این اثر که در فهرست داستانهای ژاپنی خیالپردازانه قرار میگیرد، با ترجمه کیهان بهمنی در 344 صفحه از سوی نشر آموت منتشر شده است. در این شماره از پرونده ادبیات آسیای شرقی با مترجم «پلیس حافظه» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
«پلیس حافظه» به دلیل فعل و انفعالاتی که در قصهاش وجود دارد در فهرست ادبیات گمانهزن قرار میگیرد. ادبیات گمانهزن در ژاپن در چه مرحلهای است؟ ابتدای راه است یا توسعهیافته؟ درباره این ژانر در آثار ادبی ژاپن توضیح دهید.
سابقه ژاپن در زمینه ادبیات گمانهزن به حدود هفت دهه قبل و بیشتر دهههای 1950 و 1960 بازمیگردد؛ یعنی دورانی که در پی ورود این نوع ادبی به ژاپن از طریق ترجمه آثار غربی استقبال از این نوع ادبیات فراگیر شد؛ اما در منابعی نیز به این واقعیت اشاره شده که در قدیمیترین کتابهای ادبیات کلاسیک ژاپن رگههایی از ادبیات گمانهزن در قالب سفر به آینده وجود داشته است. حتی در قرن نوزدهم نیز ترجمه آثار ژول ورن در ژاپن سبب شده بود به این نوع از ادبیات توجه بیشتری شود. بعد از جنگ جهانی دوم، نیروهای آمریکایی مستقر در ژاپن مجلات و آثار بسیاری از این نوع ادبیات را به ژاپن منتقل کردند و همین موضوع سبب شد هنرمندان فعال در گونهی هنری مانگا به این نوع از ادبیات توجه بیشتری نشان دهند. یکی از اولین آثاری هم که در همین زمینه نوشته شده است، توسط نویسنده شهیر ژاپنی، کوبو آبه، در سال 1959 خلق شده است. دانستن این نکته که انجمن نویسندگان علمی/تخیلی در ژاپن در سال 1964 آغاز به کار کرده است، به خوبی بیانگر این واقعیت است که نویسندگان این کشور اکنون در زمینهی ادبیات گمانهزن در ردههای بسیار بالایی قرار دارند.
در کارنامه ترجمه شما، آثار دیگری هم از نویسنده این اثر دیده میشود؛ چه شد به سراغ داستانهای اوگاوا رفتید؟
آشنایی من با این نویسنده کاملاً اتفاقی بود و در نمایشگاهی با خواندن خلاصه پشت جلد کتاب از رمان «پروفسور و خدمتکار» خوشم آمد. مضمون، داستان و مهمتر از همه روابط انسانی موجود در داستان به حدی قوی بود که بلافاصله تصمیم به ترجمه این اثر گرفتم. پس از آن نیز، در پی موفقیت این کتاب و استقبال خوب خوانندگان به سراغ مجموعه داستان «انتقام: یازده داستان سیاه» رفتم که این اثر نیز با بازخورد خوبی از جانب منتقدان مواجه شد. البته استقبال کمرنگتر از این مجموعه کاملا برای من قابل پیشبینی بود؛ چون خوانندگان ایرانی نیز مانند خوانندگان سراسر دنیا تمایل بیشتری به خواندن رمان دارند و این امر کاملاً منطقی است. طبیعی است که موفقیت دو اثر اول باعث شد بلافاصله پس از انتشار ترجمه انگلیسی «پلیس حافظه» توسط استفن اسنایدر، مترجم ثابت آثار خانم اوگاوا، برگردان این اثر را نیز به فارسی انجام دهم و تا امروز نیز از سوی جامعهی کتابخوان بازخوردهای بسیار خوبی دریافت کردهام.
