به عبارتی او خود به کنه عرفان و حقیقت عرفان دسترسی نداشت، بنابراین برنمیتافت که کسانی بخواهند «نمایش عرفان» بدهند و عدهای را از حقیقت عرفان و حقیقت مذهب دور کنند. در زمانه زندگی ملاصدرا «بازی عرفان» و صوفیگری رواج بسیار داشت (گروههایی که کسب علم را به پشیزی نمیشمردند و پس از مختصری ریاضت، حتی عبادت را نیز بر خود روا نمیدانستند) و اصولا به همین دلیل است که عمدهترین رسالهها در نقد این جریانهای خردستیز و خردگریز در این دوران نوشته شده باشد.
«کسرُ أصنامِ الجاهلیة» یکی از مهمترین نوشتههای ملاصدراست که به نقد تصوف رایج و «عرفان نمایشی» اختصاص دارد. کتاب در اصل چهار فصل و یک نتیجهگیری دارد: «اهمیت شناخت خدا»، «هدف از عبادت»، «جایگاه مقربان» و «مذمت دنیا». میتوان گفت آن طور که جناب ملا در این کتاب بحث کرده، عارف و سالک واقعی راه حق، عالمی ربانی است که داناست نسبت به جوهر خود، عالمی که در آن زندگی میکند و مبدا و معادی که در دینش نسبت به آن بحث شده است و هرکس که بدون این دانایی و بدون این دانشها اقدام به ریاضت کند، قطعا گمراه میشود.
در مرحله سلوک ریاضت و عرفان پس از فلسفه آغاز میشود، بنابراین ابتدا باید به علوم آگاهی یافت و بعد راه ریاضت و عرفان را آغاز کرد. کسی که جهان پیرامونش را نشناسد، به نشانههای خدا جاهل است، بنابراین چگونه میتوان یک شخص جاهل را عارف یا صوفی نامید؟ هرکسی که سختی کسب علم را به جان نمیخرد، اما به نمایش عرفان و نمایش ریاضت روی میآورد، قطعا در کسب حواطب دنیاست.
جناب ملا در علت نگارش این رساله چنین نوشته است: «چون دیدم که دفع این شر کاری خطیر در امر دین است و رفع این شبهه از قلب دانش پژوهان و دیگر مبتدیان و رهایی بخشیدن مردم از وسوسههای شیاطین کاری سترگ است، از پیشگاه پروردگار خیرجویی کرده، شروع در ازاله وسوسهها و رفع شبهات و باطل کردن یاوهها، شکستن بتهای خیالین اینان و باز کردن گرههای بسته اینان کردم تا از این رهگذر به پروردگار تقرب جویم و به اولیای شریعت حقه و روئسای عصمت و طهارت و هدایت توسل کرده باشم و از این رو رسالهای به نام کسر اصنام جاهلیه را نوشتم.»
در سالهای پس از انقلاب برای نخستین بار ترجمهای از کسر اصنام جاهلیه با عنوان «عرفان و عارف نمایان» به قلم محسن بیدارفر به سال ۱۳۶۴ توسط انتشارات الزهرا منتشر شد. چاپ دوم آن نیز سال ۱۳۶۶ در دسترس مخاطبان قرار گرفت و چاپ سوم آن نیز به سال ۱۳۷۱ رنگ کتابفروشیها را به خود دید. بخشهایی از این کتاب در ذیل مرور میشود:
گروههایی که با تمام توان به گسترش نادانی میپردازند
در این زمان که تاریکیهای نادانی و نابینایی فراوان در شهرها گسترش یافته و کوته اندیشی و نادرستی همه آبادیها را در برگرفته است، گروههایی را مشاهده میکنم که با تمام توان و نیروی خود در مقاید و باور به نادانی و هذیان گراییدهاند و بر عقاید باطله و فسادگری در کردار اصرار میورزند. و این گروه پیرو یکی از همنوعان خود گشتهاند و بر این باورند که وی ولایت خداوند و قرب و منزلت نزد حق را دارد و از این رهگذر، خود را از ابدال و اوتاد و واصل به حق میشمارد.
و نیز بر این باورند که اخبار الهی و اسرار زبانی به گوششان میخورد و بر این اساس غلط، فراگیری علوم و عرفان را رها کرده و از انجام عمل به مقتضای قرآن و روایات دست کشیده و به طور کلی مشاعر و وسایل شناخت را که پروردگار بر آنان ارزانی داشته، در راه هدایت به کار نگرفتهاند و بر ژرفبینان معلوم و روشن است که دارندگان عقول سلیم و نفوس ساده را ترک ظواهر اعمال و افعال بدنی سودی نباشد.
و نتیجه وجودشان، در انجام کارهای اجتماعی است و از این رهگذر همنوعانشان را کمک توانند کرد و بدین سبب از عذاب الهی در روز رستاخیز خلاص شوند. توان اینان بیش از این نیست و چه بسا که میبینیم گروهی از این نابینایان و کوردلان و همردیفانشان که در عقل و خرد و استعداد همپای اینان و یاکمی برترند، به دامن ناقصتر از خودی در علم و عرفان و قاصری در کردار و ایمان دست انداخته و چنگ زدهاند؛ که گواه نقصان دانش و معرفت وی و گمراهی و فریبکاری و ترفند رنگارنگ اوست.
و شاهد بر قصورش در کردار، وسیله شعلهور بودن آتش شهوتها در وجود اوست که با غرقه شدنش در امواج دریای لذتها، گرفتار نیشهای مار تمتعات دنیوی و اژدهای شهوات و لذایذ شده، اهواء او را پاره پاره کردهاند. و تمایلات نفسانی و شهوات که بی حد و حصرند، درونش را همیشه گرفتار کرده و گندبوی این پلیدی را بر همنشینان و ندما و اطرافیانشان میپراکند.
