گفتوگو با مظفر شاهدی به مناسبت 20 دی سالروز کشته شدن میرزا تقی خان امیرکبیر
فقر تاریخنگاری پس از هشت دهه کتاب بهتری از «امیرکبیر و ایران» در برنداشته است/امیرکبیر قربانی اصلاحات خود شد
مظفر شاهدی میگوید: بهدليل فقر تاريخنگاری سايه افكنده بر فضاهای علمی و دانشگاهی ماست كه پس از گذشت حدود 8 دهه از انتشار كتابی مانند «اميركبير و ايران»، هنوز هم، جامعه ما بهمراجعه و خوانش اين كتاب احساس نياز میكند.
به نظرتان کتابهایی که تاکنون در باره امیرکبیر منتشر شده است تا چه اندازه بر پایه مستندات تاریخی است؟
اگر بخواهم كمی دقيقتر بهاين پرسش شما پاسخ بدهم، بايد عرض كنم كه، اساسا پاسخگويي بهاين پرسش، اگر نگويم غيرممكن، بسيار دشوار است. طي دهههاي گذشته دهها عنوان كتاب با موضوع ميرزاتقیخان يا ميرزامحمدتقیخان فراهاني اميرنظام و عموما مشهور و موصوف بهاميركبير در ايران چاپ و منتشر شده است. با مروری كلی بر محتوای اين آثار، میتوان، همزمان، مطالب و نوشتههاي صحيحِ مستند بهاسناد و منابع متقن و قابل وثوق تاريخی و احيانا مطالب كمتر مستند و يا حتی بیاعتبارِی كه بر اينگونه آثار و كتابها راه يافته است، جستجو و استخراج كرد. با اين احوال، بهصرفِ اتكای بهاسناد و منابع متقن، مستند و دست اول، نمیتوان آثار و كتب تاريخی را اعتبارسنجی پژوهشی و ارزيابی علمی کرد. بهعبارت دقيقتر، بهرهگيری و استناد بهاسناد و منابع متقن و دست اولِ محل وثوق، صرفا میتواند شرط لازم و نه لزوما كافی و بسنده انجام يك اثر علمی و پژوهشی تاريخی باشد. اين مهم در باره آثار، كتابها و مقالاتی هم كه تاكنون در موضوع اميركبير تأليف، چاپ و منتشر شده است، میتواند و بايد صادق باشد. واقعيت اين است كه، اكثری از آثار و كتابهايی كه تاكنون در باره شئون گوناگون پيشينه و حيات شخصی، سياسی، اجتماعی و فرهنگی اميركبير چاپ و منتشر شده است، فاقد ويژگيهای روششناختی و معرفتشناختی يك اثر علمی و پژوهشی دانشگاهی بوده است. بسياری از آثاری كه در موضوع اميركبير تاكنون چاپ و منتشر شده است، بيش از آنكه بهلحاظ روششناختی و معرفتی ارزش علمی و پژوهشی داشته باشد، صبغه و بار سياسی دارد و در مقاطع گوناگون تاريخی، نويسندگان و مؤلفان اين آثار، بر مبنای يك سری علايق، منظورات و اهدافِ سياسی و احيانا اجتماعی بهكار تاريخنگاری در موضوع اميركبير پرداختهاند. بنابراين اكثری از آثاری كه تاكنون در موضوع اميركبير چاپ و منتشر شده است، بيش از آنكه اهميت علمی و پژوهشی آكادميك داشته باشد، از ذوق و سليقهِ نويسندگان و مؤلفانِ آنها ناشی میشده است كه بهندرت و شايد هيچگاه در فرايند تحقيق و تأليف اثر، بههر علتی،خود را بهتبعيت از روشهای علمی تحقيق و پژوهش در علوم انسانی بهطور كلی و علم تاريخ بهطور اخص مقيد و موظف نمیدانستهاند. بنابراين، بهصرف استنادِ آثار و كتب تاريخی و از جمله كتابهای در موضوع اميركبير، بهاسناد و منابع متقن و دست اول، نمیتواند اعتبار علمی و پژوهشی اين گونه نوشتهها و تأليفات را تضمين کرد. بگذريم از اينكه، در ميان آثاری كه در موضوع اميركبير چاپ و منتشر شده است، مدعيات و نوشتههای كمتر معبتر و البته غيرمستند و احيانا متكی بهپارهای مشهورات فاقد سند افواهی و شفاهی هم كم نيست.
