یک استاد فلسفه با تاکید بر اینکه صدرالمتألهین شیرازی مهمترین فیلسوف ادوار تاریخ فلسفۀ ماست، حکمت صدرایی را فلسفه شدن توصیف کرد.
در میان آن همه نوآوریها و تازگیها توجه صدرا به «انسان» اهمیت فوقالعاده دارد. فلسفۀ صدرا فلسفهای انسانی است. حتی بخشهایی از فلسفۀ او که مباحثی جدید در الاهیات اسلامی طرح میکند، بر بنیاد انسانشناسی فلسفی خاصی قرار دارد که بر پایۀ نگرههای عمیق و پیچیده عرضه شده است. از جملۀ همۀ مباحث صدرا در انسانشناسی، مسئلۀ «شدن» جزو مهمترین نظریههای اوست. در امتداد نظریۀ حرکت جوهری در هستیشناسی و نظریۀ جسمانیة الحدوث بودن نفس در بحث علمالنفس فلسفی، صدرا انسان را موجودی رو به شدن و در مسیر تغییر و صیرورت دائمی میبیند. موجودی که از مادّه میآغازد اما از آن فراتر میرود و قلمروهای غیر مادّی را هم طی میکند.
صفحۀ جان و نفس انسان لوحی سفید (tabula rasa) نیست که به مرور زمان بر آن مطالبی نوشته شود و معرفت و حکمت و علم وعمل صرفاً کلماتی به مثابۀ سیاههای بر آن لوح سفید نیستند. انسان در مسیر زندگی خودْ نفس و جان خود را میسازد و برگهای این کتاب روحانی را خود میآفریند و میسازد و پر میکند. انسان دفتر نانوشته نیست که مشق فعل و ترک در آن انجام یابد، بلکه موجودی است که حیات و زیست خویش را به کتابی اعجازآمیز تبدیل میکند. نقطۀ کانونی نفس انسان با حکمت نظری و حکمت عملی اتساع وجودی مییابد و بر شعاع و قطر آن افزوده میشود. آن نقطه چه بسا به دایرهای بدل شود که جهان نقطۀ کانونی آن است. ما با فعل و ترک خود، در مسیر حس و خیال و عقل، با دریافتهای حسانی و خیالی و عقلانی، جان خود را میپروریم و گسترش میدهیم. شناخت تلنبار کردن گزارههایی در حافظه نیست، یکی شدن با معلوم و محسوس و معقول است و وزن فلسفی هر جانی را داشتههای محسوس و متخیل و معقول آن تعیین میکند. تماشای جهان محسوس، رشد عرصۀ خیال، بسط تواناییهای عقلانی و خلاصه فعلیت و رشد همۀ قوای جسمانی و روحانی انسان برسازندۀ جان و روان اوست.
انسان در مسیر اشتدادی و تکاملی «شدن» و «صیرورت» و «حرکت جوهری نفس»، با حکمت نظری یعنی معرفتهای فلسفی، تجربی، زیباییشناختی و تاریخی و نیز با حکمت عملی یعنی تخلق به فضائل اخلاقی، وجود خود را امتداد میدهد. انسان نوع نیست که افراد ماهوی داشته باشد، جنس است که انواع مختلف دارد. اینکه انسان به دنیا میآییم به این معنا نیست که قطعاً انسان از دنیا میرویم. وقتی از خط پایان زندگی میگذریم، هر انسانی به نوع خاص خود تبدیل شده است و این تبدیل و تحول، حاصل زیست انسانی او در جامعه و تاریخ است. اگر انسانوار زندگی کنیم، انسان به خط پایان میرسیم. به جز این، هر چه باشیم، جانداری بیش نخواهیم بود. باید از مرتبۀ جماد و نبات وحیوان گذشت و به سرزمین انسان بودن رسید. این امر نیز با معرفت نظری و حکمت عملی ممکن است. حرکت عقلانی، معرفت به جهان هستی، درک معنای وجودی جهان از خلال اعتبارات ماهوی مجازی، فضائل اخلاقی، آزادی و ایمان، از لوازم این حرکت تکاملی است.
همۀ ابعاد و اضلاع فلسفۀ صدرایی، از هستیشناسی تا معرفتشناسی و از الاهیات تا فلسفۀ دین و از حکمت عملی تا اخلاق، شرح و بسط انسانگرایی فلسفی اوست.با نفی اصالت ماهیت و اثبات اصالت وجود، اثبات تشکیک در وجود، اثبات حرکت جوهری، نظریۀ اتحاد عقل و عاقل و معقول، و نظر به سه مرتبۀ حسی، خیالی و عقلی، انسان مسافر کاروان هستی به سمت فراسوی کمال است و جز عقل و اخلاق قوه و سرمایۀ دیگری ندارد.
نظر شما