یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۰
رنگ، چاپ، عشق و باقی ماجرا ...

مصطفی تینای‌طهرانی با بیش از پنج‌دهه حضور صنفی در صنعت چاپ در دیدار با کاروان «مهربانی چاپ» روایتگر روزهای کودکی، نوجوانی و جوانیش از فعالیت در صنعت چاپ شد، روایت‌هایی از حضور در چاپخانه‌های محله عودلاجان و حروفچینی تا روزگار حضورش در اتحادیه چاپخانه‌داران تهران.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا)، کاروان مهربانی چاپ سال‌های زیادی است که  در دید و بازدید با پیشکسوتان و فعالان صنعت چاپ، تلاش کرده است با تکریم و تجلیل از قدیمی‌های این صنعت، ساعت‌های خوش و خاطره‌انگیزی را در قاب خاطرات‌شان به یادگار بگذارد، کاروانی که به خانه یا چاپخانه سپیدمویان چاپ می‌روند تا در روزگار بازنشستگی و پیری یادشان کند.
 
کاروان مهربانی صنعت چاپ، مجموعه‌ای غیردولتی است که از سال ۱۳۷۰ و با ملاقات مرحوم استاد عبدالعلی شریفی آغاز شد، بنیان این کاروان به همت پنج نفر از بزرگان صنعت چاپ ازجمله حاج مسلم صلاحی، حاج محمد بلالی، حاج محمد کلاری، حسین عسگری یغمائی‌نژاد و میریونس جعفری گذاشته شد و تاکنون با بیش از 150 فعال از بخش‌های مختلف صنعت چاپ دید و بازدید داشته است.
 
این کاروان که در دوران شیوع بیماری کرونا فعالیتی نداشت، در دیدار دی‌ماه خود به چاپخانه طهرانی رفت تا با مصطفی تینای طهرانی، مدیر این مجموعه بازدید کند، مردی که در مجموعه‌های مختلف صنعت چاپ مثل اتحادیه چاپخانه‌داران، تعاونی چاپخانه‌داران، انجمن اسلامی و مجمع خیرین اهالی چاپ همواره حضور پررنگی داشته است، او که متولد سال 1323 در محله عودلاجان تهران است در دیدار با هم صنفی‌ها و همکارانش به شرح روزهای رفته پرداخت...
 
در ابتدای این دیدار که با حضور جمع گسترده‌ای از پیشکسوتان و فعالان صنعت چاپ همراه بود، میریونس جعفری به عنوان رئیس هیئت مدیره کاروان مهربانی صنعت چاپ در سخنانی گفت: کاروان مهربانی به سراغ زنان و مردان صنعت چاپ می‌رود، آنانی که سال‌ها زحمت کشیده‌اند تا این صنعت سرپا باقی بماند و با تلاش شبانه‌روزی خود و امروز میهمان مصطفی تینای طهرانی هستیم که سال‌ها با عشق در این صنعت کار کرده و یکی از نام‌آورهای چاپ است.
 
طهرانی اما صحبت‌هایش را با گذر از خاطرات روزهای کودکی شروع کرد، وقتی هشت – نُه ساله بود و در محله عودلاجان مدرسه می‌رفت؛ «جایی که ما زندگی می‌کردیم محل تجمع و تراکم چاپخانه‌ها بود، وقتی کلاس دوم بودم بعد از مدرسه به داخل چاپخانه‌ها سرک می‌کشیدم و از فضای آنجا خوشم می‌آمد، تا اینکه از ششم دبستان تصمیم گرفتم برای کمک به خانواده در یکی از همین چاپخانه‌ها کار کنم، بعد از آن صبح‌ها سر کار می‌رفتم و شب‌ها به آموزشگاه خوارزمی می‌رفتم و شبانه درسم را ادامه می‌دادم.»
 
در همه این سال‌ها که مصطفی کم‌کم بزرگ و بزرگتر می‌شد، سعی می‌کرد خودش را جلو ببرد و در کنار کسب تجربه و مهارت در صنعت چاپ، تحصیلاتش را هم ادامه بدهد، همه کاری را هم در چاپخانه تجربه کرد از چاپ دستی و حروفچینی تا افست. او درباره روزهای اول کارش می‌گوید: «اوایل که به چاپخانه رفتم مثل همه کارگرها از تمیزکاری و نظافت و روغن‌کاری محیط چاپخانه کارم شروع شد، آن زمان یک کارگر می‌دانست که باید از صفر شروع کند، همچنین محیط کارش را باید خودش تمیز کند، پس گلایه‌ای نداشتیم و کارمان را کردیم، همانطور که امروز یک کارگر برای اینکه اپراتور حرفه‌ای بشود باید از صفر شروع کند تا به صد برسد. البته مهارت اصلی من حروفچینی بود و این کار را از برادر بزرگترم که یک حروفچین حرفه‌ای بود یاد گرفته بودم.»
 