سبک داستاننویسی یوکو اوگاوا را چهطور میتوان توصیف کرد؟
مهمترین نکته دربارهی این نویسنده، توانایی بسیار بالایش در حرکت در میان جهانهای متفاوت است. ما در طول تاریخ ادبیات، نویسندگان بسیاری را داشتهایم که جهانهای داستانیشان بسیار محدود بوده است. برای نمونه نویسنده مورد علاقهی خود من، خانم آن تایلر آمریکایی، همسر تقی مدرسی، نویسندهای است که جهان خانواده را در بالتیمور آمریکا خلاصه کرده و بیستوچند رمان مختلف درباره همین موضوع و در جامعهای مشابه خلق کرده است؛ اما خواندن پنج اثر خانم اوگاوا، که یکی از آنها هنوز به فارسی ترجمه نشده است، و مشاهدهی جهانها و نگرشهای متفاوت او بیانگر این واقعیت است که اوگاوا به لحاظ مضمونی و درونمایهای هیچ محدودیتی برای آثار خود قایل نیست و از این نظر من را یاد نویسندگانی همچون دوریس لسینگ میاندازد که قادر بود جهانهای داستانی متفاوتی را خلق کند. اوگاوا قادر است شکل زیبایی از ادبیات رئالیستی را در «خدمتکار و پروفسور» ارائه دهد؛ اما در مجموعه داستان «انتقام»، ناگهان ما با گوتیک ژاپنی مواجه میشویم و در پلیس حافظه با ادبیات پادآرمانشهری. نکتهی قابل توجه دیگر در مورد این نویسنده پرداختن دقیق او به جزییات است. داستانهای اوگاوا به هیچوجه دچار کمبود جزییات نیستند و در عین حال در آنها از اطالهی کلام و زیادهگویی نیز خبری نیست. حتی در رمان به شدت انسانی «خدمتکار و پروفسور» نیز نویسنده به خوبی موفق شده است از دام سانتیمانتالیسم دور بماند.
این اثر نامزد جایزه «بوکر» و «جایزه ملی کتاب آمریکا» بوده است. بهنظر شما چه ویژگیهایی در این داستان موجب شد که در این جوایز جهانی نامزد شود؟
مهمترین ویژگی این اثر جهانیبودن مضمون و درونمایهی آن است. زندگی در جهانی پادآرمانشهری و تحت حکومت رژیمی توتالیتر همواره یکی از موضوعاتی بوده است که به سبب عمق هراسانگیزیاش خوانندگان را به شدت جذب خود کرده است. به همین دلیل رمان «1984» جورج اورول یا «دنیای قشنگ نو» آلدوس هاگزلی و حتی «فارنهایت 451» ری بردبری با استقبال خوانندگان مواجه شدند. رمانهای پادآرمانشهری همواره بیانگر نوعی هشدار هستند؛ هشداری پیش از موعد برای نمایش خطرات احتمالی قدرتگرفتن اندیشه استبدادی. البته خود خانم اوگاوا نیز درباره این رمان گفته است که ایدهی اصلی «پلیس حافظه» پس از خواندن دفترچه خاطرات آن فرانک به ذهن او الهام شده است که دانستن این نکته به درک این رمان کمک بیشتری میکند.
آیا این داستان از آن آثاری است که خواندنش با نخواندنش فرق میکند؟
بدون شک مطالعه این اثر میتواند تجربهی جالبی برای خوانندگان باشد. فضای هراسانگیزی که بر کل داستان حاکم است، راوی که خود نویسندهای است که تلاش میکند پیش از نابودی همه چیز رمان خود را به پایان برساند، روابط انسانی راوی با پیرمرد دوست خانوادگی و بسیاری دیگر از مضامین این اثر باعث میشود «پلیس حافظه» اثری در خور توجه و از نظر معنایی چندلایه باشد. به عبارت دیگر این رمان را میتوان اثری شایسته برای نقد و تحلیل دانست. اکثر نقدهای انگلیسی که درباره این رمان خواندهام بسیار مثبت بودهاند و حتی بعضی از منتقدان از هنر خانم اوگاوا اظهار شگفتی کردهاند.
