یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۶:۰۶
شوخی و کنایه مهم‌ترین ابزارهای لویتسکا در روایت است

خاطره کردکریمی درباره رمان «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» می‌گوید: گل‌درشت مطرح‌نکردن مسائل مهم و حساس برای هر چه پذیراتر کردن مخاطبْ کارکرد اصلیِ روایت‌های این‌ کتاب است. به طور کلی شوخی و کنایه مهم‌ترین ابزارهای لویتسکا در روایت است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ مارینا لویتسکا در کتاب «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» که با ترجمه‌ای از خاطره کردکریمی به چاپ رسیده است، با روایتی طنزآمیز زندگی خانواده مایفسکی را به تصویر می‌کشد که پس از جنگ جهانی دوم با گذر از مشقت‌های بسیار در انگلستان پناهنده می‌شوند؛ اما این پایان رنج‌های روحی‌شان نیست. خاطره کردکریمی می‌گوید: «بعد از ترجمه «حرف بزن، خاطره»، اتوبیوگرافی ولادیمیر نابوکوف، دنبال کتابی بودم که شوخ‌و‌شنگ باشد و بعد از کلنجار رفتن با نثر پیچیده نابوکوف گره‌های ذهنم را باز کند. در جست‌و‌جوهایم به این کتاب برخوردم؛ خواندنش تجربه مفرحی بود و درست همان چیزی بود که در آن مقطع احتیاج داشتم، برای همین تصمیم به ترجمه‌اش گرفتم. اساسا تا به اینجا همیشه کتابی را انتخاب کرده‌ام که با وضیعت ذهنی‌ام در آن بازه زمانی مشخص متناسب باشد، و البته توان ترجمه‌اش را هم در خودم ببینم.» در ادامه این گفت‌وگو می‌خوانیم:

 
کتاب «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» نوشته مارینا لویتسکا به‌تازگی با ترجمه شما از سوی نشر برج روانه بازار کتاب شده است، ابتدا کمی درباره این اثر بگویید.
این کتاب روایت طنزآمیز پست‌و‌بالاهای زندگی خانواده «مایفسکی» است که پس از جنگ جهانی دوم از اوکراینِ تحت لوای شورویِ استالین می‌گریزند و با به جان خریدن مصایب فراوانِ زندگی مشقت‌بار در اردوگاه پناهندگان سرانجام از سر بخت‌یاری در خاک انگلستان ملجائی می‌یابند؛ اما گذشته هیچ‌وقت دست از سرشان برنمی‌دارد. نویسنده در توصیف کشوری که این خانواده از آن گریختند می‌گوید: «در ۱۹۳۷ که پدرم از لوهانسک به کی‌یف برگشت، تمام کشور غرقِ پارانویا بود. پارانویا همه‌جا رسوخ می‌کرد؛ حتی در خصوصی‌ترین درزهای زندگی آدم‌ها: روابط میان دوستان و همکاران، استادان و دانشجویان، والدین و بچه‌ها، زن‌ها و شوهرها تیره‌و‌تار شده بود. دشمن همه ‌جا بود. اگر کسی خوکچه‌ای را مطابق میل‌تان به شما نفروخته بود یا به دوست‌دخترتان نظر داشت یا پِی پولی را گرفته بود که طلب داشت یا در امتحان به شما نمره‌ی پایین داده بود، گزارش مختصری به سازمان امنیت داخلی، اِن‌کِی‌وی‌دی، کارش را یکسره می‌کرد. اگر رؤیای زن کس دیگری را در سر داشتید، گزارش مختصری به اِن‌کِی‌وی‌دی، مسیرتان را برای کار اجباری در سیبری هموار می‌کرد. باهوش، بااستعداد یا میهن‌پرست هم که بودید، باز ممکن بود برای کسی تهدید محسوب شوید. اگر زیادی باهوش بودید، بی‌تردید خائن یا خرابکاری بالقوه بودید؛ اگر زیادی کودن بودید، دیر یا زود بَند را به آب می‌دادید و کار غلطی می‌کردید. هیچ‌کس نمی‌توانست از پارانویا بگریزد؛ از فرودست‌ترین‌ها گرفته تا بالادست‌ترین‌ها. مسلماً قدرتمندترین آدمِ آن قلمرو، خودِ استالین، بیش از همه به پارانویا مبتلا بود. پارانویا از زیر درهای بسته‌ی کرملین بیرون می‌زد و تمام حیات بشری را فلج می‌کرد.

لویتسکا در «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» در بخش‌هایی از طنز برای روایت داستانش بهره برده و جایزه اول «بولینجر اوری‌من ودهاوس» رمان‌های طنز بریتانیا را به دست آورده است. باتوجه به مسائلی که در رمان مطرح می‌شود آیا این اثر در قالب طنز سیاه قرار می‌گیرد؟ کمی درباره نوع روایت این کتاب بگویید.
شوخی و کنایه و طعن و گوشه مهم‌ترین ابزارهای خانم لویتسکا در روایت‌کردن است. آدم‌های «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» همگی زندگی‌های پررنجی داشته‌اند، از اوضاع‌شان شاکی‌اند و همدیگر را مقصرِ ناکامی‌های شخصی‌شان می‌دانند؛ اما برای ابراز خشم و گله‌هایشان مدام تیکه می‌پرانند و همدیگر را دست می‌اندازند؛ از این جهت فکر می‌کنم می‌شود این کتاب را زیر عنوان طنز سیاه جا داد.