چه ارزیابی از کتاب «امیرکبیر و ایران» فریدون آدمیت دارید؟
كتاب «اميركبير و ايران» نوشته دكتر فريدون آدميت كه شايد بشود گفت هنوز هم مهمترين و پرارجاعترين اثری است كه تاكنون بهزندگی و حيات سياسی، اجتماعی، فرهنگی و شخصی ميرزاتقیخان فراهانی (اميركبير) پرداخته است، اولين بار در سال 1323 (كه فريدون آدميت نويسنده آن فقط حدود 24 سال سن داشت)، چاپ و منتشر شد. گويا اين كتاب پاياننامه دوره تحصيلی قبل از دكتری فريدون آدميت در دانشگاه تهران بود كه محمود محمود سمت استاد راهنمايی آن را برعهده داشت و مقدمهای هم بر اين كتاب نوشته است. فريدون آدميت كه از سال 1319 بهاستخدام وزارت امور خارجه وارد شده بود، سالها پس از انتشار اين كتاب و در سال 1338 از دانشگاه لندن در رشته تاريخ ديپلماسی و حقوق بينالملل دكترا گرفت. بنابراين كتاب «اميركبير و ايران»، كه حدود 77 سال از زمان اولين چاپ و انتشار آن سپري میشود، در عينحال، در زمره اولين آثار تاريخیای بهشمار میرود كه با راهنمايي و تأييد استادان دانشگاه و در فضای آكادميك و دانشگاهی جوان ايران تأليف و منتشر شده است. خب شايد خيلی هم مناسب و منطقی نباشد كه بخواهيم با معيارها و موازين علمی و پژوهشی اخير و تحولاتی كه طی دهههای گذشته در عرصه تحقيقات علمی و پژوهشی علوم انسانی و اجتماعی و بهطور اخص تاريخشناسی و تاريخنگاری رخ داده است بهسراغ كتاب اميركبير و ايران برويم؛ اما، بهگمان من، كتاب مذكور بهعنوان يك اثر كمابيش كلاسيك تاريخنگاری، كه میتواند بهمثابه حلقه پيوندِ روشِ سنتی و ديرپاترِ تاريخنگاری با روشهای متأخرتر تاريخشناسی و تاريخنگاری، در محافل علمی و دانشگاهی ايران مورد ارزيابی قرار بگيرد، هنوز هم، اثری خواندنی و سودمند محسوب میشود. كتاب «اميركبير و ايران» بهويژه از آن منظر تا همين الان اثر مهم و مورد ارجاعی شناخته میشود كه طی حدود 8 دههای كه از انتشار اين كتاب سپری میشود، در بازار نشر و كتاب ايران (در داخل يا بيرون از محافل دانشگاهی و آكادميك) هنوز اثر تاريخی مستندتر و قابل اتكاتری در موضوع آن كتاب تأليف و منتشر نشده است. بهرغم تمام تلاشهايی كه صورت گرفته است، بهدلايل گوناگون، تاريخنگاری ما، بهلحاظ روششناختی و بهتبع آن معرفتشناختی و محتوايی، توسعه و تحولی جدی پيدا نكرده است و شايد پر بيراه نباشد اگر ادعا كنيم هنوز تاريخنگاری علمی (در درجه اول بهدلايل سياسی، فرهنگی) بهمعنای دقيق كلمه در ايران شكل نگرفته است. تا جايی كه بهندرت میتوان ميان آثار تاريخی دانشگاهی و آكادميك با آثاری كه در موضوع تاريخ در فضای بيرون از محيطهای دانشگاهی توليد و منتشر میشود تفاوت روششناختی و معرفتی قابل توجه مشاهده كرد. دقيقا بهدليل همين فقر تاريخنگاری سايه افكنده بر فضاهای علمی و دانشگاهی ما هم هست كه پس از گذشت حدود 8 دهه از انتشار كتابی مانند «اميركبير و ايران»، هنوز هم، جامعه ما بهمراجعه و خوانش اين كتاب احساس نياز