به مناسبت این روز، با بشیر علوی، استاد دانشگاه فرهنگیان بوشهر، نویسنده، شاعرپژوه و منتقد ادبی درباره وضعیت شعر امروز و چالشهایی که با آن دست به گریبان است به گفتوگو نشستهایم. وی در سالهای اخیر با غور و تفحص در دیوان شاعران ملی و بومی -از سبک خراسانی گرفته تا دوره حاضر- و پدید آوردن آثاری قابل درنگ، سعی در بازشناسی شعر فارسی بهصورت علمی و تخصصی دارد.
روز شعر و ادب فارسی، مصادف با سالروز درگذشت شاعر بزرگ معاصر؛ شهریار است. این انتخاب دیدگاههای متفاوتی را بهدنبال داشته است؛ نظرتان در این باره چسیت و جایگاه این شاعر در شعر فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
۲۷ شهریور مصادف با سالروز درگذشت محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» با تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی در سال 81 در تقویم رسمی کشور به نام «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری شد. بیشک این اتفاق به خودی خود خوشمیمنت است. نَفسِ کار یعنی تقدیم یک روز بهنام روز شعر و ادب در تقویم کشور جمهوری اسلامی ایران درست و بجا بود و هست؛ چراکه فرهنگ و سرزمین شعرخیز ایران، از گستردهترین و شاید گستردهترین سرزمین شعرخیز جهان باشد.
شهریار شاعری جامعالاطراف است. تسلط وی بر شعر دو زبانه فارسی و عربی بسیار مطلوب و عالی است. شعرهای خوب کم ندارد. تقریبا همه قالبهای شعری را طبعآزمایی کرده و موفق بوده است. هم شعر سنتی خوب دارد و هم شهر نیمایی ناب. حتی اگر روز شعر و ادب به نام شهریار نمیشد، چیزی از ابهت و شکوه شعر و سخن شهریار کم و کاسته نمیشد. شهریار از قلهنشینان شعر فارسی است. تعصب بر شعر شهریار ریشه در غیرت ادبی همه مردم ایران دارد و همه بر زیبایی و نیکسنجی شعر شهریار واقف هستند.
اما درباره اینکه نامگذاری روز شعر و ادب ایران بهنام شهریار انتخابی بجاست یا خیر، باید بگویم برای اتفاق مهمی مثل نامگذاری این روز قاعدتا باید دو معیار مهم لحاظ شود یا لحاظ میشد؛ 1) آوانگارد یا شروعکننده بودن. 2) پرشعرترین بودن. حال آیا شهریار یکی از این دو معیار را دارد. آیا پرشعرتر از فردوسی است؟ آیا همچون نیما شروعکنندگی تام و بیرقیب دارد؟ معیارهایی که برای شهریار عزیز برای اعطای این روز بهنام نامی وی شمارده شده است، در دهها شاعر سنتی و معاصر ایرانزمین یافت میشود.
من فکر میکنم اگر خود شهریار هم در این تصمیم دخالت داشت با حضور سعدی و فردوسی و نیما و حافظ و سنایی و مولانا و... از پذیرش این روز به نام خود سرباز میزد و به یقین نمیپذیرفت. سنایی شروعکننده غزل عارفانه و عاشقانه است. سعدی به اوج رساننده غزل عاشقانه است. مولانا غزل عارفانه را به بهشت برد. حافظ شاعرِ تلفیقِ غزلِ عارفانه و عاشقانه است. فردوسی، زبدهترین سخنسرای ملی و بومی ماست. نیما پرچمدار تغییر و هویتبخشی به شعر معاصر ایران است. بسیاری از شاعران پایداری و مقاومت، شروعکننده شعر در این ژانر معلوم بوده و هستند و موفقیتهایی خوشنظیر و بجا به دست آوردهاند و در حقیقت شروعکننده یک ژانر یا یک مؤلفه موفق هستند.
حال استاد شهریار عزیر درکدام این جایگاهها قرار میگیرد؟ خوبی و زیبایی و دلنشینی شعر شهریار معیار مناسبی برای اعطای این روز و این نام به استاد شهریار عزیز نبود، چراکه این معیارها در شعر شاعران زیادی وجود دارد. اعطای این روز باید به شخصیتی صورت میگرفت که مولفه موجود در شعرش فقط در دست خودش باشد و بس.
چرا در سالهای اخیر شاهد ظهور شاعر یا شاعران جریانسازی نیستیم؟
ببینید قرار نیست که شاعران جریانساز هر سال و هر دهه ظهور کنند. باید قرنی بگذرد، نیم قرنی بگذرد و شاعری جریانساز به معنای واقعی سربرآورد. منظورم شاعرانی مثل نیما و اخوان و شاملو است. افزون بر این توضیح، شاعران موفقی نیز در شعر امروز داریم که اگر جریانساز مطلق نیستند، ولی تا اندازهای مناسب و موفق، جریانساز شعر امروز بوده و هستند. جوانان جریانساز اکنون گام به گام در شعر قدم برمیدارند و همینها به زودی در شعر فارسی جریانساز خواهند شد.
