به طور خلاصه، به نظر میرسد دلیل زیادی برای غم و اندوه، ناامیدی و غرق شدن در زندگی وجود دارد.
این قضیه البته صرفا به دوران ما مربوط نمیشود. تمامی این مصیبتها در دوران مختلف به الحان گوناگون روی داده و مردم به دنبال راههایی برای مبارزه یا کنار آمدن با آنها بودهاند.
در میان آن مبارزات، اجداد ما انواع سنتها را توسعه داده و اصلاح کردند تا به آنها کمک کند استقامت کنند و ما میتوانیم از آن سنتها استفاده کنیم تا به ما در رویارویی با چالشهای معاصرمان کمک کند. این سنتها شامل آموزه دینی بودیسم از هند، فلسفه تائوئیسم چینی، اومانیسم روشنگری اروپایی، و موضوع مقاله امروز، رواقیگری یونان هلنیستی است.
تاریخ کوتاهی از رواقیگری
زنون سنت رواقی را در قرن سوم پیش از میلاد پایه گذاری کرد. او در آتن زندگی میکرد و در بازار آزاد سخنرانی میکرد. این برای درک فلسفه زنون مهم است زیرا این دوره از تاریخ نشاندهنده زمان تغییر و ناآرامیهای عمیق بود.
در سال 323 قبل از میلاد، اسکندر مقدونی بدون وارث آشکار درگذشت. در نتیجه، قطب یونان توسط نهادهای سیاسی بزرگتری تحت مدیریت بوروکراتهای حرفهای قرار گرفت. جایی که زمانی آزادگان یونانی در دولتشهرهای دموکراتیک فعالیت میکردند، اکنون درگیر امپراتوریهای بزرگ و غیرشخصیتر بود.
در میانه این دوران ناامیدی وجودی، رواقیگرایی بهعنوان فلسفهای یکپارچه توسعه یافت که به دنبال درک ماهیت دانش و نظم طبیعی کیهان بود. رواقیون از این رهگذر، اخلاقی را به دست آوردند که بر خودکفایی، آرامش خیرخواهانه و چهبسا بیتفاوتی به درد، فقر و مرگ متمرکز بود. بنا به این تفکر، این رویکرد به نوبه خود منجر به شادی میشود.
با انتقال رواقیون از دوره هلنیستی به دنیای روم، اخلاق در کانون توجه قرار گرفت و دلیل وجودی این فلسفه شد. این محور بر این موضوع متمرکز بود که چگونه میتوان از طریق قضاوت صحیح، شخصیت مناسب و طرد رذیلت، فضیلت را در زندگی روزمره به کار برد. این کار را با در نظر گرفتن اینکه کجا باید تلاش کنیم و کجا نباید انجام دهیم، انجام میگرفت. امروزه، تأکید بر پرداختن به زندگی روزمره، رواقیگرایی را به عنوان نوعی فلسفه عملی احیا کرده است. این مسئله به شدت از متفکران رومی پس از شکوفایی رواقیگری نشأت میگیرد و اغلب همراه با راهبردهای دیگر برای مقابله و تنظیم عاطفی استفاده میشود.
چند نقلقول از متفکران رواقیگری میتواند برای پیشبرد زندگی ما در طول روز سودمند باشد:
- «چیزها به روح دست نمییابند، زیرا ظاهری هستند و ثابت میمانند». (مارکوس اورلیوس)
رواقی گرایی اساسا درباره این است که ما در رابطه درست با چیزهایی قرار داشته باشیم که میتوانیم یا نمیتوانیم کنترل کنیم.
- «همانطور که چوب ماده نجار و برنز جنس مجسمه است، زندگی هر انسان نیز موضوع هنر زندگی است.» (اپیکتتوس)
چنین رویکردی به این معنا نیست که ما باید گوشهنشینی اختیار کرده و در انفعال کامل زندگی کنیم. برعکس، منظور این بوده که ما میتوانیم (و باید) تلاش کنیم تا زندگی خود و جهان را به روشهای فضیلتدار غنی کنیم. رواقیون زمانی که فلسفه خود را تدریس میکردند، خودشان این کار را انجام میدادند. با این حال، باید بفهمیم که سرحدات کنترل ما کجاست و این مسئولیت در درجه اول با خودمان است. اپیکتتوس مینویسد همانطور که یک نجار چوب را شکل می دهد، ما نیز در قبال هنر زندگی مسئولیم. این هنر شامل نحوه واکنش ما به افکار، احساسات و دنیای بیرون از خود است.
- «ما بیشتر در تخیل رنج میبریم تا در واقعیت.» (سنکا)
وقتی ذهن ما پر از آن ویژگیهای «بیرونی» و «غیرمتحرک» زندگی میشود، اغلب بیش از آنچه مناسب است، فاجعهسازی میکنیم. ما با پیمایش نتایج گوگل قبل از مراجعه به پزشک، میزان بد بودن یک بیماری را اغراق میکنیم. ما اعلام میکنیم که هر زمان که یک انتخابات مسیر حزب ما را تغییر ندهد، جهان به جهنم میرود. و ما پیشبینی میکنیم که یک گفتوگوی دشوار پایان دوستی ما باشد. به گفته سنکا، هیچ کدام از آنها حداقل مفید نیست.
نه سنکا و نه اورلیوس نمیگویند که هرگز احساس درد، متاسف شدن، استرس یا خشم از سایر احساسات ناخوشایند نخواهید داشت. رویدادهای بیرونی و همچنین کشمکشهای درونی ما، همچنان به طور طبیعی باعث ایجاد این احساسات میشوند، آنها نیز بخشی از مواد هنر زندگی هستند.
این مقاله گزیدهای است از منبع زیر:
https://bigthink.com/the-learning-curve/5-stoic-quotes-to-help-you-through-difficult-times/
نظر شما