عباسلو در گفتوگو با ایبنا:
کپیرایت داخلی میتواند بازار لجامگسیخته ترجمه کتابهای ادبی را کنترل کند
احسان عباسلو، نویسنده و مترجم تاکید دارد که حق کپیرایت داخلی از راهکارهای موثر در بهبود وضعیت ترجمه کتابهای ادبی است که با آن میتوان بازار لجامگسیخته فعلی را کنترل کرد.
به عنوان اهل قلمی که هم در حوزه تالیف و نیز ترجمه فعال هستید، لطفا بیان کنید که چرا ناشران بیشتر به ترجمه گرایش دارند؟ دلایل متعددی برای گرایش ناشران به آثار ترجمه وجود دارد. اولین آن جنبه اقتصادی دارد و آنکه حقالزحمه کمتری نسبت به تالیف به مترجم پرداخت میشود. مولف به سبب زمانبری بیشتر کار خود و خلق از صفر، معمولا انتظار مالی بیشتری داشته و این انتظار با شهرت بیشتر مولف نیز بیشتر میشود؛ اما مترجمان بسیاری هستند که حاضرند در گام اول تجربه شغلی خودشان فقط اثرشان چاپ شود و انتظار مالی از ترجمه خود ندارند. در کنار اینها دغدغههای ممیزی نیز نزد ترجمه کمتر است. مولف به سبب گره احساسی که با نوشته خود دارد حاضر نیست به راحتی کلمهای از آن را حذف کند اما مترجم چون اثر از خودش نیست حتی اگر چند صفحه یک کتاب هم حذف شود مشکلی ندارد. همین گرفتاری برای موارد جانبی کتاب نیز وجود دارد. مولف شاید هر طرح جلدی را نپذیرد ولی برای ترجمه، همان طرح جلد کتاب اصلی هم کافی است و نیازی به تصویرگر و طراح وجود ندارد. پس در ترجمه نه چالشی با مترجم وجود دارد و نه هزینهای برای طراحی داده میشود. از طرفی آثار ترجمه، نتیجه خود را در بازار جهانی پس دادهاند به این معنا که مشخص شده، اثر مخاطب داشته یا خیر اما در زمینه تالیف این یک ریسک به حساب میآید و ناشر مطمئن نیست برای سرمایهگذاری که میکند بازگشتی هم وجود داشته باشد. تمام این موارد خواسته یا ناخواسته ناشر را به سمت کتابهای ترجمه میکشاند.
آیا ذائقه عمومی در این حوزه موثر بوده است؟
ذائقهها معمولا ساخته میشوند. ناشر اگر بخواهد میتواند ذائقه مخاطب را بسازد. فراموش نکنیم که برخی ناشران به سبب شهرت یا در دسترس بودن برای مخاطب، خریداران کتاب خود را دارند. اینها ذائقه همین خریداران را میتوانند شکل دهند. البته تاثیر جهان مجازی و تبلیغات هم در این راستا نباید از نظر مغفول بماند. به این تعبیر که تبلیغات در جهان مجازی خوانندگان را به سمت کتابهایی سوق میدهد که در حوزه ترجمه بوده و ناگزیر ناشر را به سمت این دسته از آثار یا کتابهای مشابه میکشانند. آنچه سیاستگذاران ما از آن غافل بودهاند تاثیر تبلیغات در فضای مجازی بوده است. این تبلیغات، گاه هدفمند هم بوده و اهداف سیاسی و فرهنگی در پس آن نهفته بودهاند؛ اما چون یک رفتار معمول و مرسوم است و پایش خاصی هم در مورد آن انجام نمیشود کسی در صدد کنترل آن برنیامده است. فضای مجازی ذائقه مخاطب را ساخته و مخاطب هم ناشر را به سمت انتشار آثار خاصی کشانده است. از طرفی، قصور رسانههای داخلی در این راستا بسیار زیاد بوده و رسانهها از خبرگزاریها گرفته تا جراید و صداو سیما نتوانستهاند شبکه اطلاعرسانی خوبی برای مردم ایجاد کنند تا از طریق آن با کتابهای مفید آشنا شوند. مردم در فضای مجازی رها شدهاند و هر آنچه شاید مناسب حالشان نباشد را تهیه میکنند.