میكند. البته كه نويسنده كتاب «اميركبير و ايران» در تأليف اين كتاب از اسناد و منابع دست اول و متقن تاريخی قابل توجهی بهره برده است؛ بگذريم از اينكه مطالب مورد استفاده در كتاب (چه بهصورت نقل قول مستقيم يا غيرمستقيم) بهمنابع مربوطه ارجاع داده نشده است. بخشها و فصول مختلف كتاب از نظم محتوايی، موضوعی و تاريخی خوبی برخوردار است و نويسنده كتاب با مبانی و تفكر تاريخی قابل قبولی بهسراغ موضوع پژوهش رفته است.
برخی اسناد درباره امیرکبیر در فضای مجازی وجود دارد که صرف نظر از اصل بودن یا تقلبی بودنشان نگاهی اغراقآميز و قهرمانانه به این شخصیت دارند، چرا چنین نگاه قهرمانپروری به امیر وجود دارد؟
اين موضوع میتواند دلايل گوناگونی داشته باشد. ميرزاتقیخان اميركبير، پيشگام و در عينحال شاخصترين و پرآوازهترين الگو، سمبل و نمادِ اصلاحاتِ سياسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، قضايی و اداری ايران در تمام دوره معاصر محسوب میشود و همچنانكه میدانيم اين مهم در اكثری از مقالات و كتابهايی كه مستقيم و غيرمستقيم بهبررسی و مطالعه زندگی اميركبير میپردازد، نمود قابل توجهی پيدا كرده است. در واقع خواست عمومی اصلاحات و تحولخواهی در عرصههای گوناگون سياسی، اجتماعی، اقتصادی در ميان جامعه ايرانی، رويكرد و تمنايی میشود گفت ديرپا بوده است كه در مقاطع گوناگون تاريخی، بهمثابه يك الگو و نماد، خواسته و يا ناخواسته، بهظرفيتهای تاريخی اصلاحات و اصلاحپذيری كشور در شئون مختلف در دوره صدارت كوتاه اميركبير ارجاع داده میشده است. البته شكست و ناكامی پروژههای اصلاحی و تحولخواهانه در ادوار مختلف تاريخ معاصر ايران (لااقل از دوره مشروطيت بهاين سو)، در اين نگاه و نگرش ويژه بهشخص اميركبير در جايگاه بهقول ماكس وبر ايدئال تايپ (نمونه آرمانی و كامل) و اسطورهای يا بهقول شما اغراقآميز و قهرمانانه نقش كمی نداشته است. بگذريم از اينكه، اميركبير اساسا در يك فضا و چارچوب سياسی و اجتماعی پيشامدرن و سنتی مسير اصلاحطلبی را دنبال میكرد، اما، همينكه، آن الگوي اصلاحطلبی اميركبير در پس دههها تكاپوی سياسی و اجتماعی در عصر پسامشروطه و جمهوری اسلامی، كماكان، مشتاقان و آرزومندانِ پرشوری داشته است، نشان میدهد، جامعه ايرانی در كليت خود، نتوانسته است از آن فضا و شيوه حكمرانی سنتی و پيشامدرنِ شخصمحورِ ولو اصلاحطلب، بهمرحله نظامسازی و نهادينهكردن قدرت، مديريت و سياست راه پيدا بكند. احتمالا همين كمابيش 25 سال اصلاحطلبی نهچندان موفق اخير در حيات سياسی و اجتماعی جامعه ايرانی، مستقيم و غيرمستقيم نقش مؤثری در اين رويكرد ولو اغراقآميز و قهرمانانه بهشخص اميركبير و يادآوری اصلاحات او ايفا میكرده است. بگذريم از اينكه، در كليت خود، اين نگاه آرزومندانه و نوستالژيك بهشخصيتهاي شاخص، دورانساز و پرآوازه گذشته ايران،صرفا بهشخص اميركبير محدود نمیشود و در حافظه تاريخی مردم ما سابقه ديرپايی داشته است.
