دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۰
جایزه داستان تهران می‌تواند بخش پنهان و تاریک این شهر را به یک هویت پایدار برساند

احمد آرام، نویسنده و نمایشنامه‌نویس با ابراز خرسندی از برگزاری پنجمین دوره جایزه داستان کوتاه تهران گفت: همین قدر که بتوانیم غبار از چهره تهران بزداییم و آن را در داستان ها به‌خوبی نشان دهیم بسیار کار ارزشمندی است و جایزه داستان تهران باید سبب شود تا آن بخش پنهان و تاریک شهر را به یک هویت پایدار برساند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پنجمین دوره جایزه داستان تهران در حال دریافت آثار برای داوری نهایی است. جایزه‌ای که کم‌وبیش در کشورهای مختلف مشابهاتی دارد و هدف اصلی آن پرداختن به دغدغه‌ها و آسیب‌های پایتخت در قالب داستان و هویت‌بخشی هرچه بیشتر به فرهنگ و ادبیات این کلان‌شهر است.

در این راستا گفت‌وگویی با احمد آرام، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و منتقد ادبی درباره وضعیت برگزاری داستان‌های با موضوع تهران در گذشته و امروز و ضرورت و چشم‌انداز پرداختن نویسندگان به این مقوله ترتیب داده‌ایم.

احمد آرام دارای لوح‌تقدیر از نخستین دوره جایزه ادبی یلدا (۱۳۸۰)، رتبه سوم در بخش داستان کوتاه هفتمین دوره‌ جایزه ادبی اصفهان (۱۳۸۸) و برنده بهترین مجموعه داستان در سومین دوره جشن فرهنگ فارس برای مجموعه ‌داستان غریبه در بخار نمک است. وی در داستان‌هایش با به‌كارگیری روایتی وهم‌آلود، آمیختن رویا و واقعیت و عناصری از فرهنگ مناطق بومی جنوب ایران صداها و تصاویر تازه‌ای خلق کرده و از جمله آثارش می‌توان به  «غریبه در بخار نمک»، «مرده‌‌ای که حالش خوب است»، «آنها چه کسانی بودند؟!»، «همین حالا داشتم چیزی می‌‌گفتم»، «این یارو، آنتیگونه»، «به چشم‌های هم خیره شده بودیم»، «حلزون‌های پسر»، «بیدار نشدن در ساعت نمی‌‌دانم چند» و «باغ استخوان‌‌های نمور» اشاره کرد.

متن گفت‌وگو با این نویسنده را در ادامه می‌خوانید:

کشورهای مختلف دنیا در راستای ساختن و اعتلای تاریخ و هویت شهرشان تولید ادبی و رمان دارند این وضعیت درباره تهران تا چه اندازه نمود کرده است؟
کم و بیش درباره تهران هم اتفاق افتاده است، اما اینکه چرا آن آثار تاثیرگذار نبوده‌اند  یا به آنها توجه نشده ، یک بحث مفصل می‌طلبد. شما وقتی آثار ویکتور هوگو، بالزاک و فلوبر را می‌خوانید درمی‌یابید که شهر پاریس در آثار این نویسندگان مبدل به یک عنصر مهم یا کارکتر کارساز شده، کارکتری که تمام تاریخ سیاسی و اجتماعی و رخدادهای مهم را در خودش حفظ کرده است. به همین دلیل رمان‌های خارق‌العاده «گوژپشت نتردام»، «زن سی‌ساله» و «مادام بوواری» مدام خوانده می‌شوند. دلیل این امر آن است که نویسنده بوم را می‌شناسد  و با تاریخ شهرش  برخورد منطقی داشته است، یعنی متعهد بوده که روی نبض شهرش زندگی کند. آیا درباره تهران چنین اتفاقی افتاده است؟ نویسندگان جوان با محله‌های قدیم و تاریخی تهران مثل سنگلج، اودلاجان،  بازار  و چاله میدان که با تاریخ سیاسی اجتماعی عجین شده و پر از داستان است آشنایی ندارند. اگر صادق چوبک رمان « سنگ صبور» را نمی‌نوشت محله‌های قدیم شیراز وارد خاطره‌ها نمی‌شد. امروز این کتاب مانند نقشه‌ای مصور راهنمای کشف محله‌های قدیمی شیراز است  و این مسئله درباره داستان «داش آکل» هم صدق می‌کند. تاریخ پر فراز و نشیب تهران از تمام شهرهای ایران عمیق‌تر و دراماتیک‌تر است.  امروز وقتی داستان‌هایی را می‌خوانیم که لوکیشن تهران را دارند درمی‌یابیم داستان‌ها هیچ نشانه‌ای از بوم  ندارند. شما بیایید اسم تهران را از توی داستان‌ها بیرون بکشید و اسم شهر دیگر را جایگزین کنید، در می‌یابید که هیچ لطمه‌ای به داستان وارد نمی‌شود. داستان‌های آپارتمانی و عشق‌های سطحی با دیالوگ‌های بی‌ثمر نمی‌تواند تهران را همچون نشانه‌ای قدرتمند در دل ادبیات بنشاند.