برای افزایش رغبت ناشران به آثار تالیفی چه پیشنهادهایی دارید؟
تنها نمیشود با ترغیب ناشر در او ایجاد رغبت کرد که به سمت آثار تالیف بیاید، بلکه گاه لازم است تا تعامل و برخورد جدی هم در این زمینه داشت. اصلیترین ابزار در ناحیه سیاستهای حمایتی است. برخی سیاستها میتوانند ایجابی و برخی سلبی باشند و هر دو میتوانند در حوزه حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم مالی صورت انجام شوند. اگر خرید کتاب از سوی ارشاد تنها به آثار تالیفی محدود شود، دادن غرفه به ناشران بر مبنای حجم آثار تالیفی و نه همه آثار باشد و نیز انتخاب ناشر برگزیده بر مبنای آثار تالیفی آن ناشر باشد و نه همه کتابها انجام شود، آنگاه گرایش ناشر به سمت تالیف بیشتر هم خواهد شد. وزارت ارشاد باید در هیات خرید خود یک مترجم کاربلد را داشته باشد تا مبادا آثاری که مناسب نیستند (نه تنها از منظر محتوایی که از منظر کیفیت ترجمه) خریداری شوند. نظارتی دقیقتر و جدیتر بر نشر غیرقانونی هم انجام شود تا آثار ترجمه خیابانها را غرق نکند. پدیده پخته خواری امروزه باعث شده برخی ناشران آثار ناشر دیگر را به راحتی کپی و در بازار توزیع کنند. اینها ریشه در همان قضیه اقتصادی دارد اما به هرحال لازم است در این راستا برخورد مقتضی انجام شود. از راهکارهای موثر دیگر میتوان به حق کپی رایت داخلی اشاره کرد. اگر دغدغه پیوستن به کپی رایت جهانی را داریم لااقل با کپی رایت داخلی میتوانیم بازار لجامگسیخته ترجمه را کنترل کنیم. این حق سبب میشود مترجمان در جهت رقابت با یکدیگر و ارسال هر چه زودتر یک کتاب به بازار نشر از کیفیت ترجمه نکاهند و دقت لازم را به خرج دهند. اکنون بدون اینکه خریداران کتاب بدانند، بسیاری از آثار از لحاظ کیفیت ترجمه، نمراتی به مراتب پایین میگیرند.
برگزاری جلسههای نقد کتاب چقدر در بهبود وضعیت تالیف موثرند؟
جلسات نقد تخصصی، حلقه مفقوده تمام حرکتهای فرهنگی ماست. نقد آثار نشان خواهد داد که داستان ترجمه یک مساله بومی ندارد در حالیکه ما نیازمند مساله بومی و راهحل بومی برای آن هستیم. شخصیت در داستان ترجمه دغدغه فرهنگی و اجتماعی خاص خودش را دارد که گاه در مقایسه با دغدغههای ما از فاصله زیادی هم برخوردار است. داستان تالیفی نیاز روز ما و چالشهایمان را به تصویر می کشد و مناسب جامعه ماست. نقد این را نشان میدهد و بر آن تاکید میکند. حتی درباره مسایل جهانی و مشابه، نقد نشان میدهد که آثار مشابه و شاید حتی بهتری هم در ایران نوشته شده باشند. گاه صورت مساله یکی است اما راه حلها یکی نیستند. بنابراین برای یک مساله جهانی شاید یک راه حل بومی نیاز باشد. این را آثار تالیفی به ما نشان میدهند و نقد درستی این دیدگاه را به ما گوشزد میکند. نقد میتواند مضرات فرهنگ، زبان و ایدههای وارداتی را به ما نشان دهد. همچنین برگزاری جلسات نقد میتواند ضعف و قدرت ترجمهها را نیزهم از نظر کیفی نشان دهد که این خود در نشان دادن این نکته که بسیاری از ترجمهها حاصل کار خود مترجم هستند تا نویسنده اصلی کمک میکند و میتواند خواننده را به سمت داستان تالیفی سوق دهد.
