در ابتدای این مراسم، علیاکبر شیروانی مدیرعامل انتشارات سورهمهر گفت: بنده اگر میدانستم که قرار است مادر شهید در این جمع باشند، به خودم اجازه صحبت کردن در این جمع نمیدادم. چرا که خجالت میکشم در برابر کسی سخن بگویم که هم خودش و هم فرزندانش در راه آرمانهای انقلاب سالها مجاهدت داشتهاند. از نظر مادران فرزندان در هر سنی بچه هستند. آنها همواره به فرزندان گوشزد میکنند که آبروی ما باشید و چه آبرویی بالاتر از این که مادر شهید اسماعیل فرجوانی باشید.
وی با بیان متفاوت بودن کتاب «بیآرام» عنوان کرد: این سوال در ذهن من همواره بود که چطور میشود جوانانی که در کوچه و پس کوچههای شهر بازی میکردند به جوانانی تبدیل میشوند که روحیه ویژهای و کاریزماتیک دارند. به گمانم پاسخ این است که آنها در جنگ ساخته میشوند. این کتاب سیر تحول یک جوان است که اگر گردونه جنگ نبود شاید چنین تاثیرگذار نمیشد. این کتاب برای من کتاب یگانهای بود چرا که شهید یک شهید یگانه بود. در همه روایات کتاب نشان داده میشود که چطور آدمها هم ساخته میشوند و هم دیگران را میسازند.
در ادامه این مراسم احمد چلداوی دوست و همرزم شهید و رییس دانشگاه شاهد بیان کرد: با حضور این همه فرماندهان بزرگ نمیدانم چرا من باید صحبت کنم. همیشه سوالم این بود که چطور یک فرد 24 ساله اینقدر عزیز میشود. اگر فیلم حضرت محمد(ص) را دیده باشید در لحظهای که حضرت رسول مکه را فتح میکند، ابوسفیان و همسرش از پنجره خانه نگاه میکنند و همسرش از او میپرسد که چرا شکست خوردیم. ابوسفیان در جواب میگوید که محمد از راه دل وارد شد و این پیروزی جاودانه است. میخواهم بگویم هرکسی از راه دل وارد شود فاتح نهایی است. حاج اسماعیل هم از راه دل وارد شد که اکنون پس از 37 سال از شهادت ما همچنان درباره او حرف میزنیم. بعید است که ما برای عزیزترینمان بعد از 37 سال مراسمی باشکوه بگیریم و دور هم جمع شویم اما اکنون نام حاج اسماعیل بهانه میشود تا دور هم جمع شویم.
وی با بیان اینکه درباره شهید اسماعیل فرجوانی کمکاری شده است، گفت: برای این کتاب زحمت زیادی کشیده شده است اما کافی نیست. حاج اسماعیل جزو بزرگترین اعجوبههای دفاع مقدس است و حق بزرگی به گردن ما دارد که باید ادا کنیم. او در پازل ظهور نقشش را ادا کرد و حالا ما باید نقش خودمان را ادا کنیم چرا که هنوز این راه ادامه دارد.
همچنین فاطمه بهبودی نویسنده کتاب «بیآرام» ضمن ادای احترام به مادر شهید، عنوان کرد: من از اسفندماه سال 1397 با خاطرات مختلفی از این شهید بزرگوار همراه بودم اما همواره جای همسر شهید و فرزندانش را خالی احساس کردم. این گمان در ذهنم آمد که ممکن است شهید فرجوانی به خانواده بیاعتنا بودند و ذهنیت جالبی در ذهنم شکل نگرفت. پیگیری کردم تا با همسرشان هم گفتگویی داشته باشم اما اطلاع دادند که ایشان مایل به مصاحبه نیستند و در این 37 سال هم با هیچ رسانهای گفتگو نکردند. تنها یک ملاقات کوتاه با ایشان داشتم که در همان هم از چشمهای ایشان پاسخ خودم را دریافت کردم. تنها یک سوال پرسیدم که چطور شهادت حاج اسماعیل را پذیرفتید با این که پیکرشان سالها بعد برگشت. ایشان گفتند که تمام آن سالها، هربار که در خانه ما را زدند، گفتم حتما اسماعیل است. به سمت در که رفتم با خودم گفتم شاید اسماعیل باشد و وقتی در را باز میکردم میگفتم کاش اسماعیل بود.
در بخش پایانی مراسم مادر شهید ضمن ابراز احساسات و گفتگو با تصویر فرزند شهیدش بیان کرد: من میگویم سلام بر شما یادگار اسماعیلها. گویی که تمام شهدا از یک مادر بودند. چرا که اگر وصیتنامههای تک تکشان را بخوانید، گویی یک نفر تمام آنها را نوشته است. من نمیتوانم بگویم تنها مادر این شهید هستم. شهدا از یک مادرند و تمامی مادرها، مادر شهیدند. میخواهم تشکر کنم از کسی که جلد این کتاب و نام آن را طراحی کرده است چرا که اشتراک زیادی با اسماعیل دارد. چرا که من هنوز نمیدانم اسماعیل من آرام گرفته است یا نه. او هشت سال جنگ را آرام زندگی نکرد و مدام دلش در جبهه بود. او حتی در آخرین وداعش با من گفت که از انقلاب دست نکشم. میخواهم اکنون بگویم که من دست نکشیدم و سالها جای او فعالیت کردم. من با حشدالشعبی همکتری داشتم به جای او، در جبهههای مقابل داعش در تدارکات شرکت کردم تا جای او باشم. اکنون هم حتی اگر در بدنم درد داشته باشم، باز هم در خانه بند نمیشوم و مجاهدت میکنم تا جای او باشم.
نظر شما