گفتوگو با محمد پزشگی؛ مولف «الگوهای علم سیاست در حکمت متعالیه»
آموزههای حکمت متعالیه به ایجاد الگوهای علم سیاست کمک میکند/ حکمتی جاودان و همیشگی
محمد پزشگی گفت: تصور میکنم مهمترین نکتهای که در این «الگوهای علم سياست در حكمت متعاليه» است استخراج الگوهای مورد نیاز در علم سیاست بر اساس آموزههای حکمت متعالیه باشد. در این کتاب به عنوان نمونه ظرفیت برخی از آموزههای حکمت متعالیه برای این امر نشان داده شده است.
«حکمت متعالیه و علم سیاست» عنوانی است که در فصل دوم درباره آن بحث شده است که مولف در این فصل، ضمن سنخشناسی واقعیت سیاسی از منظر فرازبان حکمت متعالیه، رابطه هستیهای عینی با هستیهای اعتباری را بررسی کرده است. فصل پایانی کتاب، «الگوهای حکمت متعالیه برای علم سیاست» نام گرفته و ضمن تعریف الگوهای فلسفی علم سیاست، تفاوت جایگاه و کارویژه مبانی حکمی و الگوهای فلسفی در علمشناسی تشریح شده و فلسفه نظری بهمثابه منبع الگوهای فلسفی تبیین و ساختار الگوهای فلسفی در حکمت متعالیه و الگوهای فلسفی در حکمت متعالیه به تفصیلی بررسی شده است. با مولف کتاب چند پرسش را مطرح کردیم که در زیر میخوانید:
حکمت متعالیه به چه معناست؟
حکمتی که جهان و انسان را در وسیع ترین بعد میبیند. این معنا، معنای عام حکمت متعالیه است؛ لذا حکمت متعالیه نه به عنوان یک اسم، بلکه به عنوان یک الگو، طرحی است که از قبل مطرح شده و در واقع همان کاری است که دین انجام داده است، لذا از این دید حکمت متعالیه یک حکمت جاودان و همیشگی است. ملاصدرا هم که به عنوان مؤسس نوعی از حکمت شناخته میشود که ما به آن حکمت متعالیه میگوییم، در واقع تلاش اوست تا این مطالب را به صورت فلسفی ترسیم کند، خوشبختانه ملاصدرا توانست با استفاده از مصالح علمای قبل از خودش که برخی از آنها هم از جمله ابنسینا و قیصری از تعبیر حکمت متعالیه استفاده هم کرده بودند و همچنین دریافتهای خودش یک سیستم و الگوی بسته و منسجم ارائه کند. لذا حکمت متعالیه چه قبلش و چه بعدش منحصر به ملاصدرا نیست. بزرگترین حکیم متعالیه خداوند است، لذا ملاصدرا میگوید هدف حکمت خداگونه شدن است؛ یعنی همان گونه که خداوند حکیم متعالی است، از انسان هم خواسته شده است که خودش را به این حکیم شبیه کند و این با سیاست متعالیه شدنی است.
سخن اصلی کتاب شما درباره حکمت متعالیه بر چه پایه است؟
حرف اصلی کتاب در واقع این است که هر فلسفهای از جمله فلسفه اسلامی قابلیت این را دارد که منبعی باشد برای تغذیه علم سیاست اما حکمت متعالیه مانند هر دستگاه فلسفه دیگری این کار را به وسیله واسطهای انجام میدهد که به آن «الگو» یا «پارادایم» گفته میشود. به عنوان نمونه در فلسفه علوم اجتماعی متداول از پارادایمهای مختلف مانند اثباتی، تفسیری و انتقادی نام برده میشود. بنده بر اساس این واقعیت سعی کردم که نشان دهم آموزههای حکمت متعالیه هم میتواند برای ایجاد الگوهای علم سیاست مورد استفاده قرار بگیرند.
فکر میکنید کتاب چه ویژگی داشته است که توجه داوران کتاب سال را به خود جلب کرده است؟
تصور میکنم مهمترین نکتهای که در این کتاب است استخراج الگوهای مورد نیاز در علم سیاست بر اساس آموزههای حکمت متعالیه باشد. در این کتاب به عنوان نمونه ظرفیت برخی از آموزههای حکمت متعالیه برای این امر نشان داده شده است.
دشوارهای که در انجام این امر وجود دارد این است که علامه طباطبایی خود در پرسش از امکان استفاده از فلسفه در علوم انسانی پاسخ داده بودند که موضوع فلسفه موضوعات حقیقی است در حالی که موضوع علوم انسانی، اعتباریات است. از این رو میان این دو دانش نمیتوان رابطه تولیدی برقرار کرد. اما او در تفسیر المیزان (ج2) از نحوه فلسفی شدن وحی سخن به میان آورده است. در این کتاب تلاش شده است که با بهرهگیری از پاسخ اجمالی علامه در «تفسیر المیزان» راه حلی برای تغذیه علم سیاست از حکمت متعالیه ارایه شود. در واقع آن اتفاق جدیدی که در کتاب روی داده توضیح نحوه استخراج الگوها از حکمت متعالیه برای کاربرد در علم سیاست است.
به نظرتان انتخاب شدن کتاب در جایزه کتاب سال باعث میشود که کتاب بیشتر دیده شود؟
معمولا کتابهایی که به شکلی مورد ارزیابی یا گفتوگو در فضای عمومی قرار میگیرند بیشتر مورد توجه جامعه قرار میگیرند. برای مثال وقتی برنامه رونمایی از یک کتاب برگزار میشود یا در برنامههای رادیویی و تلوزیوینی معرفی میشوند یا در نشستهای تخصصی مورد بحث و گفتوگو قرار میگیرند آمار فروش بالایی پیدا میکنند.
نظر شما