احتمالا برای شما هم پیش آمده است که اسم «فلسفه» یا «فیلسوف» را بشنوید و فکرهای گُنده و سخت به ذهنتان بیاید یا شما هم گاهی ترسیدهاید از اینکه فلسفه بخوانید یا درباره فیلسوفان بدانید و به سراغ این موضوع کلان بروید؛ اما آیا واقعا فلسفه کلان است و فقط به دردِ بزرگسالان فیلسوف و اندیشمند یا آدمهای عجیبوغریب میخورد که دوست دارند به دنبال ماهیت و جوهرۀ هر چیزی باشند؟
به نظر نویسندگان کودک و نوجوان فلسفه چنین فضایی ندارد و میتواند در کوچکترین مسائل و اتفاقهای زندگی یک کودک هم نفوذ کند و خود را نشان دهد؛ ولی چطور چنین چیزی ممکن است؟
این همان سؤالی بود که در ذهن من به هنگام مواجه شدن با یک خبر ایجاد شد. در فضای مجازی این خبر را خواندم که یکی از کتابهای فبکی نشر پینما با عنوان «هر ماری ماره» به قلم نیلوفر نیکبنیاد جزو پرفروشهای این نشر در سیوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بوده است. اینکه مخاطبان به یک کتاب فبکی که فلسفه را به کودک یاد میدهد توجه زیادی نشان دادهاند برایم جالب بود. بنابراین به سراغ این نویسنده رفتم تا بدانم کتابش درباره چیست و فلسفه چه کاربردی برای کودک دارد؟
در ادامه گفتوگوی ما را با نیلوفر نیکبنیاد، نویسنده کتاب فبکی «هر ماری ماره» میخوانید:
- قصه و سوژه این داستان چیست؟
هر سمت این کتاب شخصیت داستانی متفاوتی دارد. سمت راست درباره مار درازی به نام میلهمار است که از همه مارهای شهرشان بلندتر است و تصمیم میگیرد به شهری برود که مارها شبیه خودش باشند و کسی مسخرهاش نکند. سمت چپ کتاب داستان تیلهمار است، مار تپل و کوتاهی که از همه مارهای شهرشان کوچکتر است و تصمیم میگیرد به شهری برود که دیگران دوستش داشته باشند. این دو در مسیر با موانع زیادی مواجه میشوند و سعی میکنند با فکر کردن راهحل عبور از مانع را پیدا کنند و در نهایت هر دو در صفحه وسط کتاب به هم میرسند و داستان در اینجا پایان مییابد.
- اشاره شده که این کتاب در فهرست کتابهای فبک (فلسفه برای کودک) قرار دارد. فلسفه دنیای بزرگ و عمیقی دارد که بزرگسالان هم در درک و هضم مسائل آن مشکل دارند. چرا باید فلسفه را از کودکی به آدمها آموزش داد؟
فبک با چیزی که از فلسفه در ذهن ما بزرگسالان است، فرق دارد. قصد فبک به هیچوجه آموزش رویکردهای عمیق فلسفی و آشنایی با فیلسوفان نیست؛ بلکه معیارهای برنامه فلسفه برای کودک شامل تفکر انتقادی، پرسشگری، توانایی گفتوگو و یافتن راهحل توسط خود کودک است، به نوعی میتوان گفت روی فکرپروری کودکان تمرکز دارد.
- بحث تفکر انتقادی همیشه بین اندیشمندان داغ بوده است. جوانه این تفکر در کودکان چطور ایجاد میشود و رشد خواهد کرد؟ آیا نویسندگان برای شروع باید به سراغ مسائل و موضوعات خاصی بروند یا در هر اتفاق و ماجرای زندگی روزمره میشود تفکر انتقادی داشت؟
بله، تفکر انتقادی همیشه موضوع بحث بوده است و امروزه بهطور جدی به عنوان یک مهارت که میتوان آن را یاد گرفت برای سنین مختلف مطرح میشود. تفکر انتقادی میتواند تأثیر عمیقی در زندگی هر فرد و مواجهه او با مسائل مختلف داشته باشد. درباره کودکان هم همینطور است. نیاز نیست به سراغ موضوعات خاصی برویم؛ همینکه کودک بداند در هر مسئلهای میتواند به صورت مستقل بیندیشد، تجزیه و تحلیل کند و راهحل مناسب را پیدا کند، یعنی راه را درست رفتهایم.
- به نظر میرسد تأثیر کتابهای فبک بر کودکان با تعامل کودک و بزرگترها بویژه پدرومادر کامل میشود. آیا در کتابهای فبک مثل کتابی که شما نوشتید، نقشی برای پدرومادر هم درنظر گرفتهاید که بعد مطالعه کتاب، چه صحبتی با کودک داشته باشند؟
معمولا در کتابهای فبک، والدین یا مربی نقش تسهیلگر را دارند؛ اما کار اصلی بهعهده خود کودک است. به عنوان مثال تسهیلگر میتواند با پرسیدن سؤالهایی کودک را تشویق به تحلیل و استدلال بیشتر کند؛ اما بدون حضور تسهیلگر هم کتاب ناقص نیست و مخاطب به تنهایی داستان را میخواند و به اندازه خودش از آن بهره میبرد.
- آیا تاکنون بازخوردهایی از کودکانی که کتاب فبک میخوانند گرفتهاید؟ معمولا چه نظر و صحبتی پس از مطالعه چنین کتابهایی دارند؟
چندبار در کارگاههای فبکی که برای کودکان برگزار میشده شرکت کرده و دیدهام که کودکان بعد از خواندن داستان، سؤالات بسیاری در ذهنشان ایجاد میشود و معمولاً شروع به گفتوگو با هم میکنند. این دقیقاً همان چیزی است که فبک میخواهد؛ درواقع تمام شدن یک کتاب فبکی، شروع ماجرای اصلی در ذهن مخاطب است.
- آیا نوشتن کتاب فبکی با نوشتن یک کتاب داستانی غیرفبکی تفاوتی دارد؟ تفاوتش در چیست؟
فبک یکسری معیارهای خاص دارد که باید در داستانهای فبکی رعایت شود. درواقع رعایت کردن معیارهای فبک بر عناصر داستان اولویت دارد. نویسنده باید غنای فلسفی به لحاظ فرم و محتوا، غنای ادبی و غنای روانشناسی را در داستانش مدنظر قرار بدهد. بعضیها فکر میکنند همین که متنی با پایان باز بنویسند و انتهای داستان را به عهده خواننده بگذارند داستان فبکی نوشتهاند؛ اما در حقیقت اینطور نیست و نوشتن داستان با معیارهای فبک دشواریهای خاص خودش را دارد.
- باز هم دوست دارید کتاب فبکی بنویسید؟
اگر بدانم داستانم تأثیر مدنظر را روی مخاطب داشته است و کودکان توانستهاند با آن ارتباط بگیرند، حتما دوباره داستان فبکی مینویسم.
نظر شما