تا چه اندازه شخصیت امیرکبیر را متاثر از شخصیت میرزای بزرگ میدانيد؟
البته كه درجه بالای هوش و فراست و قدرت يادگيری و آموزشپذيری شخص ميرزاتقیخان فراهانی، كه پدرش در دستگاه سيدالوزراء ميرزاعيسی قائممقام فراهانی (ميرزای بزرگ) و فرزند او ميرزاابوالقاسم قائممقام فراهانی سمت آشپزی و آشپزباشیگری داشت، در مراتب پيشرفت و ارتقاء جايگاه سياسی او در اركان حاكميت قاجارها، نقش بسياربسيار مهمی داشت؛ كما اينكه، لابد در دستگاه ميرزای بزرگ و فرزند نامدارش ميرزاابوالقاسم قائممقام فراهانی، جز ميرزاتقیخان فراهاني، اشخاص ديگری هم در مراتب سياسی، اداری و لشكری مختلف حضور داشتهاند، اما، هيچيك از آنان، اميركبير نشدند. اما اين هم درست است كه هر گاه بههر دليلی، پدر ميرزاتقيخان ولو در همان شغل كم اهميتِ آشپزی، در دستگاه ميرزای بزرگ و فرزندش ميرزاابوالقاسم قائممقام دوم حضور پيدا نمیكرد، آن استعداد، هوش و فراست خدادادی او، فرصتی براي شكوفايی و بازنمايي پيدا نمیكرد. بنابراين، حضور كمابيش مداوم ميرزاتقیخان در كنار پدر، كه او را مستقيم و غيرمستقيم با فرزندان، شخص ميرزای بزرگ و نظام مديريتی او در پيوند قرار داده، موجبات شناخت و حمايت روزافزون آنان از مراتب هوش و فراست و كارآمدی او را فراهم ساخته و متقابلا تجارب عملی لازم را در اختيار او قرار میداد، در تكوين، شكلگيری و ارتقاء شخصيت سياسی، مديريتی او در اركان حاكميت وقت نقشی اساسی ايفا میكرد.
اصلاحات امیرکبیر چه تاتیراتی از خود بر جای گذاشت؟
خب میدانيم كه دوره صدارت اميركبير بسيار كوتاه و فقط حدود 4 سال بود. بههمين دليل، اينكه انتظار داشته باشيم، اصلاحاتِ اميركبير كه شئون گوناگون سياست داخلی، سياست خارجی، امور اداری، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، امنيتی و قضايی را دربرمیگرفت، طی همان برهه كوتاه، عمقی پيدا كرده و نهادينه بشود، چندان معقول و منطقی به نظر نمیرسد. بهويژه اينكه، بسياری از آن موارد اصلاحی، در تاريخ طولای سياسی و اجتماعی كشور بیسابقه و بلكه نوعی بدعت محسوب میشد و بهدلايل گوناگون، در ميان اقشار مختلف مردم كشور، در درون و بيرون از حاكميت، مخالفان و منتقدان سرسختی داشته و با موانع مديريتی و اجرايی فراوانی مواجه بود. اگر توجه داشته باشيم كه از مهمترين دلايل عزل سريع و نهايتا قتل اميركبير هم، همين اقداماتِ اصلاحی او در عرصههای گوناگون بود، آنگاه درمیيابيم كه توقع تداوم اجرای تمام و كمال و نهادينهشدن طرحها و اقدامات اصلاحی ايشان در كشور نامعقول است؛ چنانكه طرحهای اميركبير برای نوسازی و اصلاح وضع قشون و نيروهای انتظامی و استقرار نظم و امنيت در بخشهای مختلف كشور، پس از عزل او، چندان