محدثه احمدی، از مترجمان پرکار کشورمان گفت: فرهنگ، اصطلاحات، سبک زندگی و چالشهای پیش روی شخصیتها در آثار فارسی را میتوان منحصربهفرد و خاص دید و همین، آنها را برای جهانی شدن آماده میسازد. از طرفی هم ایران کشوری است با تحولات سریع و با ادبیات میتوان به زیباترین شکل این مسیر را ترسیم کرد و فرصتی برای تغییر دیدگاه جهانیان از ایران و ایرانی به دست آورد.
در نخستین شماره از این پرونده سراغ محدثه احمدی رفتیم که پیشتر ترجمه آثاری همچون «مهمانی شکار»، «مانیفست قهرمان هر روزه»، «فرار کن»، «ازدواج دروغین»، «کتاب راهنمای زندگی»، «مردی که دوبار مرد»، «دوباره فکر کن»، «آپارتمان پاریس»، «چگونه مثل امپراتور روم فکر کنیم»، «رئیس زندگی خودت باش»، «بازی قتل»، «انجمن قتل پنجشنبهها»، «فهرست مهمانان»، «کاخ کاغذی»، «آن دختر»، «نیمه تاریک مامان»، «خوب مثل مردهها»، «جنگل»، «دختر خوب، خون بد»، «پنج بازمانده»، «همخون»، «یک لحظه»، «رنگ عدالت» و «گلولهای که خطا رفت» از او به چاپ رسیده است.
احمدی معتقد است، جهان غرب همواره علاقه خاصی به شرق و فرهنگ آن داشته است. تفاوتها سبب میشوند شرق را خطهای جادویی، عجیب و ویژه ببینند. بنابراین قطعاً پذیرای ادبیات ما و عناصر شرقی آن که از جهاتی با تجارب زیستهشان تفاوت زیادی دارد، خواهند بود. همانطور که پیش از این بارها این اتفاق برای نویسندگان بزرگ ما مثل ایرج پزشکزاد (دایی جان ناپلئون) یا سیمین دانشور (سووشون) افتاده است.» در ادامه میخوانید:
در وهله نخست؛ تعداد کتابهای تألیفی ما که تاکنون به زبانهای دیگر ترجمه و به چاپ رسیده است در مقایسه با حجم کتابهای تألیفی در حوزه ادبیات که هرساله از سوی ناشران وارد بازار کتاب میشود، رقمی بسیار ناچیز است. با توجه به تجربیات شما در حوزه ترجمه، به نظر شما چرا ادبیات تألیفی ما از بازارهای جهانی کتاب دور مانده است؟
برای پاسخ به این پرسش میتوان به دلایل مختلفی اشاره کرد. ادبیات تألیفی ما در خودِ کشور و در میان مخاطب فارسیزبان نیز مهجور مانده و متأسفانه تعداد قابل توجهی از ناشران و خوانندگان تمایل چندانی به چاپ، سرمایهگذاری و مطالعه داستانهای فارسی نشان نمیدهند. بنابراین مادامی که ما به زبان خودمان کمتوجه باشیم، نمیتوان انتظار اقبال در سطح بینالمللی را داشت. از طرفی برای جهانی شدن ادبیات کشور به طیف گستردهای از آثار در ژانرها نیاز است که این اتفاق چندان در ادبیات معاصر ما دیده نمیشود و بیشتر داستانهای در دستههای نثری، موضوعی یا سبکی مشابه میگنجند. بهعلاوه باید از سوی نهادهای مربوط و دارای نفوذ و قدرت تلاشهایی در جهت بهادادن و کمکرسانی به نویسندگان جوان و جدید و تبادلهای فرهنگی و ادبی انجام شود. به نظر من حمایتها و سرمایهگذاری بخشهای بالادست از ناشر و نویسنده بسیار حائز اهمیت است. با برگزاری نمایشگاهها و فراهمسازی امکان گفتوگو و تبادل در سطح کلان تحقق این هدف بسیار آسانتر خواهد شد. ادبیات تألیفی ما باید به جهان شناسانده شود و این کار نیازمند تلاش، برنامهریزی، صرف بودجه و استفاده از نویسندگان و مترجمان مشتاق و ماهر است.
به نظر میآید که اغلب مترجمان ما میلی به ترجمه معکوس آثار تألیفی داخلی ندارند. دلیل آن را چه میدانید؟
توجه کمتر مخاطبان به آثار تألیفی در این امر تأثیرگذار است. کتابهای خارجی چنان بخش عمده بازار را قبضه کردهاند که ذوق و اشتیاق چندانی برای ترجمه معکوس باقی نمیماند. ناشران زیادی نیز نیستند که مترجمان را به این کار تشویق کنند. بهعلاوه ترجمه معکوس کار سنگینی است و مترجم را بهشدت زیر ذرهبین و نقد قرار میدهد. این کار نیازمند توان روحی بالایی هم هست؛ بهخصوص وقتی پای کتابهای قدیمیتر وسط میآید که بهنوعی بنیانهای ادبیات فارسی محسوب میشوند.