یادمان باشد که دهه امروز، دهه شاعران جوان و نوپاست. شاعران پا به سن و موفق ما یا دیگر شعر نمیسرایند یا به همان روش گذشتهشان بسنده کردهاند و گاهی نیز در رتق و فتق امور درمان و کهنسالی هستند که یارای پرداختن به شعر و پیشرفتهای امروزی آن را ندارند. به این قرار، ما با شعر جوان و جوانان شاعر سروکار داریم که به یقین و به گواهی تاریخ، همینها جریانساز خواهند شد.
با توجه به غوری که در این سالها در شعر معاصر داشتید، مهمترین چالش شعر امروز چیست؟
بیشک مهمترین چالش شعر معاصر، «عنصر معنی» است. از عمدهترین عناصر اصلی شعر فارسی دری از دوره طاهریان تاکنون، چگونگی بیان «معنی» است. به عبارت بهتر، چالش امروز در شعر این است که معنی دچار نوعی ابهام شده است تا جایی که در مواردی شعر از مرز بیمعنایی فراتر میرود. این برداشت تازه در شعرهای پسامدرن با برجسته شدن نوع «فرم» پیش آمده است. در این جرگه شاعرانی هستند که بهجای پرداختن به معنی که نوعی همراهی با عاطفه متن است به «اجرای درونی شعر» اهمیت میدهند.
پرداختن گروهی از شاعران امروز به این فرم و نگاه، چالشهایی در شعر معاصر به وجود آورده است که به یقین با برگشت معنا به متن به پایان خواهد آمد؛ چراکه عنصر و هسته اصلی هر متنی عاطفه موجود در آن متن است. از متنی که عاطفه بیرون نیاید، لذت ادبی هم صادر و ساطع نمیشود. این چالش نه که صرفاً در شاعران طیف دوم/ متوسط معاصر است که در شعر و فرم شاعران ردیف اول شعر امروز نیز دیده میشود.
آیا راهی برای برونرفت از این چالش وجود دارد؟
به یقین برگشت به چهارچوب اصلی شعر و چیستی و چرایی این آفرینش و موهبت خدادادی، راه برونرفت از این چالش است. شعر با هر فرمی و ساختاری سروده شود، نباید از معنا فارغ شود، زیرا گروه عامه و حتی خود شعرشناسان و شعردانان از معنای یک متن حظ میکنند، شاید اصلا متوجه تکنیکها و تاکتیکهای موجود در متن نیز نشوند. شعری که معنا را دچار ابهام کرده باشد، عمر چندانی ندارد و زودتر از صاحب خود میمیرد.
آیا از وضعیت شعر امروز رضایت دارید؟
بله؛ وضعیت شعر امروز را بسیار خوب ارزیابی میکنم. برای ارزیابی هر دورهای باید به سراغ ظرفیت و مؤلفههای آن دوره رفت. هرچند که نوگویی و نوسرایی آنچنان در شعر معاصر هویدا نیست که این امر نیز طبیعی به نظر میرسد؛ زیرا که بعد از شاعرانی مانند اخوان و ابتهاج و شاملو و فروغ و شفیعی و سپهری و نیما و پروین و رؤیایی و براهنی و قیصر و ... ادبیات یک مرز و بوم اندکی- عرض میکنم اندکی- نفس میخواهد تا چیزی بگوید که دیگران نگفتهاند. چیزی بیابد که شاعران سه چهار دهه پیش نیافتهاند و این نیاز به تمرین و آزمایش و تکرار دارد که در این زمینه من فکر میکنم شعر فارسی در بهترین دوره تمرین پیش از المپیک خود است.
برخی بر این باورند که یکی از چالشهای مهم شعر امروز، به بنبست رسیدن شاعران در مضمونآفرینی است، نظر شما در این باره چیست؟
خیر؛ تاکید و باور دارم، مضمونآفرینی به بنبست نرسیده است. این همه لذت و بهرهبردن از شعر معاصر برای چیست؟ اگر بیمضمون بود این همه لذت ادبی و دانشی اعطا نمیکرد. به یقین در سده هفتم نیز از انبوه شاعرانی که شعر میسرودند فقط چند نفر مضمونساز بودند این را لطفا تسری بدهید برای همه دورهها. شاعران دوره نیما به این طرف، حتی در شعر شاعران امروزِ امروز نیز این مضمونآفرینی تمام نشده است. همه شعرها مضمون جدیدی ندارند، درست است؛ اما شعرهایی نابی نیز داریم که مضمون آفریند.
