این نویسنده که دریافت جایزه برگزیده در جشنواره استانی وارنیک برای داستان «مردی که هرگز عاشق نشده بود» و راهیابی به مرحله نیمهنهایی جایزه ادبی اصفهان برای رمان من جر میزنم را در پرونده کاری خود دارد، درباره مجموعه داستان «آذر به جان» میگوید: «درونمایه این اثر ترسِ زن است، زنی که فکر میکند منحصر به فرد است، زنی که فکر میکند تنهاست، شبیه هیچکس نیست و با مشکلات خاص خود دست و پنجه نرم میکند.» در ادامه این گفتوگو بیشتر با حالوهوای داستانهای آخرین اثر داستانی شیوا پورنگ آشنا میشویم:
آخرین اثر داستانی شما به نام «آذر به جان» به تازگی از سوی نشر چهره مهر به چاپ رسیده است. ابتدا کمی درباره درونمایه، شخصیتپردازی و فضاسازی داستانهای این مجموعه بگویید.
جانِ این اثر زن است؛ زن و دغدغههای درونی و بیرونی او. شخصیت زن هر داستان بر اساس ترسهای او ساخته شده است. درونمایه این اثر ترسِ زن است، زنی که فکر میکند منحصر به فرد است، زنی که فکر میکند تنهاست، شبیه هیچکس نیست و با مشکلات خاص خود دست و پنجه نرم میکند. با توجه به شخصیتمحور بودن اثر، کوشیدهام شخصیت هر زن با صفات ویژه خودش تعریف شود و فضای پیرامونش بر اساس قصهای که روایت میکند، آجر به آجر چیده شود. تمام تلاشم این بود که هر فضا با توجه به زندگی هر کدام در خانه، طبیعت، اداره، بازار و... ساخته شود. آنکه بیشتر داستانش در ذهنش میگذرد، واگویه داشته باشد؛ مثل داستان «ژن مبهم» و آنکه خاطره تعریف میکند؛ مثل داستان «استحاله خواستن به نخواستن» برشهای زمانی و رفت و برگشت داشته باشد و نیز داستان «آذر به جان» که از تکنیک حضور نویسنده در متن استفاده کرده است. بسیاری هم روایتی خطی دارند و به راوی فضا دادهاند تا قصه بگوید.
«آذر به جان» شامل ۹ داستان بههم پیوسته است. در اینباره توضیح دهید. از ویژگیها و کارکردهای داستانهای پیوسته و تفاوتهای آن با داستان بلند بگویید.
در داستانهای بههم پیوسته هر داستان علاوه بر مستقل بودن از بعدی در بعضی عناصر داستان به هم مرتبط هستند. در «آذر به جان» چنین اصل و ساختاری رعایت نشده و حتی ممکن است به خواننده این حس را بدهد که با یک رمان روبهروست، اینجا در هر داستان حفرهای است که در انتها تا حدودی برای خواننده روشن میشود. در یک داستان بلند بسته به ساختار آن بهخصوص اگر کلاسیک باشد، شروع، نقطه اوج و پایان داریم که گاه به صورت خطی نوشته میشود و گاه از انتها به ابتدا و گاه درهم. بسته به شیوهای دارد که نویسنده برای بیان روایت انتخاب میکند. میدانم که به نوعی در نوشتن «آذر به جان» تجربه و خطر کردم، باید دید بازخورد مخاطب چیست و چگونه با آن ارتباط برقرار میکند.
داستانهای «آذر به جان» در زمانهای متفاوت و با فضاها و المانهای متناسب با آن، نوشته شده است. این مساله چه چالشهایی در روایت داستانها به همراه داشته است؟
برای زنانی که کاراکترهای این داستانها هستند، بزرگترین خطرِ روایت شبیه شدن زبان آنها به هم بود که سعی کردم یکسان نباشد؛ اما از یک جایی به بعد به دلیل شبیه بودن دغدغه این زنان به یکدیگر اجازه دادم تا شباهتها باقی بمانند. جز در داستان اول که حضور نویسنده در روایت وجود دارد و اندکی ساختار روایت پیچیده است، باقی داستانها ساده هستند و جز چند رفت و برگشت زمانی، یا رفت و برگشت بین حقیقت و خیال پیچیدگی خاصی ندارند. زبان روایت، زمان و مکان قطعا باید با عصری که داستان در آن اتفاق میافتاد همسو میبود که امیدوارم توانسته باشم این همسویی را خوب اجرا کرده باشم.