با توجه به روایت ۵۰ سال از تاریخ اروپا در این رمان، وقایع تاریخی یاد شده در این اثر چه اندازه بر مبنای واقعیت‌اند؟ آیا می‌توان «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» را در زمره‌ی رمان‌های تاریخی قرار داد؟
همه وقایع تاریخیِ کتاب مبتنی بر واقعیت‌اند اما نه، این کتاب رمان تاریخی نیست. خانم لویتسکا در روایتش فقط به گذشته رجوع می‌کند تا خصایص، عقاید و تصمیمات آدم‌های قصه‌اش را برای خواننده قابل درک کند. خنج‌هایی که تجربه عینیِ حوادثی مثل پاکسازی بزرگ یا قحطی بزرگ اوکراین بر روح پدر، مادر و دختر بزرگ خانواده انداخته به جهان‌بینی و روابط‌شان با همدیگر سروشکل داده و مسیر زندگی‌شان را به‌کل عوض کرده است، و همین زمینه‌ساز سوء‌تفاهم‌ها و گرفتاری‌های بعدی خانواده‌شان می‌شود.

اصطلاح‌ها و مفاهیم‌ طنزآمیز در هر منطقه و کشوری با باورها و ویژگی‌های زبانی و رفتاری محیط ارتباط مستقیم دارد که این مساله در ترجمه چالش‌هایی به همراه دارد. شما در ترجمه این کتاب چه چالش‌هایی را پشت سرگذاشته‌اید؟
درست است منتها در این کتاب به‌خصوص شوخی‌ها به‌ندرت مرجع جغرافیایی و فرهنگی دارند؛ در واقع می‌شود گفت زبان طنز کتاب جهانی است. با این‌ وجود، چالش اصلیِ ترجمه آثاری از این دست همین انتقال طنز به زبان مقصد با کلماتی همان‌قدر گزنده و همان‌قدر خنده‌دار است؛ این‌که موقعیتی را که در هر جایی از جهان مضحک است قدر نویسنده بامزه تعریف کنی.

با توجه به تجربه شما از ترجمه «تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی»، روایت طنزآمیز این اثر چه تفاوتی با رمان‌ها و داستان‌های طنز داخلی دارد؟ کمی از کارکردهای این نوع روایت بگویید.
خودِ خانم لویْتسکا راجع‌به رویکرد کلیِ روایت‌هایش می‌گوید «مطلوب من این است که آدم‌ها موقع خواندن قصه‌ا‌م سرِجمع سرحال بیایند و سرگرم شوند؛ در این بین حرف‌های جدیِ تلخی هم هست که کم هم نیستند منتها ترجیح می‌دهم توچشم و گل‌درشت نگویم‌شان که آدم‌ها با آغوش بازتری بپذیرندشان.» همین توچشم و گل‌درشت مطرح‌ نکردن مسائل مهم و حساس برای هر چه پذیراتر کردن مخاطب کارکرد اصلیِ روایت‌های این‌چنینی است. و فکر می‌کنم تفاوت عمده این رمان با مشابه‌های داخلی‌اش باز بودن دست نویسنده برای شوخی‌کردن با همه‌چیز و همه‌کس و در نتیجه وارسی‌کردن عمیق‌تر و دقیق‌تر موقعیت‌ها و آدم‌هاست.

چه شد که سراغ ترجمه این کتاب رفتید؟ از ملاک‌هایتان برای انتخاب آثار ترجمه‌ای بگویید.
بعد از ترجمه «حرف بزن، خاطره»، اتوبیوگرافی ولادیمیر نابوکوف، که در نشر چشمه منتشر شد، دنبال کتابی بودم که شوخ‌و‌شنگ باشد و بعد از کلنجار رفتن با نثر پیچیده نابوکوف گره‌های ذهنم را باز کند. در جست‌و‌جوهایم به این کتاب برخوردم؛ خواندنش تجربه مفرحی بود و درست همان چیزی بود که در آن مقطع احتیاج داشتم، برای همین تصمیم به ترجمه‌اش گرفتم. اساسا تا به اینجا همیشه کتابی را انتخاب کرده‌ام که با وضیعت ذهنی‌ام در آن بازه زمانی مشخص متناسب باشد، و البته توان ترجمه‌اش را هم در خودم ببینم.

در حال حاضر کتابی در دست ترجمه یا آماده‌ی انتشار دارید؟ کمی در این باره توضیح دهید.
چند تایی کتاب ترجمه ‌شده دارم که در مراحل مختلف آماده‌سازی برای انتشار هستند، منتها گمان می‌کنم نزدیک‌ترین‌ها به چاپ‌شدن نمایشنامه «وقتی آن‌قدری که باید هم را زجر داده‌ایم» نوشته مارتین کریمپ در انتشارات حکمت کلمه و رمان «خانم سنگ‌صبور» نوشته ناتانیل وست در انتشارات برج باشند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها