داستان جامانده از پسر، داستان زندگی مردی است که ویران شده است و قرار است دوباره ساخته شود. سالار مردی که از خانواده بریده و حالا روی پل باقرآباد، نزدیک خانه خودش به زد و خورد با مردمی پرداخته که هیچ از آنها نمی داند. چرا این آدمها به سمت تهران حرکت کرده اند. چرا عصبانی اند؟ سالار اینها نمی داند فقط قرار است به زور قمه و تیزی مردم روی پل را برگرداند تا پای کسی به تهران باز نشود. سهراب پسر جوانش گم شده است.
«جامانده از پسر» بهقلم مرضیه نفری، یک نمونه موفق داستانی است که با نثری روان و جاندار، در پس لایههای مختلف اتفاقات، شخصیتها و کنش آنها با هم، به نکاتی عمیق اشاره دارد. شروع داستان چکشی و بیمقدمه است. در همان صفحات اول، موقعیت، مکان و زمان و شخصیتهای اصلی آن بهطور شفاف مشخص میشوند.
داستان با یک عدم تعادل آغاز میشود که به اختلاف بین ستونهای اصلی یک خانواده اشاره دارد و ناسازگاری زن خانواده در آرزوی زندگی و آیندهای بهتر. زن، وطن است. غیرت به زن، غیرت به وطن. نگاه زن به غیر، گسستگی بندبند وطن و نگاه غیر به زن، عدم حس تعلق؛ و خیانت به وطن است.
ما با یک اثر حرفهای مواجهیم. نثر روان، دیالوگهای بهجا و پیشبرنده، ریتم و تمپوی مناسب و توصیفهای پویا.
نامگذاری بهجا و اصیل شخصیتها، شخصیتپردازیهای کامل و چند لایه، تحول و خودآگاهیهای تدریجی شخصیتها در قوس کامل شخصیتی خود و المانهای تاثیرگذاری مثل خاک، زخم، کبوتر و... .
مرضیه نفری در همان ابتدای داستان، مخاطب را گرفتار یک تعلیق اساسی میکند: سرنوشت این خانواده چه میشود؟ ارتباط زن ساده و زخمخورده خانواده با مرد ساده، باغیرت، چشمپاک و عذرخواه از اشتباهش. فرزندان زن چه میشوند؟ فرزندانی که چشمشان به سامان گرفتن مادر است.
در میان چالشهای بین اعضای این خانواده، المانهای دینی و تاریخی به زیباترین فرم تبیین میشود. دسته بنیاسد، قیام ۱۵ خرداد، تعزیه و... .
آقادایی و عالیه، نمونه تراز ارکان یک زندگی سالم ایرانی اسلامی، مدام شبیه تکیهگاه، در کنار شخصیتها حضور دارند؛ حتی اگر ظاهرا آنجا نباشند. داستان لحظهای از مسیر خود خارج نمیشود و فضاسازیها و دیالوگها و توصیفهای تعلیقساز، همه در راستای آن پیش میروند.
زاویه دید دانای کل نامحدود، ساحت وسیع چشم و دید وسیع به جامعه آرمانی ایران اسلامی و انقلابی، ساحت فکری وسیع و توانای نویسنده را نشان میدهد. ما سیمرغ را نمیبینیم؛ اما او، مادر داستان است. همه اصالت و استحکام شخصیتها، پیوسته به اوست. سالار بارها پسر سیمرغ خطاب میشود و ظاهر سرنا، شبیه سیمرغ به نظر میآید. درست مثل یک پرنده افسانهای که چشم تیز کرده است و با سوختنش، تولدی دوباره پیدا کرده و در نسل های بعد، تکثیر شده است.
سهراب، درست مثل داستان رستم و سهراب، بدون اینکه پدر او را بشناسد و او پدر را، در میدان جنگ جهل، زخم میخورد و زخم میزند. سالار درمییابد که از پسر ناشناختهاش در سامان دادن وطن، جامانده و از چشمان هیز و خائن غیر، رودست خورده است؛ هرچند که ما سهراب را خوب نمیشناسیم و عمق شخصیت او کماکان برای مخاطب جای توضیح دارد. همچنین شخصیت سالار و آذر.
کاش تصویر در این رمان، بر روایت برتری داشت و ما در کناردیالوگهای قوی شخصیتهای داستان، مجال بیشتری برای برای پیدا کردن شخصیتها و کنشهای آنان مییافتیم و این میسر نیست مگر به نشان دادن ویژگیهای ظاهری و رفتاری بیشتر در تصاویر داستان و صحنهپردازیهای بیشتر در آن.
زن در این رمان، منفعل نیست. بلکه کاملا کنشگر است و گوشه گوشه داستان نقش آفرینی کرده و گره ها را باز میکند. سیمرغ، آذر، عالیه، سُرنا، ملوک، فرشته، افسانه و ... . نیک اگر بنگریم، زن محور هویت، زایش و رویش است اگر غیرت مردانهای در میان باشد.
این کتاب در ۲۳۵ صفحه توسط سوره مهر منتشر شده است. گفتنی است جلسه نقد این کتاب، روز شنبه ۳ تیر ساعت ۱۶ تا ۱۸ در باشگاه ادبی بانوی فرهنگ با حضور مرضیه نفری نویسنده کتاب و سمیه عالمی بهعنوان منتقد برگزار خواهد شد.
نظر شما