از خلوص و فروتنیاش در مواجهه با رزمندگان گفتهاند، و نیز از روشهای ابتکاری که در میدان نبرد به کار میبست. شهادت حق او بود، اما با رفتنش حسرت بزرگی روی دلها گذاشت.
واقعاً باورش این بود که فرماندهی جز مسئولیت بیشتر و کار سختتر نیست و حقی برایش ایجاد نمیکند. نه فقط حقی ایجاد نمیکند، که وظایف سنگینی را هم روی دوشش میگذارد. از همرزمانش نقل شده است که او معمولاً هر هفته دو روز، روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت. «روزی در جبهه حاج عمران، ناهار قرارگاه مرغ بود، آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و خسته از خط برگشته بود، به سر سفره آمد و تا چشمش به غذا افتاد، گفت آیا بسیجیها هم الان مرغ میخورند؟ و وقتی با سکوت همرزمان خود مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به خوردن برنج اکتفا کرد.»
یا روایت میکنند وقتی در عملیات خیبر برادرش حمید باکری شهید شد، کسی دل نداشت که این خبر را به او برساند. گویا خودش از دیدن چهره غمگین آنان متوجه ماجرا شد. گفت: «میدانم، حمید شهید شده» و بعد قاطع و محکم ادامه داد: «اما وقت را نمیشود تلف کرد همه ما مسئولیم و باید به فکر فرمانده جدید خط باشیم، بیسیم را بیاورید…» بیسیم را به دست گرفت و فرمانده جدید خط را معرفی کرد. فرمانده جدید، مرتضی یاغچیان نام داشت که مهدی باکری اجازه خواست تا پیکر حمید باکری را به پشت خط منتقل کند. اما پاسخ شنید: «هیچ فرقی بین حمید و دیگر شهیدان نیست، اگر دیگران را نمیشود انتقال داد، پس حمید هم پیش دیگران بماند، اینطور بهتر است.» به برادرش عشق میورزید، اما در جایگاه فرماندهی، همه را به یک چشم میدید.
شهید مهدی باکری، روایتها و پژوهشها
کتاب «آقای شهردار» نوشته داوود امیریان، قصه شهید مهدی باکری است. این کتاب نخستین جلد از مجموعه کتابهای قصه فرماندهان (انتشارات سوره مهر) به شمار میرود و در آن، با گذر از خاطرات، بر ابعاد چندگانه شخصیت شهید مهدی باکری درنگ میشود. اینکه در ذهن او چه میگذشت، چگونه مدیر و فرماندهی بود و در تصمیم و عمل، چه معیارها و ارزشهایی را مبنا قرار میداد. خواننده این کتاب، با فرماندهی مواجه میشود که بیباک و خستگیناپذیر و صبور بود، و فراتر از همه اینها، دیگران را جذب خلوص و فروتنیاش میکرد.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس نیز کتابی با عنوان «شهید مهدی باکری» تولید و منتشر کرده است که در آن مجموعه مقالات، سخنرانیها و دستنوشتههای فرماندهان نظامی و صاحبنظران عرصه جنگ و دفاع مقدس، با محوریت شهید مهدی باکری بازخوانی میشوند. لفظ «بازخوانی» در اینجا لفظ دقیقی است، زیرا مطالب این کتاب، قبل از عرضه به شکل کتاب، در نشریه نگین به چاپ رسیدهاند. کوشش مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در تولید این اثر این بوده است که ویژگیهای شهید مهدی باکری در مقام یک فرمانده نظامی شاخص، به دقت مورد بررسی و تعمق قرار بگیرند و روشها و تدابیری که او در مقاطع و شرایط مختلف به کار میبست به درستی ثبت و ضبط شوند.
همچنین باید از کتاب «فرمانده نجیب» نام برد که به کوشش مجید مظهر صفاری تألیف و از سوی انتشارات صریر منتشر شده است. این کتاب روایتی از مجاهدتها و دلاوریهای شهید مهدی باکری است. در این کتاب، از قول سردار علایی میخوانیم که «یکی از کسانی که در برابر دشمن خوب فکر میکرد آقا مهدی بود. فکرش هم مبتنی بر اطلاعات و دادههای درست بود... وقتی در یک صحنهایی میخواست بیاید و نظر عملیاتی بدهد. میآمد اطلاعات مربوط به دشمن را خوب دریافت میکرد، توانمندیهای خودش را که چگونه اینها را علیه دشمن بهکار بگیرد که موفق باشد، فکر میکرد و تدبیر به خرج میداد و راهکار پیدا میکرد. روی راهکارها هم با دوستانش در لشکر مشورت میکرد و وقتی به جلسه میآمد خیلی ساکت و آرام بود. خیلی حرف نمیزد ولی یک نکتهایی که میگفت یا یک نظری که میداد، حکیمانه بود. بقیه به آن نظر توجه میکردند. به همین خاطر من خودم از فرمانده کل سپاه در آن زمان و بعدها، بارها شنیدم که وقتی جلسات تشکیل میشد، نظر میدادند، منتظر بودم که ببینم آقا مهدی چه میگوید. برای من نظر او مهم بود.»
البته درباره شهید مهدی باکری، کتابهای دیگری هم تولید و منتشر شده است که از میانشان میتوان به کتابهای «نمیتوانست زنده بماند» کاری از علیاکبر مزدآبادی (انتشارات یازهرا) و «غروب آبی رود» نوشته مرحوم جهانگیر خسروشاهی اشاره کرد. «غروب آبی رود» روایتی داستانی از زندگی شهید مهدی باکری است و سیزدهمین جلد از مجموعه کتابهای مفاخر ملیمذهبی، از تولیدات انتشارات سوره مهر محسوب میشود. در پایان ناگفته نماند که مزدآبادی در کتاب «روایت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا» نیز از شهید مهدی باکری مینویسد و برخی وجوه ناگفته زندگی و زمانه این فرمانده شهید را به تفصیل روایت میکند. این کتاب از سوی موسسه انتشاراتی روزنامه ایران منتشر شده است.
نظر شما