در نشست تخصصی «نقش هنر حماسی در تعالی ادبیاتِ داستانی» در مشهد عنوان شد:
داستان حماسی کوچ به آینده است/در بیان حماسه لٌکنت داریم!
علیاصغرعزتیپاک در نشست تخصصی «نقش هنر حماسی در تعالی ادبیاتِ داستانی» درباره غیرِبومی بودن داستان با بیان اینکه باید بپذیریم در فرهنگمان دچار گسست هستیم، گفت: مشکل این است که خودمان را نقد نمیکنیم. در واقعیت کم حماسه خلق نکردهایم اما در بیانش لکنت داریم.
در ابتدای این نشست دبیر دومین دوره جایزه داستان حماسی با تاکید برهدف از دنبالکردن هنر حماسی، گفت: میدانیم که اگر هنر حماسی سه محور داشته باشد، نخستین محورِ آن آرمان و آینده مطلوب است، دومین محور داشتن قهرمانی که به آن آرمان برسد و سومین محور داستان و قصه استريال اما به نظر بنده مسالهی اصلی از روایت و داستان شروع میشود و البته میتوان به آن سه محور محورهای دیگری هم اضافه کرد.
محمدرضا شرفی خبوشان با اشاره به فقدان «ایمان به غیب» در مدرنیته، افزود: در رویارویی با پدیدههای عصر مدرن پس از صنعتی شدن به سردرگمی و بهم ریختن اساسِ «ایمان به غیب» میرسیم، درست چیزی که از بشر امروز بشری آشفته، ناامید و عینیگرا ساخت که برای آینده بهتر تکاپویی ندارد.
وی مهمترین مولفه حماسه را داستان دانست و بیان کرد: میتوانیم داستان و روایت را یک مولفه سختافزاری قلمداد کنیم، در واقع اگر در حماسه زمینههای قهرمانی و پهلوانی و پرداختن به ملیت و مردم را داریم، اگر حوادث خارقالعاده، تقابل بین خیر و شر، ایمان به غیب، طیطریق، عرفان، ستودن فضیلتها و نبرد با شر را داریم،در کنار تمام اینها به ابزاری که تمام این مولفهها را منسجم کند نیز، نیاز داریم و این ابزار باید یک سازه معنادار را بسازد تا ضرورت وجودش را حفط کنیم. این روایت است که این اجزا را مثل دانههای تسبیح کنارهم میچیند تا آنها به درستی ایفای نقش کنند؛ بنابراین نخِ روایت این کارکرد را دارد.
شرفی خبوشان بیان کرد: در روند حماسه چیزی که فراموش شده همان «ایمان به غیب» است که اگر گم شود خیلی از ظرفیتهای حماسه نادیده انگاشته میشود. یعنی عنصری که پهلوان را به طی کردنِ رنجها وا میدارد؛ اگر قهرمان میل به نامیرایی و باور به غیب نداشته باشد، هیچوقت این امور خارقالعاده از او سر نمیزند و نمیتواند با این همه موانع و مصائب روبه رو شود، بنابراین لازمه اینکه یک پهلوان آن مراحل را بگذراند وجود موانع است، اگر از یک داستان حماسی، موانع را بگیرید چیزی آن داستان باقی نمیماند، قهرمان موانع طی نمیکند مگر اینکه ایمانی محکم و قوی داشته باشد.
این نویسنده با بیان اینکه در داستان مدرن جدال خیر و شر، ایمان به غیب زیاد جایی ندارد، گفت: در داستان مدرن حتی شاید قهرمان هم نداشته باشیم ولو اینکه بیتلاشی و بیانگیزگیِ نقش اول و فاصله گرفتناش از امور اصلی و ضروری، وجهه داستان مدرن است و اصولا اینکه ما حتی در داستان مدرن بعضا «امور اصلی» هم نداریم. بنابراین باید بدانیم «ایمان به غیب» در حماسه عنصر اصلی است.
شرفی خبوشان افزود: پرداختن به حماسه نباید به این معنا باشد که عقبگرد داشتهایم. باید حماسه را به «علم» تبدیل کرد و از آن به بهانه طغیان بر علیه وضعیت امروز و اینکه انسان میتواند در سایه سعی و تلاش به چیزی که به آن ایمان دارد برسد، استفاده کرد.