خاطرات و حفظ آن در این داستان اهمیت بسیار دارد؛ به نظر شما مردم ژاپن چهقدر اصرار دارند که خاطرات تاریخی و فرهنگی خود را حفظ کنند؟ آیا از ادبیات برای انتقال فرهنگ به نسلهای بعد استفاده میکنند؟
موضوع حافظه و خاطرات بنمایهی اصلی این رمان است. در بسیاری از آثار ادبیات ژاپن بر این موضوع تاکید شده است. فراموشی گذشته راه را برای تکرار خطا باز میکند و در این رمان نیز نویسنده تلاش کرده است نشان دهد چگونه حکومتهای توتالیتر با استفاده از حذف بخشی از ناخودآگاه جمعی مردم یک جزیره، تلاش میکند تا سیطرهی خود را بر مردم بسط دهد؛ اما وجود پیرنگ فرعی در این داستان باعث میشود رمان در دو سطحِ روابط حکومت و مردم و در عین حال روابط انسانی میان تکتک اعضای جامعه قابل بحث باشد. در داستان اصلی موضوع حذف خاطرات است و در داستان فرعی حذف صدا. یعنی مهمترین عنصری که به تکتک افراد جامعه فردیت میبخشد. بدون شک ژاپن به دلیل تاریخ بسیار پرافتوخیزش، به ویژه در جنگ جهانی دوم، نیازمند یادآوری اتفاقات گذشته است. البته این در صورتی است که ما رمان «پلیس حافظه» را مستقل از یادداشتهای آن فرانک بررسی کنیم؛ زیرا در غیر این صورت میتوان به راحتی موضوع حذف حافظه در این رمان را به تلاشهای هیتلر و حکومت آلمان نازی برای تحریف تاریخ نسبت داد.
دربارهی بخش دوم سوالتان هم میتوانم بگویم آنچه در ظاهر مشخص است، ژاپن نیز همچون بسیاری از کشورهای دیگر به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به شدت مورد تهاجم فرهنگی غرب قرار گرفته است؛ اما نوعی ناسیونالیسم و عرق ملی سبب شده است ژاپنیها تا حد زیادی نسبت به فرهنگ و سنتهای خود وفادار بمانند و این موضوع را میتوان به سادگی در ادبیات و سینمای این کشور شاهد بود.
ژاپن در بحث اهمیت به ادبیات و کتاب چهقدر با سایر کشورها بهخصوص کشورهای آسیایی تفاوت دارد؟
پیشرفت در امور مختلف بدون اهمیتدادن به فرهنگ امری غیرممکن است. در تمامی جوامع پیشرفته، رشد تکنولوژی و فرهنگ همتراز رخ میدهند. ژاپن کشوری است که در آن، بیستوپنج درصد از افراد هر روز مطالعه میکنند و این کشور بعد از آمریکا، چین و انگلستان رتبه چهارم را در جدول تعداد کتابهای چاپشده در یک سال به خود اختصاص داده است. بنابراین میتوان گفت ژاپنیها علاقهی بسیار زیادی به مطالعه دارند.
درباره لحن روایت اوگاوا نظرهای متفاوتی وجود دارد؛ شما داستاننویسی او را نزدیک به کدام جریان ادبی یا حتی یک نویسنده مطرح میدانید؟
بیشتر منتقدان نثر و لحن خانم اوگاوا را نزدیک به موراکامی دانستهاند؛ اما برای قضاوت در این مورد صرف پنج اثر ترجمهشده به زبان انگلیسی احتمالاً کافی نیست. به غیر از سه کتابی که من از این نویسنده ترجمه کردهام دو اثر دیگر، یک رمان تحت عنوان «هتل آیریس»، و یک مجموعه داستان با عنوان «استخر»، به انگلیسی ترجمه شدهاند؛ در حالی که در کارنامهی نویسندگی خانم اوگاوا بیش از چهل اثر وجود دارد. بنابراین برداشتهای من هم صرفا بر اساس همین چند اثر خواهد بود. نکته اصلی در مورد آثار خانم اوگاوا پیروی از مکتب رئالیسم است. نوعی ادبیات رئالیستی که در مجموعه داستان «انتقام» یا رمان «هتل آیریس» به شدت با گوتیک ژاپنی مخلوط میشود؛ اما در «پلیس حافظه» گرایش بیشتر به سوی فانتزی و به اعتقاد بعضی، سورئالیسم است. به اعتقاد من اوگاوا نویسندهای است که سبک و لحن خاص خودش را دارد.