پيگيری نشد؛ همچنانكه طرحهای اصلاحي ايشان در عرصههای گوناگون قضايی، امنيتی، اداری و مالی مدت كوتاهی پس از عزل و قتل ايشان مسكوت گذاشته شد و شرايط كشور كمابيش بههمان وضع سابق بازگشت؛ تلاشهای ايشان برای بهينهسازی و تقويت صنايع داخلی، تحول كمی و كيفی در شيوههای توليد محصولات زراعی و كشاورزی، بهرهگيری بهينه از معادن و گسترش تجارت و بازرگانی در مسير تأمين منافع ملی و ارتقاء موقعيت كشور پس از او پيگيری درخوری نشد؛ و برخلاف تلاشهايی كه ايشان در راستای تحكيم استقلال ملی و ايجاد رابطه سياسی، اقتصادی و امنيتی برابر و مستقلانه با قدرتهای خارجی (بهطور مشخص روسيهتزاری و انگليس) انجام داد، پس از عزل و قتل ايشان، اين دو كشور نفوذ سراسر گسترشيابنده مخربی در ايران پيدا كردند؛ در آن ميان ادامه فعاليت كژدار و مريز دارالفنون و انتشار روزنامه وقايع اتفاقيه (كه پس از مدتی انتشار آن متوقف شد)، در ميان انبوهی از اصلاحات مغفولمانده اميركبير، نوعی استثناء نه قاعده، محسوب میشود. شايد پر بيراه نباشد اگر ادعا شود عزل سريع و سپس قتلِ غيرانسانی اميركبير نشان بارزی از فقدان ظرفيت بسنده سياسی، اجتماعی، فرهنگی و البته معرفتی و نظری برای اصلاح جامعه و مجموعه حاكميت ايران، لااقل در آن برهه، خاص بود.
چرا ناصرالدینشاه به امیرکبیر بدبین شد؟ چه اندازه رویکرد خود امیر در برانگیختن بدبینی شاه به او تاثیر داشت؟
در هر حال اميركبير در چارچوب يك نظام سياسی سنتگرای خودكامه بار مسئوليت صدارت و مديريت كشور را عهدهدار شده بود؛ سنتی كه در گذشته ديرپای آن مواجهه قهرآميز شاه با كارگزاران ريز و كلان كشوری و لشكری خود، میشود گفت امر معمول و پذيرفتهشدهای محسوب میشد. طی صدها سال تاريخ گذشته ايران، شاهد بركناری و قتل خودسرانه دهها تن از وزرا و امرای بزرگ و درجه اول حكومت بهدستور شاهان و حكمرانان وقت بودهايم. فقط حدود 17 سال قبل از آنكه اميركبير قربانی خشم و كين سبعانه ناصرالدينشاه و شماری ديگر از درباريان و اطرافيان او شود؛ ميرزاابوالقاسم قائممقام فراهانی صدراعظم نامدار و البته وطنپرست، كاردان و دانشمند محمدشاه قاجار، سرنوشت غمبار و تأسفبرانگيز مشابهی پيدا كرده و در 29 صفر 1251 بهدستور شاه بهقتل رسيده بود. همچنانكه حاجابراهيم كلانتر كه نقش تعيينكنندهای در قدرتيابی قاجاريه و تثبيت سلطنت آقامحمدخان و فتحعلیشاه قاجار ايفا كرده بود، بهيك اشاره فتحعلیشاه در سال 1216ق خود و شماری ديگر از فرزندان و بستگان نزديك ديگرش دستگير و بهقتل رسيدند. بنابراين، اميركبير ميراثدار سنتِ سياسی ديرپايی بود كه در آن عزل و قتلِ تبهكارانه و خردگريزِ وزيران و كارگزاران درجه اول سياسی و نظامی و بهعبارت دقيقتر