با توجه به آشنایی شما با متن اصلی آثار خارجی، این آثار را در مقایسه با آثار داخلی چگونه ارزیابی میکنید؟
تنوع ژانری و موضوعی در آثار خارجی بسیار زیاد است. نویسندهها پرکار هستند و حداقل سالی یک کتاب منتشر میکنند. از طرفی تبلیغات برای آثارشان بسیار زیاد است؛ حتی اگر تازهکار باشند. از پلتفرمهای مختلف جهانی کمک میگیرند و اثر را نشان میدهند و معرفی میکنند. کاری که شاید در بین برخی نویسندگان ایرانی جالب به نظر نرسد؛ چراکه معتقدند کتاب خوب، باید خودش راهش را به خانه مخاطب پیدا کند. ولی در مورد ناشران و آژانسهای خارجی اینطور نیست. نکته بعد اینجاست که دست نویسنده خارجی برای بیان منظور و داستانسازی و خلق صحنهها و دیالوگها بازتر است و مجبور به بازی با کلمات و انتقال مفاهیم در لفافه نیست؛ بهویژه که در دنیای امروز، خوانندگان زیادی دنبال لب مطلب میگردند و گاه خواندن جملات طولانی با واژگان ثقیل خستهشان میکند.
اساسا آثار تألیفی ما تا چه میزان قابلیت جهانی شدن دارند؟
جهان غرب همواره علاقه خاصی به شرق و فرهنگ آن داشته است. تفاوتها سبب میشوند شرق را خطهای جادویی، عجیب و ویژه ببینند؛ بنابراین قطعاً پذیرای ادبیات ما و عناصر شرقی آن که از جهاتی با تجارب زیستهشان تفاوت زیادی دارد، خواهند بود. همانطور که در گذشته بارها این اتفاق برای نویسندگان بزرگ ما مثل ایرج پزشکزاد (دایی جان ناپلئون) یا سیمین دانشور (سووشون) افتاده است. فرهنگ، اصطلاحات، سبک زندگی و چالشهای پیش روی شخصیتها در آثار فارسی را میتوان منحصربهفرد و خاص دید و همین، آنها را برای جهانی شدن آماده میسازد. از طرفی هم ایران کشوری است با تحولات سریع. از این رو در دههها و حتی سالهای مختلف، فضای یکسانی نداشته است. با ادبیات میتوان به زیباترین شکل این مسیر را ترسیم کرد و فرصتی برای تغییر دیدگاه جهانیان از ایران و ایرانی به دست آورد.
به نظر شما آثار تألیفی داخلی باید چه ویژگیهایی را برای فروش جهانی داشته باشند؟
اول از همه نویسنده باید مخاطب را بشناسد و بداند در این قرن و این بازار، خواننده دنبال چه جنس داستان و متنی است؟ برخی نویسندگان میگویند ما برای فروش یا شهرت نمینویسیم ولی برای توفیق در بازار شلوغ و پررقابت جهانی باید این دیدگاه را عوض کرد. کسانی که اکنون در سرتاسر جهان شناخته شده هستند و آثارشان به دهها زبان ترجمه شده، با دقت نظرات مخاطبان را دنبال میکنند، با آنها تعامل دارند و حتی گاهی بعد از انتشار رمان و گرفتن بازخورد، بنا به خواست خوانندگان پایانبندی کتاب را تغییر میدهند. از مخاطب میپرسند چه میخواهید و برایش مینویسند. بنابراین باید هماهنگ با خواست و سلیقه کسانی که میخوانند پیش رفت. شاید فقط معرفی فرهنگ بومی کافی نباشد و برای جلب نظر در سطح جهانی، باید عناصری را شناخت که ریشه انسانی دارند و تنها به مردم یا منطقهای خاص وابسته نیستند. از طرفی زبان و نثر کار مهم است؛ یعنی خوانش را سخت نکند.
در ترجمه معکوس چه مهارتهایی برای مترجم الزامی است؟
به متن فارسی بستگی دارد. گاهی جنبه ادبی اثر بسیار پررنگ است. پس پیش از ترجمه باید بهدرستی درک شود. گاهی با عناصر و کلمات محلی همراه است و مترجم باید راهبردهایی برای حفظ این وضعیت و در عین حال، انتقال دقیق آن پیدا کند. در هر حال امروزه نکته مهم در ترجمه، بحث روانی است که با تسلط بر هر دو زبان مبدأ و مقصد حاصل میشود. یعنی رسیدن به متنی که ردی از بیگانگی نداشته باشد. یکی از راهکارها تشکیل مثلث مترجم، نویسنده و ویراستار ماهر است. به نظر من تنها در این صورت است که برگردانی کامل و روان و صحیح خواهیم داشت و مخاطب مقصد از آن لذت خواهد برد.
آیا کتاب تألیفیای هست که شما مایل به ترجمه معکوس آن باشید؟
از آنجا که تعداد کسانی که دست به این کار میزنند بسیار کم است، قطعاً مسئولیت سنگینی خواهد بود و آمادگی نقدپذیری زیادی میطلبد. اما ادبیات فارسی مملو از آثار ارزشمندی است که ظرفیت جهانی شدن را دارند و برای خود من هم تجربه جالب و ویژهای خواهد بود. بهویژه اگر امکان کار تیمی با نویسنده اثر یا دیگر متخصصان حوزه زبان و ادبیات فراهم باشد. برای مثال کتاب «خانه ادریسیها» نوشته غزاله علیزاده میتواند در کنار رمانهای روسی بدرخشد و یا کار روی آثار داستانی جلال آل احمد –مثل «مدیر مدرسه» یا «زن زیادی»- چالشهای جذابی برای من بهعنوان مترجم میآفریند.
نظر شما