روایت داستانها و نوع نگاه به سوژهها در داستانهای این مجموعه چه نسبتی با مسائل و دغدغههای اجتماعی دارد؟
مساله زن و دغدغههای عشقی و اجتماعی او یک اصل انکارناپذیر است. یکی در کنار زندگی روزمره بنا به شغلش با موکلین آسیبدیده از طلاق و پروندههای اسیدپاشی و بحران هویت خود روبهروست، دیگری در تلاش نجات دادن خود از عشقیست که او را به منجلاب برده، دیگری درگیر اعتیاد همسر است. یکی خیانتدیده و آن یکی رها شده. یکی میترسد کودکی نادیدنی به دنیا بیاورد، آن یکی بیهویت است و دیگری در جستجوی پدری که دیگر نیست. تمامی این زنان علاوه بر طی روال زندگی در جامعه، در درون بحران دارند و در تلاشند تا در نوسان بین حفظ سلامت ذهن و طی کردن یک زندگی سالم تعادل ایجاد کنند.
درباره ایده اولیه و بازه زمانی نگارش «آذر به جان» توضیح دهید.
روایتهای بههم پیوسته شبیه به زندگی حقیقی ما هستند. هر کدام از ما آدمها قصهای داریم و قصههایمان به هم مرتبط است. این پیوستگی بین داستانها را در آثار نویسندهها خیلی دوست داشتم. از همان بچگی که شروع کردم به نوشتن همیشه دوست داشتم این تجربه را داشته باشم که آدمهای داستانهایم به هم مرتبط باشند. در داستان آذر به جان کاراکترها مربوط به رمان اولم به نام «من جر میزنم» هستند، در داستان ژن مبهم کاراکترها آدمهای رمان دوم من به نام «شووآ» هستند. آذر به جان طی دوازده سال نوشته شده است. داستانهایی طرحواره که طی سالها مدام آنها را بازنویسی کردم و همیشه میدانستم آدمهایش یک روزی یک جایی باید به هم برسند. سال 1400 که مصادف شد با شروع کار نشر چهره مهر به خودم گفتم اگر امسال این کتاب را چاپ نکنم برای همیشه آن را میبندم و کنار میگذارم چون هر بار که داستانی مینویسم آنقدر با دید انتقادی و وسواسی نگاهش میکنم که ممکن است هرگز به فکر انتشار آن نیافتم ولی این کار که ابتدا «من شبیه تو نیستم» نام گرفت، از سالها پیش برای انتشار آماده بود و فقط بارها بازنویسی شد.
برخی از نویسندگان و منتقدان بر این باورند که رمان با استقبال بیشتری از سوی مخاطبان روبهروست. به عنوان نویسنده و ناشر فعال در این حوزه، نظر شما در اینباره چیست؟
خوانندگان رمان را بیشتر از داستان کوتاه دوست دارند. رمانها پرفروشتر هستند. داستان کوتاه معمولا خواننده حرفهای و مخاطب خاص دارد که معطوف به طیف خوانندگانی میشود که خود نویسنده هستند یا جوانانی هستند که در کارگاههای داستاننویسی با شیوههای درستنویسی آشنا میشوند. اما جامعه اصلی کتابخوان کشور را خوانندگان مردمی تشکیل میدهند که اگر از خوانندگان حوزههای تخصصی فاکتور بگیریم، بیشتر رمان میخوانند.
و در پایان، از فعالیتهای این روزهایتان بگویید؟
در حال حاضر مشغول بازنویسی رمانی هستم که رنج سنی خاصی ندارد و هم طیف کودک و نوجوان میتواند آن را بخواند و هم بزرگسال. همچنین ویرایش رمان نوجوانی را در دست دارم که سه بار بازنویسی شده و به زودی بازنویسی نهایی آن را آغاز میکنم.
«همیشه پس از هر پایان فقط خودت هستی و اندوه، نشسته روبهرویت. مدام مویه میکند که مقدمهچینی نکن برو سراغ قصه اصلی. قصه... قصه... قصه... از همان لحظهای که گلنار آیسا را به دوش بسته و مراد یکقدم جلوتر حجره به حجره میایستد به تماشای مردان چرتکهانداز. نگاه تشنهی هر دو میماند روی استکانهای کمر باریک، روی نعلبکیهای گلسرخی با قندانهای لبپر خالی، پر یا نیمهپُر. روی انگشت هر مرد حجرهدار انگشتری است. گلنار آیسا را به زیر میآورد و مینشیند زیر طاقی حجره با ویترین چوبی.»
مجموعه داستان «آذر به جان» نوشته شیوا پورنگ، در 168 صفحه، با شمارگان 500 نسخه، به قیمت 60 هزار تومان، در قطع رقعی، جلد شومیز و از سوی نشر چهره مهر به بازار کتاب راه یافت.
نظر شما