تا چه اندازه بومینویسی در رمانهای تالیفی امروز ما مشهود است؟
گرایش خوبی در چند سال اخیر به بومینویسی دیده شده بود؛ اما باز هم مدتی است که بومینویسی به محاق رفته و شاید دلیل این امر نپرداختن رسانههای داخلی به این نوع آثار باشد. آثار بومی حداقل باید در منطقه خود بسیار مورد اقبال واقع شوند و رسانههای منطقه به آنها بپردازند. گاه متاسفانه چالشهای شخصی (از حسادتهای شخصی گرفته تا عداوتهای خطی و خصوصی) باعث میشود بهعمد آثاری دیده نشوند. لازم است بار دیگر به داستان بومی توجه بیشتری شود؛ چراکه مساله بومی را نشان میدهد و راه حل ارائه شده هم میتواند تاثیرگذار باشد. در این راستا جشنوارهها و جوایز دولتی و حتی خصوصی کمک خوبی میتوانند باشند. بومینویسی به سبب نزدیکی زبانی و احساسی خاصی که با مخاطب ایجاد میکند میتواند نیاز وی را تامین کند و جلوی گرایش به سمت ترجمه را بگیرد. به عنوان نمونه نیاز داریم تا داستانهایی در مورد سیل و کمآبی جنوب در همان مناطق جنوبی یا داستانهایی برای وحدت و وفاق ملی در مناطقی مانند کردستان نوشته شوند.
به نظر شما متولی ترجمه چه نهادی باید باشد و اگر متولی دارد، تا چه اندازه کارآمد بوده است؟
ابتدا توجه داشته باشیم که وقتی صحبت از نگرانی در خصوص حجم ترجمه در کشور میشود منظور یک افزایش حجمی نامتناسب است. در کشوری مانند انگلستان حجم آثار ترجمه شده تا 2012 تنها کمتر از سه درصد بود و تا 2019 این میزان به پنج و پنج دهم درصد رسید در حالیکه در ایران این حجم بین 40 تا 45 درصد است. بنابراین مشاهده میشود این رقم تناسب لازم را ندارد و واقعا نگرانکننده است. چندین نهاد و مرجع میتوانند دست در دست هم معضل رشد نامتناسب ترجمه را حل کنند. اولین آنها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که اصلیترین مرجع رسیدگی به امر کتاب محسوب میشود که متاسفانه تا حال به این امر توجه لازم را نداشتهاند و همین باعث شده مشکلات فعلی حادتر شوند. نهاد دوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی است که باید برنامههایی را حتی کوتاه مدت به نقد و معرفی آثار ترجمه اختصاص دهد و ذهن مخاطبان را نسبت به واقعیت ترجمه و گاه مسائل پشت آن آگاه کند. در عین حال شیوههای تبلیغی آثار تالیفی باید تغییر کنند. شیوههای سنتی دیگر پاسخگو نیست و باید تبلیغ را به سمت مخاطب ببریم یعنی وی را با تبلیغ مواجه کنیم، اطلاعات خرید وی پیدا شود و پیامکهای تبلیغاتی در راستای خریدهای قبلی برایش ارسال شوند و آثار مرتبط با خریدهایش را معرفی کنیم. این تنها یک نمونه ساده بود از اینکه تبلیغات را به سمت مخاطب ببریم. خبرنگاران نیز نقش اطلاعرسانی دارند و باید آنها هم نقدهایی درباره ترجمهها بنویسند تا آگاهی و اطلاع لازم درباره کیفیت یک ترجمه را نیافتهاند اقدام به معرفی آن نکنند. خبرنگاران از تبلیغ آثاری که مناسب نیستند باید پرهیز کنند. گاه خبرنگاران به سبب روابط دوستانهای که با مترجم (یا نویسنده) دارند آثاری را (حتی در حوزه تالیف) تبلیغ میکنند که اصلا مناسب نیستند. وقتی از اصول حرفهای کار دور شویم از اهداف دور شدهایم. در مجموع تمام این عوامل در کنار یکدیگر قادر خواهند بود تاثیرگذاری مناسب و مثبتی در جامعه کتابخوان داشته باشند.
نظر شما