در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
کتاب «موندو» از شما در بخش رمانِ دومین دوره جایزه «داستان حماسی» و از بین 250 اثر ارسالی، رتبه سوم را به دست آورده است. ابتدا کمی درباره این اثر و درونمایه آن توضیح دهید.
رمان موندو مثل زاغی، خانهای برای سیمرغ و طوقی در بستری از خیال و واقعیت در نوسان است و جایی مانند جنوب آفرینشگاه این داستانهاست که به گونهای از آدمهای ساده و بینامی که حماسه میسازند، صحبت میکند. آدمهای بیادعایی که جز رقم زدن عشق خود به سرزمین خود، فکر و اندیشه دیگری ندارند. درخصوص این رمان که با دستمایه طنزهمراه است، شاید از معدود آثار شرکتکننده در حوزه نوجوان در جشنواره ملی داستان حماسی است که مورد تامل قرار گرفت.
در جایی گفتهاید که این رمان را با نگاهی به قصه «جک و لوبیای سحرآمیز» روایت کردهاید. چگونه توانستهاید از یک داستان تخیلی به داستانی حماسی برسید؟
در ابتدا بگویم هیچگاه نه از این جشنواره اطلاع داشتم، نه به فکر خلق حماسهای بودم. در اینجا باید سپاسگزار دوستان عزیزی باشم که این جشنواره را پیشنهاد کردند (اسماعیل حاجعلیان و ساسان ناطق). ولی شکل گرفتن هسته اصلی این داستان در ذهنم را مدیون دوستم مهران نصرتپناه هستم که با روایت خاطرات پدرش که شاغلِ شرکت نفت بود، بارقهای شکل گرفت.
من تکاملیافته عصر قصه و داستانم. هم در مقطع جغرافیایی، هم بُعد زمانی! خوزستان از دیرباز مهد داستان و داستانپردازی بوده و است، و بزرگان بیبدیلی چون استاد احمد محمود، اصغر عبدالهی، قاضی ربیحاوی، عدنان غریفی، نسیم خاکسار، صمد طاهری و ... چراغدار این راه بودهاند. من ازسویی با داستان این بزرگان خو گرفته بودم و از سویی در مکتب کیهان بچهها و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رشد کردم. قصههایی که هنوز رسوبش در ته مغزم هست، عموما خیالی و فانتزی است. با این فضا هیچوقت بیگانه نبودهام. از این فضا حتی در رمان سنگین و اجتماعی «شطرنج در باد» نشر سخن، استفاده کردم و ادامهاش در خانهای برای سیمرغ، طوقی، سیب سوم، اسبها هم به بهشت میروند و جزیره ابرهاست که هنوز به پایان نرسیده است. پس استفاده از عناصر خیالی برایم شبیه یک روند است که باید ادامه یابد و در این راستا نسبت به تمام قصههای کیهان بچههای دهه چهل و پنجاه، نمیتوانم بیتفاوت باشم.
شما تا زمان سقوط خرمشهر در این شهر حضور داشتید. دیدن قهرمانیها و فضای ملتهب خرمشهر در روزهای جنگ، چه نقشی در روایت «موندو» ایفا کرده است؟
بیهیچ تعصبی سالهاست دارم از مردم شهر و استان و سرزمینی مینویسم که به دنیا ثابت کردهاند، برای آزادی و سربلندی سرزمین خود، از هر قوم و قبیله و عشیره و ... حاضر به جانفشانی و فداکاری هستند. من حماسه را در میان همین مردم ساده کوچه و بازار و خیابان پیدا کردم. همین مردم به من آموختند که بتوانم از این حماسه، کلماتی برای قصههایم پیدا کنم. من در خرمشهر چیزی جز فداکاری ندیدم. قصههایم را همان روزها پیدا و در جایی از مغزم پنهان کردم. در رمان «علو» پارههایی از این انسانهای شگفت آمده است.
ادبیات حماسی برگرفته از داستانی تخیلی با قهرمانیهای انسانهایی با ویژگیهای خاص جسمی و معنوی است. با توجه به شکل داستانی ادبیات حماسی، از ویژگیهای روایی و داستانی این نوع از ادبیات در داستانهای امروز بگویید.