در ادامه این نشست محمدرضا قائمینیک، استاد علوم اجتماعی گفت: در سیر تحولات هنر تا رسیدن به هنرهای مدرن مساله گسست هنر از طبیعت و مابعدِ طبیعت مطرح است که به آن فیزیک و متافیزیک هم میگویند. در دورهای از تاریخ هنر، هنر در ارتباط با طبیعت رقم میخورد، مثلا هنری که کشاورز زمان کار کردن در دل طبیعت همراه با کار شعر میخواند و یا فرد در ضمن کار، هنرش را بروز میداد، یا کوزهگر و دیگر هنرهایی که بین کار اقتصادی و هنر گسستی ایجاد نمیکردند و به تعبیر مارکسیسم، فرد از خودبیگانه نمیشود اما در تاریخ میبینیم که این هنر گسسته میشود چراکه در جریان صنعتی شدن این هنر دیگر پاسخگو نیست و صنعت به کارگرانی نیاز دارد که ضمن کار به هنر نپردازد و تماما مشغول کار شوند؛ بنابراین هنر تبدیل به هنرِ موزهای و کنسرتی میشود و برای طبقه کارگر، تنها در آخر هفته تعریف میشود.
قائمینیک درباره وجه دیگر گسست در دوره مدرن بیان کرد: وجه دیگر خالی شدن هنر از امور مابعد طبیعی است به معنی اموری مثل خواب، خدا، فرشتگان، پیامبران و .. که تبدیل به امور برساخته ذهن انسان میشوند و هنر جدید، در همین نقطه از امور مابعدِطبیعی هم گسسته میشود و هنر مابعدطبیعی تنها حالت سرگرمی پیدا میکند؛ مثلا در سینما، مردم دیگر تنها برای تفریح به سراغ آن می روند و اینجا بازگسستی بین هنر جدید و قدیم پیدا میشود که به تعبیر فلسفی خیال متصل ذهن انسان از خیال منفصل گسسته میشود. اگر این اتصال گسسته شود ما به ورطه هنر مدرن غلتیدهایم، پس وقتی میخواهیم شاهنامه را از قرون گذشته بررسی کنیم و وقتی میخواهیم آن را در دوره معاصر بازسازی کنیم باید حواسمان باشد که ابزارها و محیط پیرامونی ما از درک ما و مخاطب ما از هنر، به طور کلی تغییر کرده است.
این نویسنده افزود: باید یکبار خودمان را به جای شاهنامهخوانی که در عصر فردوسی زندگی کرده بگذاریم و ببینیم چرا او با شاهنامه ارتباط راحتی برقرار میکند، علتاش این است که او طبیعت و مابعد طبیعت را مدام در روزمرگیاش میبیند اما انسان امروز دیگر این امور را در زندگی اش لمس نمیکند. پس باید هنرمند به این تفاوتهای کیفی و گسستهایی که ایجاد شده دقت کند تا بتواند به احیای هنر حماسی در شرایط معاصر کمک کند و این مهم، کاری سخت است که به گمانم به این زودی ها به انجام نمیرسد.
در بخش بعدی این نشست فرهنگی علیاصغرعزتیپاک مسئول واحد مدرسه رمان موسسه شهرستان ادب در خصوص غیرِبومی بودن داستان امروز اظهار کرد: اینکه در ایران به این نتیجه رسیدهایم که به جشنواره داستان حماسی نیاز داریم، خودش نشان از این دارد که این وسط مشکلی وجود دارد. ما باید بپذیریم که در فرهنگمان دچار گسست هستیم، دکتر خالقی مطلق می گوید: « غرب از اسطوره به رمان رسیده است و الان هم به مرحله تولید بازی رسیده است اما ما هزار سال است که یک جا ایستاده ایم» مشکل این است که ما خودمان را نقد نمیکنیم. ما در واقعیت کم حماسه خلق نکردهایم اما در بیانش لکنت داریم.
علیاصغرعزتیپاک در خصوص فقدانِ حماسهنویس ادامه داد: امروز مقاومت ما در برابر جبههای به این عظمت که از هر طرف ما را درگیر کرده خودش حماسه است اما داستانش را نداریم. ما از حماسه تلقیای غیر واقعی داریم. ما و ادبیات معاصر ایران مقهور واقعیات روزمره شده و آرمانها و اهداف والای خود را گم کرده، لذا میبینیم که نویسندگان همه درگیر گران شدن آب و برق و ... هستند. این مسائل مهم هستند اما پس آن کس که قرار است به افق چشم بدوزد و مارا مطمئن کند که قرار است خورشید بیرون بیاید کجاست؟
این داستاننویس با بیان اینکه ادبیات حماسی در غرب بهروزترین اتفاقات را رقم میزند، گفت: در کتاب حیوان قصهگو نویسنده میگوید «واقعیت، در آینده روزگار غم باری خواهد داشت» و نویسنده اشاره میکند که انسانِ خسته از روزمرگیها، مفلوک و بدبخت برای اینکه دوباره روح بزرگ خود را پیدا کند، جهان دیگری را برای زیست انتخاب میکند و آن جهانِمجازی است. او بیدار می شود، کار میکند و نان میخرد به امید اینکه شب به خانه برسد و به فضای مجازی برود و بازیهای حماسی کند چراکه انسان دنبال اقناء کردنِ روحیه حماسی خود است.