«پلیس حافظه» را در چند کلیدواژه برای مخاطبان توصیف کنید.
رمان پادآرمانشهری، پیرنگ فرعی تنیده در پیرنگ اصلی و داستانی با پیرنگی کاملاً خطی.
این اثر از نسخه انگلیسی ترجمه شده است؛ اما برای اینکه فضای داستان به درستی منتقل شود چهقدر نیاز است که مترجم با فضای سرزمین نویسنده آشنا باشد؟ تجربه شما در ترجمه این آثار چه بوده است؟
اساسا یکی از موضوعات مهم در مطالعات ترجمه، بهویژه در زمینه ترجمه متون ادبی، آشنایی مترجم با فرهنگ کشوری است که قصد دارد اثری از ادبیات آن کشور را به زبان دیگری ترجمه کند. ژاپن به دلیل پیشرفتهایی که در زمینههای مختلف داشته است، همیشه موفق شده است به خوبی فرهنگ خود را به ملل دیگر معرفی کند. این امر نیز به واسطه ادبیات و سینمای قوی این کشور میسر شده است. بنابراین برای ما ایرانیها فرهنگ مردم ژاپن تا حدی دارای عناصر آشناست و گاه حتی مشابهتهای فرهنگی بسیاری نیز وجود دارد؛ مانند امر اهمیت خانواده. شاید اگر قرار بود اثری از ادبیات آفریقا یا آمریکای لاتین را ترجمه کنم با چالشهای بیشتری مواجه میشدم؛ اما در مورد آثار خانم اوگاوا خوشبختانه مشکل خاصی برای ترجمه نداشتم. پیشتر در زمینه ادبیات چین هم اثری را از سو تونگ با عنوان «زن دیوانه روی پل» ترجمه کرده بودم و در مورد آن اثر هم تجربه مشابهی داشتم.
جهانیشدن چهقدر بر سبک نویسندگی داستاننویسان ژاپنی تأثیر گذاشته است؟ آیا تلاش میکنند ژانرهای پرطرفدار جهانی را به سبک آثار مشهور بنویسند یا فرم و لحن ویژه خود را پیدا کردهاند؟
طبیعی است که زندگی صلحآمیز در کنار ملل دیگر سبب شده است، ادبیات ژاپن نیز فارغ از هر نوع دگماتیسم ناسیونالیستی خود را مبدل به ادبیاتی جهانی کند. همواره معتقدم تجربههای زیستی گوناگون میتوانند افقهای گوناگونی را برای پرواز تخیل نویسنده و هنرمند به وجود بیاورند. دوستی با سایر کشورها، باز بودن درهای کشور به روی مهمانان خارجی و مسائلی از این دست سبب شده است نوع نگاه نویسندگان ژاپنی مبدل به نگاهی جهانی شود. همین موضوع نیز موجب استقبال جهان از ادبیات این کشور شده است. گویی هنرمندان ژاپنی و به ویژه نویسندگان این کشور به خوبی قادرند ارمغانهای فرهنگی سایر ملتها را با فرهنگ خود تزیین کرده و به عبارتی رنگ ژاپنی به آن بزنند. نمونه واضح آن هم همین ادبیات گمانهزن و این رمان پادآرمانشهری است.
پرونده:
در شماره اول پرونده ادبیات آسیای شرقی به اثری از چین پرداختهایم که میتوانید آن را در این مطلب بخوانید.
در شماره دوم پرونده ادبیات آسیای شرقی به اثری از ژاپن پرداختهایم که میتوانید آن را در این مطلب بخوانید.
در شماره سوم پرونده ادبیات آسیای شرقی به اثری از کره جنوبی پرداختهایم که میتوانید آن را در این مطلب بخوانید.
نظر شما