چهره تهران در پس از انقلاب در رمان‌های ایرانی چه تفاوتی با تولیدات قبل از انقلاب کرده است؟
معلوم است که باید تفاوت داشته باشد. همان طور که آثار آلن رب گری یه، پاتریک مودیانو و ژوئل آگلوف، نویسندگان مدرن فرانسوی  با آثار بالزاک زمین تا آسمان فرق دارد. بحث بر سر این است که تهران در دوران گذار و تبدیل‌شدنش به کلان شهری خوفناک، باید مورد بررسی قرارگیرد. تهران همیشه شهری پُررمز و راز بوده و هست. می‌توان گفت شهری زخمی که زخم‌هایش التیام نیافته و معماری، زبان و فرهنگ عامه‌اش در هر دوره‌ای به نفع همان دوره تمام شده است. یادم می‌آید چندسال پیش داشتم با جمشید مشایخی سر این موضوع و تهران قدیم حرف می‌زدیم. او با تبحر عجیبی گویش تهران قدیم که در محدوده شهرری و سنگلج بود و با آمیزه‌ای از زبان لوطی‌ها و زبان ناشناخته‌ای بود، بیان کرد، چه شد که آن زبان پر از ضرباهنگ و تقریبا خشن، این گونه پالایش یافت و تبدیل به زبان امروزی شد؟ کسی چیزی نمی‌داند. قبل از انقلاب در کتاب‌های پرفروش و عامه‌پسند نویسندگانی مانند ر. اعتمادی، امیر عشیری، ارونقی کرمانی و پرویز قاضی، ذهن خواننده را درگیر مسائلی می‌کرد که بسیار سطحی و رمانتیک بود. بگذریم که در همین ژانر ادبی رمان «طوطی» از ذکریا هاشمی با زبانی دیگر وارد گود شد و اشاره داشت به زنانی که در شهرنو  زنده به گور می‌شدند. اما بودند نویسندگان متعهد و مسئول نظیر بزرگ علوی، آل احمد و دیگران که داستان را با آمیزه‌ای از تاریخ و سیاست نوشتند تا تهران را بیشتر سیاسی نشان دهند . در این میان نباید از شمیم بهار و علیمراد فدایی‌نیا غافل ماند که تحت تاثیر ادبیات مدرن غرب بودند و تهران را وارد فضایی خیالی، گروتسک و گاه عبث‌گرا جا دادند. این مدل نوشته در آثار عباس نعلبندیان به چارچوب محکم‌تری رسید. اما بعد از انقلاب یک اتفاق دیگر افتاد یعنی محتوا در راستای خواسته مخاطبین قرار گرفت که از دل آن ادبیات عامه‌پسند فخیمانه بیرون زد، ادبیاتی که مربوط به قشر متوسط جامعه بود  و گاه به شکل و شمایل ادبیات سوسیالیستی می‌رسید.

آثار مرتبط با موضوع تهران در دوران پس از انقلاب از نظر کمی کاهش یافته است دلیل آن را چه می‌دانید؟
یکی عدم شناخت از تاریخ و رویدادهای سیاسی و اجتماعی است و دیگری روبه‌رو شدن با یک کلان شهر هراسناک  که هرسال چند خُرده‌شهر از درون آن، بی حساب و  کتاب بیرون می‌زند. زندگی شهرنشینی از مدار خود خارج شده  و از سویی زبان معماری ایرانی به یک زبان پریشان و شاید پرخاشگر رسیده است. معماری وقتی با فرهنگ شهرنشینی همگون نباشد پرخاشگر می‌شود. تهرانی که یک روز هویت معماری داشت، اکنون هویتش را از دست داده و همین مسئله می‌تواند وارد روایت‌های داستانی شود. اما کمتر دیده شده که درباره مصائب این غول خفته که هرآن بیم فرو رفتنش در قعر زمین است، مطلب دندانگیری نوشته شده باشد.

به نظر می‌رسد بیشتر نویسندگان سالهای اخیر در پرداختن به تهران بیشتر به محله‌ها اشاره کرده‌اند و نگاه محلی غالب بر نگاه به کلیت تهران است دلیل آن چیست؟
مشکل اینجاست که کلیت تهران گم شده است؛ آن تهرانی که دیگر نیست فقط می‌توان در کتاب جعفر شهری (تهران قدیم ) پیدایش کرد؛ تهرانی که اکنون غیب شده است. نویسنده جوان هرچقدر که بخواهد زور بزند تا داستانی درباره این کلان‌شهر بنویسد، برد داستان بیشتر از محل سکونتش نیست و در یک شعاع کوتاه تمام می‌شود، چون اطلاعاتش محدود است. رمان‌های «باغ استخوان‌های نمور» و «تربیت‌کننده سگ‌ماهی» به قلم من در تهران معاصر می‌گذرد و سعی کرده‌ام به ریشه‌های دردهای اجتماعی در این شهر برسم بی‌اینکه از تاریخ اجتماعی و سیاسی تهران دور شوم؛ البته در این دو کتاب تاریخ  برگُرده داستان سوار نشده، بلکه تاریخ بهانه‌ای برای اشاره به زخم‌هاست.

جایزه داستان تهران چه کمکی به اعتلای تولیدات ادبی در این حوزه می‌کند؟
همین قدر که بتوانیم غبار از چهره تهران بزداییم و آن را در داستان‌ها به‌خوبی نشان دهیم، بسیار کار ارزشمندی است. جایزه داستان تهران باید سبب شود تا آن بخش پنهان و تاریک این شهر را به یک هویت پایدار برساند. بدون شک جایزه داستان تهران یک روز به دستاوردهای خود خواهد رسید و آثار نویسندگان جوانی را که در سایه قراردارند مطرح خواهد کرد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها