در ابتدا جنگزده بودند. خانوادهاش در ساختمانهای بلوکی باقرصدر آبدانان بود. همدیگر را میدیدیم. بی آنکه تظاهر کند، بزرگمنش بود و دوستانش همیشه در اطرافش بودند.
شعر پارسی را به خوبی میسرود و این اواخر که شعر کُردی میگفت و شعر کُردی جنوب را که شاید کمتر به آن پرداخته میشد، در متنوعترین قالبها و با صدای اندوه دیدهی خودش میخواند. کیومرث همچون شعر جنوب، شعر ایل کُرد، تنها بود و از عشقی میسرود که تنهایش گذاشته بود.
عارش نمیآمد از عشق سوزانی که سرچشمه هنرش شده بود، کنار بکشد و شاید مرگش را در این میدید، یعنی زمانی که نتواند از این پدیده و جوشش الهی بیبهره بماند.
شاعرتر از خودش کسی نبود و صادقتر و سادهتر از کسی که خودش بود. کیومرث با کلمات دست به آفرینش کوهها و دریاها زد. دست به آفرینش زن، زیبایی و دنیایی که باید آن را خلق میکرد، آنگاه خود ذره ذره ذوب شد و در زمین فرو رفت!
نظر شما