بیتردید مقولهای به نام حماسه، بیذکری از اسطوره، تعریف جامعی به دست نمیدهد. مسلم است که در حوزه اسطوره، انسان و حیوان چندان پیوندی با تاریخ ندارند؛ زیرا در عرصه افسانه گاهی چناناند که در طول زمان و حتی مکان معین تبدیل به موجودی اسطورهای میشوند. به باور حسین رزمجو در کتاب انواع ادبی اسطورهها، در توجیه چنین فرایندی، پیدایش پدیدهها و آئینها و در تبیین ادوار و دگرگونی ها نقش مییابد که با نقش تشخّص یافته ماورایی طبیعت، تفاوتی ندارند. به طور کل اساطیر و آثار حماسی ملل عقبه گسترده و پر رمزورازی است که همیشه با ویژگیهای خاص خودشان بهوجود میآیند. در شاهنامه ما چه ردِ پرنقش و نگاری است نقشِ روایت و حماسه! شاهنامه داستاننامه ما پراز پرسناژ عجیبی است که میتواند برای تمام اعصار آبشخور ادبیات جهان باشد؛ زیرا این کتاب ما قرابتی نزدیک با حماسههای دنیا دارد. این نکته مهم است که در عرصه حماسه و حماسهسرایی و حماسهنویسی، وجود ِعناصر ذهنی نیرومند، خواه آیینی و ماوراء طبیعی یا اخلاقی و سیاسی و تاریخی، آن هم در گستره حماسه ملی، نبرد بیپایان و ناتمام خیر و شر است.
داستانهای حماسی معاصر چه تفاوتهایی از نظر شخصیتسازی و فضاسازی با ادبیات حماسی که از گذشته میشناسیم دارد؟
در کُنه و ذات شاید تفاوت چشمگیری با هم نداشته باشند؛ جز در ابزار و ادوات. امروزه بحث شخصیتپردازی حتی انتخاب نوع دیالوگ و حوادث، وسعت دیگری پیدا کرده و عنصر خیال و رویا، کارکرد پررنگتری یافته. در داستان زال ما با سیمرغی مواجهیم که مانند انسانها تکلم میکند. امروز هم در ادبیات حماسی شاید تفنگ یا ابزار و عنصر دیگری جایگزین شود و شده که میتوان قصههای «مارول» را از همین شاخه پنداشت. اما نطقه اشتراکشان را میتوان ورود به دنیای خیال و رویا دانست. باید اذعان کرد که حماسه زاده رویدادهای رزمی و جنگی است که هدفش برانگیختن حس ِشگفتی و تهییج و ستایش است و تفاوت دیگر این که حماسه از دیرباز به داستانها و روایتهای قومی و ملی ملل گوناگون راه یافته و کمکم شاخ و برگ بوم زیستی و شاخ و برگ زندگی به خودش گرفت.
قهرمانها و انسانهای آرمانی نقش پررنگی در داستانهای شما دارند. خاطرات، تجارب و زیست اجتماعی شما چه نقشی در خلق شخصیتهای داستانهایتان دارد؟
من نیز مثل تمام آدمها همیشه چیزی برای جاگذاشتن در پشت سرم دارم. همان لحظه برای برداشتنش هیج عقب گردی نکردهام؛ اما مطمئن بودم روزی، در یک جایی از زندگی حتما برمیگردم که آن را بردارم. باورکنید که من تمام خاطرات شصت سالهام را در کوچه پسکوچههای خرمشهر و محله قدیمیام «کوت شیخ» جاگذاشتهام و هر از گاهی که در وجودم خلائی احساس کنم، میروم تکهای را بر میدارم تا بشود قاتل روحم. منِ آریانفر در هر قسمتی از این درام بی بروبرگرد باید نقشی داشته باشم. حتی این ایام یاد گرفتم که گاهی سری به داشتهها و خاطرات دیگران بزنم. شاید آندره موروا این حرف را برای من زده که «به راستی تسلای بزرگی است که کسی بتواند درد و تنهایی و فراق، دستکم یک خاطره درخشنده را به یاد بیاورد. نمیدانم. شاید من برای فرار از دایرهای که جز من کسی در آن سرگردان نیست، باید بشوم کودکی هفت هشت ساله و نوجوانی پانزده شانزده ساله و جوانی بیست-سی ساله. من در قدم زدن در دنیای سپری شدهام قدرت عجیبی دارم. تا این سال از روزگار تمام خاطرههای تلخ و شیرینم به قول جناب ولادیمیرناباکف، قویتر و قویتر شدهاند. بگذارید با لذت جمله کوتاه سبزیاد حسین پناهی این گفتوگو را به پایان ببریم که میگوید: «همهچی از یاد آدم میره الا یادش که همیشه یادشه!»
نظر شما