وزيركشی و قتلدرمانی، امر معمولی محسوب میشد. اگر هم در سالهای پس از قتل اميركبير، آن روند ديرپای ناميمون، غيرانسانی و خودكامانه وزيركشی در ايران متوقف شد، در درجه اول، بهتحولاتِ سياسی، اجتماعی، فرهنگی رو بهرشد جديدی مربوط میشد كه از مواجهه گزير يا ناگزير كليت جامعه ايرانی (در درون و بيرون از حاكميت) با مدنيت نوين غرب، نشأت میگرفت. واقعيت اين است كه اقدامات و طرحهای اصلاحی اميركبير، كه در زمانه خود در جامعه بهشدت سنتگرای ايرانی بهمثابه تحولاتی انقلابی محسوب میشد، در ميان طيف گستردهای از صاحبان قدرت و نفوذ سياسی، اجتماعی، اقتصادی، امنيتی و فرهنگی و دينی، در درون و بيرون از حاكميت، مخالفان و بلكه دشمنان سرسخت و آشتیناپذيری داشت؛ دشمنان و مخالفانِ صاحب نفوذی كه، بهدلايل گوناگون، اين طرح و اقدامات اصلاحی موقعيت ممتاز آنان را با تهديداتی جدی و گاه حياتی مواجه كرده بود. بگذريم از اينكه، نمايندگان و محافل سياسی و ديپلماتيك دو كشور سلطهجوی رقيب خارجی وقت (انگليس و روسيهتزاری) هم، متهم بودهاند كه در راستاي تخريب موقعيت اميركبير دست اندر كار توطئههای پيدا و پنهانی بودهاند. بنابراين بسيار دشوار است كه تصور بكنيم هرگاه اميركبير برای همراه ساختن ناصرالدينشاه و كاستنِ از دامنه بدبينیهای او، مشی ديگر يا معتدلتری را اتخاذ میكرد، هم شخص او و هم اصلاحاتِ بايد عرض كنم كمابيش بنيادينی را كه آغازگرش بود، سرنوشت و مسير ديگری پيدا میكرد.
چرا جامعه ما اظهار ارادت به امیرکبیر دارد اما اطلاعات چندانی از او ندارند و حتی در میان نسل جوان شناخته شده نیست؟
بايد عرض كنم تلخ اين است كه اكثری از مردم ما چنانكه بايد اطلاع تاريخی درخوری در باره تاريخ ايران بهطور كلی و تاريخ معاصر ايران بهطور اخص ندارند. اين بیاطلاعی يا كماطلاعی بهخصوص از تاريخ معاصر ايران، بهاقشار عادی جامعه هم محدود نمیشود، بلكه حتی جامعه دانشگاهی و تحصيلكرده ما هم بههر دليلی بهشناختِ بسنده و دقيقی از لااقل گذرگاههای مهم تاريخ تحولات معاصر ايران نرسيده و اينها در حالی است كه طي چند دهه گذشته دامنه كمی امكانات تحصيلات تكميلی و دانشگاهی در ايران قابل توجه بوده و در همان حال، از منظر چاپ و انتشار و در دسترس بودن آثار و منابع مطالعاتی، جامعه ما چندان در مضيقه نبوده است. بههمين دليل، نگاه ايجابی يا حتی سلبی اكثريتی از جامعه ما بهبسياری از پديدهها و شخصيتهای شاخص تاريخی، بيش از آنكه در يافتهها و تحقيقات علمی و پژوهشی ريشه داشته باشد، علل سياسی و بلكه عاطفی و احساسی داشته است. اين نگاه كمتر عقلانی، عاطفی و احساسی و بلكه سياسی بهشخصيتهای تاريخی گذشته ايران، صرفا بهشخص اميركبير هم محدود نمیشده است.
نظر شما