مضمون در شعر فروغ، شفیعیکدکنی و ... به گونهای و در شعر منزوی و مصدق به گونهای دیگر آفریده شده است. وانگهی اوج مفهومآفرینی در شعر زنان معاصر ایران غوغا میکند. شاعران زن معاصر ایران در مضمونآفرینی دست بالا گرفته و مضامینی که گاه تابو بوده، آفریده و تابوشکنیهای جانانهای در شعر ایجاد کردهاند. نمونه اعلای آن را در اشعار طاهره صفازاده، گراناز موسوی، روجا چمنکار، پروین دولتآبادی و .... میتوانید ببینید.
اما تکرار در تصاویر شاعرانه به امر بدیهی در شعر تبدیل شده، اینطور نیست؟
تکرار تصاویر در شعر دورههای مختلف، امری ناگزیر است؛ اما اینکه سخنسرا این تصویر تکراری را چگونه بیان کند تا به نو شدن تصویر هویت دهد، هنری است که تنها از عهده شاعران توانمند و خوشذوق برمیآید؛ بنابراین از عمدهترین دلایل تکرار تصویر در شعر معاصر، پرداختن به مفاهیم غزلگونه و نپرداختن یا کم پرداختن به قصیده است، زیرا که محفلِ یافت و آفرینش تصاویر بکر و دستنخورده در این قالب است.
در مجموع از دید من تکرار تصاویر در شعر معاصر به این دلایل است: 1) ثابت بودن قسمتهای عمده موتیفهای شعر مانند عشق، عاشق و ...، 2) رابطه عاطفی شاعر با برخی از کلمات، 3) حجم بالای اشعار و نشر آنها و 4) کم شدن قالب قصیده.
بازی زبانی شاعران امروزی را در شعر چگونه میبینید؛ منظور بازیهایی است که قاعده زبان را در هم میریزد و به ناهنجاریهای زبانی میرسد؟
ببینید ناهنجاریهای زبان در زمره گونههای نوآوری در شعر معاصر محسوب میشود. در حقیقت این دسته از شاعران بهدنبال برجستهسازی زبان هستند. نقش ادبی زبان در اینجا پررنگتر میشود. اولین بررسیهای جدی و علمی در خصوص نقش ادبی زبان در دیدگاههای اشکلوفسکی،(Victor Shklovsky, 1893-1984) صورتگرای روس و صورتگرایان چک، بهویژه موکارفسکی و هاورانک، دیده میشود. صورتگرایان فرایندهای زبانی را به دو فرایند خودکار (automatization) و برجستهسازی (foregrounding) تقسیم میکنند.
به اعتقاد لیچ، دو گونه برجستهسازی در زبان امکانپذیر است: ١) برجستهسازی از طریق انحراف از قواعد حاکم بر زبان که هنجارگریزی نام دارد، 2) برجستهسازی از طریق افزایش قواعد حاکم بر زبان که قاعدهافزایی نامیده میشود. شفیعیکدکنی برجستهسازی را به دو گونه موسیقیایی و زبانی تقسیم میکند. از نظر او، برجستهسازی موسیقیایی شامل عواملی است که زبان خودکار را از طریق عواملی مانند قافیه، ردیف، وزن و هماهنگیهای آوایی برجسته و ممتاز میسازد.
این ناهنجاریها به چه صورتی در شعر اتفاق میافتد که برای مخاطب جذابیت پیدا میکند؟
این ناهنجاریهای زبانی برای رسیدن به فرم و شیوه جدید بهصورتهایی مانند قاعدهافزایی و گونههای برجستهسازی زبان و هنجارگریزی واژگانی ایجاد میشود که شیوههای مختلفی دارد؛ شیوههایی مانندِ هنجارگریزی زمانی (باستانگرایی)، هنجارگریزی نوشتاری، هنجارگریزی گویشی، هنجارگریزی واژگانی (ساخت واژه) و نحوی، هنجارگریزی معنایی و...
علی باباچاهی ازجمله شاعرانی است که با شناخت قواعد ساخت زبانِ هنجار و گریز از آن، به برجستهسازی زبان در شعر دست یافته و معنا آفریده، اینطور نیست؟
بله؛ علی باباچاهی تمرین و ممارست قابل و ارزشداری در زمینه زبان و توانِ آن دارد. در این حوزه افزون بر نظریات فنی و ارزشمندی که گزارش داده، در شعر خود نیز از این ظرفیت استفاده کرده است و شعر خود را از نظر برجستهسازیهای زبان روبهجلو برده است. او ثابت کرده که دقیقا میتوان با شناخت و تسلط به زبان و تعلقاتش بهگونهی نویی از زبان رسید؛ گونهای که افزون بر زیبایی فرم، در ارائه معنا نیز مؤثر است. بهره بردن از ظرفیت زبان در اشعار باباچاهی دلسردکننده نبوده است. جان شعر را همچنان گرم نگه داشته است.
نظر شما