وی افزود: من احساس میکنم در برابر داستان حماسی کمی رفتارمان غیر طبیعی است، چراکه غرب انگار در حماسه باهوشتر و زرنگتر است چراکه خود را به رمان و جهان مجازی و بازی های کامپیوتری رسانده و به تمام آحاد بشر اجازه می دهد قهرمان باشند و انگار خودش را هی بهروز نگه میدارد اما دعوت ما به حماسه در اینجا انگار دعوت به گذشته است درحالی که داستان حماسی درواقع کوچ به آینده است. جایی که انسان با فضیلت و عزیز است. ما در عین حالی که باید روی شانهی گذشتگان بنشینیم اما باید رو به جلو هم حرکت کنیم.
محمدجواد استادی، نویسنده و پژوهشگرمشهدی نیز در ادامه نشست گفت: ما وقتی در خصوص یک مفهوم گفتگو میکنیم مشکل این است که براساس ذهنیت خودمان در خصوص آن مفهوم حرف میزنیم، این یکی از مشکلات شکلگیری بحثها در کشور ماست که روی تعاریف عملیاتی حرف نمیزنیم به همین خاطر باید به یک ذهنیت مشترک برسیم. بنده در جلسه گذشته در خصوص انطباق عناصر مفهوم حماسه با عناصر فرهنگ اسلامی با رویکرد اسلامسیاسی صحبت کردم و در آن بحث هشت مولفه را برای حماسه ذکر کردم و آنها را با هشت مولفهی اسلامی سیاسی و فرهنگ اسلامی انطباق دادم و تبیین کردم که اتفاقا حماسه از موضوعات جدی برای ترویج و نشر فرهنگ سیاسی با همان رویکرد اسلام سیاسی است که ما قبولش داریم.
این پژوهشگر تاکید کرد: مشکل دیگر ما این است که دچار تحلیلنگری یا تقلیلگرایی هستیم و اساسا درموضوعاات دانشی رویکردهای تقلیلگرایانه داریم. به عنوان نمونه اگر بخواهیم حماسه را فراتحلیل کنیم در حوزه پژوهش برای حماسه کارهایی انجام شده است اما تقریبا به جز ادبیات و علیالخصوص شاهنامه مطلب دیگری در این خصوص پیدا نمیشود، علتاَش این است که حماسه تقلیل پیدا کرده به ادبیات، حماسه مفهومی فرهنگی است که یکی از محلهای بروز و ظهورش ادبیات است نه اینکه ادبیات معادل حماسه باشد بلکه ادبیات بستری برای نشان دادن حماسه است.
محمدجواد استادی در خصوص مسئلهی «سنت» گفت: من هم سنتگرا هستم اما ما از سنت هم معنی درستی نداریم، سنت به معنی بازگشت به گذشته نیست، سنت همیشه پویا و زایا بوده است. جریانهای فرهنگی تلاش میکنند سنت را نوستالژیک نشان دهند، که اینطور نیست. اما مفهوم سنت یک مفهوم جهانی و انسانی است و متعلق به جغرافیای خاصی نبوده و نخواهد بود.
وی عنوان کرد: حماسه نباید به ادبیات محدود شود. ما تاریخ هنر درستی نداریم، آنچه که داریم را غربیها نوشتهاند. حتما در سالیان گذشته در حوزههای متنوع ما حماسه نمود داشته حتی خارج از حوزهی ادبیات. پس بزرگترین آفت این است که حماسه را به ادبیات تقلیل دهیم.
این پژوهشگر با طرح این پرسش که تفاوت هنرحماسی و ادبیات حماسی چیست؟ ادامه داد: من اعتقاد دارم که ادبیات مقدمهی هنر است، من ادبیات را زیرمجموعه هنر نمیدانم، ادبیات این امکان را دارد که مفاهیم فرهنگی را فرآوری کند و زمینهای را ایجاد که هنرها بتوانند از آن تغذیه کنند ما هیچ هنری را در دنیا نداریم که وامدار ادبیات نباشد
استادی با اشاره به «تعالی ادبیات داستانی» که عنوان جلسه بود، افزود: معنی تعالی ادبیات داستانی چیست؟ ما در ایران به معنای درست کلمه هنوز ادبیات مدرن و ادبیات دراماتیک را نداریم، در مراحلی هستیم که کوششهایی شده اما شکل نگرفته است بنابراین تا به یک دریافت درست از واژهها نرسیدهایم نمیتوانیم به نتیجه برسیم. در این راستا هنرحماسی نمیتواند به ما کمک کند، اما فرهنگ حماسی میتواند به شکلگیری داستان ملی در ایران کمک کند، چیزی که نداریم، همانطور که تاتر ملی و سینمای ملی و داستان ملی نداریم. بنابراین در گام اول باید ادبیات حماسی و داستان حماسی را تقویت کنیم و بعد به هنر حماسی برسیم.
نظر شما