روایت او از تاسیس نخستین چاپخانه‌اش هم شنیدنی است؛ «سال 1339 بود که به همراه برادر بزرگترم که او هم کارگر چاپخانه بود با اندک سرمایه‌ای که جمع کرده بودیم، تصمیم گرفتیم یک چاپخانه تاسیس کنیم و سفارش یک دستگاه چاپ را دادیم، تا سرمایه‌مان را بیشتر کنیم. سال 1341 شد و در میدان امام حسین‌(ع) جنب مسجد امام حسین‌(ع) توانستیم یک باب مغازه برای خودمان دست و پا کنیم، با توکل به خدا و با اسم چاپ «بشارت» کارمان را آغاز کردیم.»
 
مصطفی که حالا جوان بود، آستین‌های همت را بالا زد و به عنوان مدیر چاپخانه در یک مغازه 14 متری، به دنبال رزق و روزی حلال، روز به روز به دامنه فعالیت‌هایش افزود، از دستگاه ملخی‌ای که مرکب‌شور نداشت شروع کرد و کم کم دستگاه‌های جدیدی به مغازه‌شان وارد کردند، حتی بعد از مدتی واحد صحافی را نیز در کنار چاپخانه ایجاد کرد تا در قالب یک مجتمع چاپی جامع و کامل خدمات ارائه بدهند. کمی بعد چاپخانه‌شان را به خیابان حافظ انتقال دادند، یک مغازه 25 متری بر خیابان و چاپ افست را به شکل جدی دنبال کرد.

                            

روزی که عاشق شدم...
« اما می‌دونین .. من یک بار، واقعا عاشق شدم..» وقتی مصطفی طهرانی این جمله را می‌گوید، خنده روی لب همه اعضای کاروان مهربانی می‌نشیند و منتظرند تا هم‌صنفی‌شان از روزگار عاشقی و جوانیش بگوید، او اما با مکثی کوتاه ادامه می‌دهد: «من عاشق یک کارت عروسی چاپ شده با دستگاه سیلک شدم، کارتی که هنوز هم آن را دارم و نگه داشته‌ام؛ البته آن زمان نمی‌دانستم سیلک چیست و این کارت چگونه با این ظرافت و زیبایی چاپ شده است و وقتی فهمیدم دستگاه سیلک آن را اینگونه زیبا کرده، عاشق چاپ سیلک شدم و آن را دنبال کردم.. بعد از دیدن کارت از خیلی‌ها سوال کردم که شیوه چاپ این کارت چیست، بعد به دنبال چاپخانه‌ای بودم که ماشین سیلک داشته باشد، با هزار پرس و جو متوجه شدم که در خیابان ری چاپخانه‌ای قرار دارد که این دستگاه را دارد، به آنجا رفتم و با دستگاه و نحوه کار آن آشنا شدم.»

دلدادگی تینای طهرانی به سیلک مسیر فعالیت‌های او را تا حدود زیادی تغییر داد، او با ورود به این حوزه و چاپ روی لباس، در مدت زمان کوتاهی توانست در کسب و کارش رونق ایجاد کند و یکی از موفق‌ترین چاپخانه‌های سیلک تهران و حتی ایران باشد، اما بعد از مدتی با ورود دستگاه‌های جدید و مدرن به کشور، از این حوزه بیرون آمد.
 
او از دوران کودکی با زنده‌یاد حاج محمد کلاری که سال‌ها رئیس اتحادیه چاپخانه‌داران تهران بود، مانوس و همراه بود و در کارهای صنفی نیز با او همقدم بود، همچنین کارگرهای زیادی در چاپخانه با طهرانی کار کرده‌اند، خیلی از این افراد اما امروز مدیر چاپخانه هستند و توانسته‌اند با مهارتی که کسب کرده‌اند، کسب و کاری برای خودشان راه بیندازند و امروز از بزرگان این صنعت هستند.
 
