کتاب «چاه ویل؛ داستانهای برگزیده بخش برنده برندگان پنج دوره جایزه ارغوان» با گردآوری اوژن حقیقی به بازار آمد.
جایزه ارغوان از سال ۱۳۹۷ آغاز به کار کرده و «آخرین روزهای سال» بهعنوان کتاب داستانهای برگزیده اولیندوره آن، اسفندماه همانسال منتشر شد. اینجایزه پس از هر دوره برگزاری، آثار برگزیده را در قالب یکمجموعه توسط نشر مرکز به چاپ رساند. به اینترتیب کتابهای «آخرین روزهای سال»، «شب»، «آخرین بار» و «آخرین سال قرن» دربرگیرنده داستانهای برگزیده دورههای اول تا چهارم اینجایزه منتشر شدند. کتاب «دروغ» هم که داستانهای برگزیده پنجمین دوره جایزه ارغوان را شامل میشد، زمستان سال ۱۴۰۱ به چاپ رسید.
اوژن حقیقی، گردآورنده این داستانها در بخشی از مقدمه کتاب تاکید کرده که سیر تکامل داستان کوتاه به سوی فشردگی بیشتر بوده و تمرکز بر تکتک جزییات برای دست یافتن به نهایت تاثیر داشته است. برای زمانی کوتاه همچون دریچهای به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایش بازمیشود و پیامی نوشته یا نانوشته را به خواننده منتقل میکند. در تعریف کلاسیک، داستان منثوری است که معمولا میتوان در یک نشست خواند و بر یک حادثه مستقل یا مجموعهای از حوادث با هدف ایجاد تاثیر با حالوهوایی واحد در یک یا چند قطعه یا صحنه متمرکز است.
وی با بیان اینکه داستان کوتاه امروز از این تعریف نیز فراتر رفته، آورده است: «نویسندگانش به این چهارچوب محدود نماندهاند و مهارتهای خود را در گسترش امکانات این قالب ادبی پرورش دادهاند. طرح داستانی، تکنیکهای روایی، فضاسازی، زاویه دید، زبان، گفتهها و ناگفتهها در داستان کوتاه ابعاد شگفتانگیزی یافته است. گویی داستان کوتاهنویسان پیوسته در تلاشند تا در قالبی تنگ، راههای تازهتری برای تنیدن و پیراستن متن خود بیابند و کلمات را هرچه بیشتر صیقل دهند تا تاثیری یگانه و منحصر بهفرد خلق کنند.»
نشر مرکز اینکتاب را در ۱۳۸ صفحه و با قیمت ۸۳ هزار و ۵۰۰ تومان روانه بازار کرده است.
در بخشی از متن داستان « حضور و غیاب» میخوانیم: «جملهای از احسان توی چتباکس میرود توی چشمم خانم ما یه شعر گفتیم میشه بخونیم؟ دندانهایم قفل شده. پایین چتباکس علامت ALI IS TYPING به درازا کشیده است. علی دارد چیزی مینویسد. کتاب فارسی کلاس ششم را از زیر لباسهای عرقکرده و لکدار بیرون میکشم. دست میکشم روی کاغذهایش که تای چرکمرد گوشههایش باز شود. از بیرون صدای فحش ناموسی میآید و بعد قهقهه. محسن در آشپزخانه را بازمی کند. دستم را در هوا تکان میدهم که یعنی سرکلاسم زود در صاحبمرده را ببند.»
نظر شما