و بیشتر اوقات رهبران و اقطاب صوفیه به سرگرمی با کودکان و امردان و همنشینی با نادانان و جاهلان میگذرد و نیز گوش دادن به غنا و آلات لهو و لعب و هر آنچه که آدمی را از رحمت و رحمان و جنت و رضوان دور سازد. و ناگفته نماند که با همه این دردهای بی درمان که در او موج میزند، کوران و سفلگانی چند گرداگردش را گرفته؛ و این کوردلان مدعیاند که او (یعنی قطب و مرشد) دارای معرفت و کمال است و در تمام اوقات مشغول مشاهده حق و شهود جمال احدی و فوز به لقای سرمدی است و از این رهگذر به درجه فنا و بقاء دست یافته و رسیده است.
افکار مالیخولیایی اقطاب صوفیه
به خدا قسم که اینان جز اسمی از این معانی نمیدانند و چه بسا که پیش آید که دانشمندان و علماء حقیقی را حقیر میشمارند و نفوذ این فریبکاران و ترفندبازان و حیلهگران تا آنجاست که بعضی از صنعتگران و پیشهوران کار و شغل خود را رها کرده و اوقات و روزگار را به ملازمت ایشان سپری همی سازند و سخنان بی اساس اینان را فرا گیرند.
و رهبران صوفیه با این توهمات ساخته و پرداخته افکار مالیخولیایی خود مریدان را سرگرم کرده، به جوری که آن مریدان پندارند که آن گفتار، وحی آسمانی و از اسرار الهی است. و صوفیه همه علماء و عباد را کوچک میشمارند و آنان را مزدورانی مقلد خوانند، در صورتی که در مورد گروهی از مریدان خویش مدعیاند که از به حق رسیدگان و مقربان و واصل به حق شدهاند. در حالی که اینان نزد پروردگار از زشتکاران و منافقان شمرده میشوند و خداوند شهادت داده که منافقان از دروغگویانند: «وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ» (سوره مبارکه منافقون آیه ۱)
و جهت گرفتاریهای اینان، نداشتن دانش نظم بخش و قلبی و مراقب و کرداری پاکساز است و این گروه چیزی جز دنبالهروی از شیطان و رسیدن به شهوتها و همنشینی با منافقان لهو و هذیانگرا و خسران مآب ندارند؛ و اینها اعمال بدنی را بی ارزش دانند و بر این عقیدهاند که باید دل را نگریست و این دلهای آدمیان است که واله حب حق و خدا و واصل به معرفت اوست و غوطه وری ما (صوفیان) در شهوات و لذات، با ظواهر بدنهای ماست و نه با بواطن و دستهایمان.
دلایل گمراهی صوفیان از دیدگاه صدرالمتألهين
بیشترین علت و سبب پیدایش اشتباهات و وسوسههای شیطانی در دلهای اینان دو چیز است:
۱. گروهی شروع در مجاهدتها و چله نشینیها کرده و به لباس صوفیان درمیآیند و مشغول گرفتن بیعت از مریدان شوند و خود را به مقام ارشاد و هدایت ملقب میسازند، پیش از آنکه معرفت و علم به خدا و صفات و افعال و کتابهای پیامبران و روز قیامت را در خود محکم سازند و تنها با به خلوت نشستن و شطح و طامات گفتن، به قیافه و لباس شیوخ و متصوفه درآمده و خود را دارای کرامات میپندارند.
۲. نشان دادن کارها و چیزهایی است که خوارق عادتش نام نهادهاند تا آنان را از کرامات اقطاب برشمرند. در صورتی که این کار چیزی جز شعبده و ترفند و نیرنگ نیست و این اعمال کاریترین وسیله برای گمراه کردن خلق از راه راست و بردنشان به راه فساد و هلاکت است.
اگر هم فرض شود چنین چیزهایی از نفوس ناپاک آشکار شود و با اموری از قبیل چشم زخمها و شعبده و ترفندها با تکلف و مکر و یاری گرفتن از فراهم کردن مقدماتی انجام شود و از این رهگذر حس را به دهشت اندازد و خیال را از کار متوقف سازد و مردمی که نفسی ضعیف و وهم قوی دارند، همچون عوام و کودکان، آنان را به حیرت و شگفت وادارد، پس باید بگوییم: خداوند شر این گونه کسان را از خلائق باز دارد و تباهیاش را از همه مردمان دور گرداند.
و این کارهای ترفندگرانه، از رهگذر رهبانان و گروهی از کفار است که به میان جامعه راه یافته و گروه صوفیان از راه ریاضت و چله نشینی و عزلت و خاموشی و دیگر کارهای رهبانان و مرتاضان و گروهی از اهل ملل و ادیان، کاری ندارند جز مباشرت به شهوات و انجام کارهای حرام و ناشایست.
***
برای مطالعه دیگر مطالب تاکنون منتشر شده از این پرونده بر تیترهای زیر کلیک کنید:
سیمای یک سامری؛ چرا حسن بصری به ولی خود شک کرد؟
اهتمام شیخ حر عاملی به مقابله فکری با اهل خرقه
سلسله اساتید حلاج نیشابوری به سجاح ساحر باز میگردد
تقدیس ابلیس توسط صوفیه؛ آیا با شرع همخوانی دارد؟
مذمت سفیان ثوری توسط امام باقر به روایت ثقةالاسلام کلینی
رد عقاید فاسد حسن بصری توسط فضل بن شاذان/به جواز تقدیم مفضول بر فاضل در امامت معتقد بود
مدرسه تصوف را خلفای جور تاسیس کردند/دلایل پیدایش صوفیگری از دیدگاه سید نعمتالله جزایری
نظر شما