چاپخانه در زیرزمین ممنوع
سال‌ها کار کردن در چاپخانه‌های تنگ و نمور محله عودلاجان و بازار همواره خاطره‌های تلخ و بدی را برای تینای طهرانی به یادگار گذاشته بود، چاپخانه‌هایی که اغلب در زیرزمین خانه‌های قرار داشتند و غیرایمن بودند. یکی از کارهایی که او بعد از حضور در اتحادیه چاپخانه‌داران تهران انجام داد ممنوعیت صدور مجوز کسب برای چاپخانه‌هایی که چنین مشخصه‌ای داشتند، بود. خودش در این زمینه می‌گوید: «تا قبل از حضورم در اتحادیه چیزی به اسم کمیسیون فنی وجود نداشت، کمیسیونی که مشخصات فیزیکی چاپخانه‌ها را بررسی می‌کند و بعد مجوز می‌دهد. به همراه همکارانم در اتحادیه این کار را آغاز کردیم و دیگر اجازه ندادم کسی که در زیرزمین یک خانه کار می‌کند مجوز کسب بگیرد؛ زیرا این فضاها خیلی برای کارگران که مجبورند بوی رنگ و سرب را تحمل کنند سخت است و همین بهانه‌ای شد تا چاپخانه‌ها از بعد فضا و مکان جاهای بهتری را انتخاب کنند.»
 
                           

برش‌هایی از زندگی ...
مصطفی تینای طهرانی سال 1354 ازدواج کرد و نتیجه آن سه فرزند پسر و سه نوه است. پسرانی که راه پدر را ادامه می‌دهند و امروز هم که چاپ ظهرانی در حوزه چاپ دیجیتال فعال است، در این مسیر همراه و همگام پدر هستند.
 
او به تاریخ شفاهی و جمع‌آوری اسناد و مدارک تاریخی علاقه زیادی دارد و در طول سال‌های مختلف فعالیت‌های صنفی‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: «زمانی که در اتحادیه چاپخانه‌داران نایب رئیس بودم، یکسری جواز کسب چاپخانه‌های قدیمی را دیدم که بنظرم بسیار جذاب و دیدنی هستند، همان زمان‌ها مرحوم اسمعیل دمیرچی مشغول راه‌اندازی موزه چاپ بود. به او نامه زدم و گفتم که خوب است این اوراق و مدارک را در موزه داشته باشد، اما عمر او به این موضوع قد نداد و حیف از آنهمه مدرک قدیمی و خوب...»
 
تینای طهرانی، اهل شعر و ادب است و در توصیف صنعت چاپ می‌گوید: «صنعت چاپ پازلی از تولید و صنعت است، ما به عنوان فعالان صنعت چاپ ریل‌گذار این جاده نور و روشنایی، همچنین علم و دانش هستیم و وظیفه سنگینی بر دوش ما است.»
 
مدیر چاپ طهرانی که یک فعال صنفی در حوزه چاپ به شمار می‌آید که لابلای فعالیت‌های صنفی و حرفه‌ایش اما همیشه نیم نگاهی هم به مسئولیت‌های اجتماعی داشته است، اما یکی از بهترین خاطره‌هایش را خانه‌دار شدن 28 کارگر چاپ می‌داند؛ «با همه فعالیت‌هایی که در اتحادیه، تعاونی و ... داشتم اما آن چیزی که به من آرامش می‌دهد خانه‌دار شدن 28 کارگر چاپ است، طبق رایزنی‌هایی که داشتم توانستم از طریق تعاونی مسکن بانوان فرهنگی، ودیعه‌ای بپردازم و 28 کارگر صاحبخانه شوند و خودشان اقساط خانه را بپردازند، کاری که لبخند و شادی را به دل این کارگرها هدیه داد...»

آفتاب بی‌رمق زمستانی کم‌کم از پشت دیوار پایین می‌رود و تاریکی شب بر فضای چاپخانه سایه می‌اندازد، اهالی کاروان مهربانی چاپ که بیش از دو ساعت میهمان مصطفی تینای طهرانی بودند، حالا عزم رفتن کرده‌اند، میریونس جعفری در صحبت‌هایش از طهرانی می‌خواهد چند جمله آخر جلسه را بگوید، او کمی مکث می‌کند، به عکس‌ها و دستگاه‌های چاپ نگاهی می‌اندازد و می‌گوید: «چه بگویم؟ من از 6 سالگی به چاپ علاقمند شدم، وقتی هنوز سواد خواندن و نوشتن نداشتم، الان هم علاقه دارم وقتی که بیش از 60 سال سابقه حضور در این صنعت را دارم و عاشقش هم می‌مانم تا هر وقتی که جان در بدن دارم..»

بعد با بغضی آمیخته با احساس و دلتنگی میگوید: «می‌دانید ... من سال‌هاست به عطر و بوی این دستگاه‌ها و کاغذها خو گرفته‌ام..»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها