بازنویسی گزارش فجایع دردناک و آزار و شکنجههای جانفرسای زنان مسلمان بوسنی، جز با قلم یک زن مسلمان و غیرتمند و متعهد، امکانپذیر نبود یا حداقل اینکه به این شکل امکانپذیر نبود.
شدت ناراحتی و عصبانیت من از خواندن ۱۵روایت تلخ و دردناک بازنویسی شده در این کتاب، باعث شده برای تمرکز کافی برای نگارش یک معرفی شایسته از این اثر دچار سختی باشم. از سوی دیگر نمیخواهم واکنش خودم را به زمان دیگری موکول کنم.
چند نکتهای را که به نظرم دربارهی این کتاب باید گفت، اینجا مینویسم:
رد پای یک مولف
آثاری که مستقیم یا غیرمستقیم با تلاش و پیگیری آقای میرهادی درباره بوسنی در صفحات تاریخی دنیا به ثبت رسیدند، بسیار ارزشمند و قابل احترام هستند. غرب به هیچ عنوان دوست ندارد گزارش جنایتهای آنها در طول جنگ بوسنی به صورت مستند گردآوری و منتشر شود. متاسفانه در بوسنی هم به دلایل مختلف این کار آنچنانکه لازم است، انجام نمیشود. و اینجاست که تلاش خالصانه آقای میرهادی ارزش و اهمیت دوچندانی مییابد. تسلط ایشان به زبان بوسنیایی و آشنایی زیاد با تاریخ و جغرافیای این منطقه و از همه مهمتر مطالعات و دانش بالای او در خصوص تاریخ و وقایع جنگ بوسنی، باعث شده کتابهای ایشان با کمترین خطا و اشتباه و به دور از بزرگنماییهای مرسوم و با تکیه بر اسناد و مدارک معتبر، تولید و منتشر شوند. سید میثم میرهادی در این کتاب به عنوان پژوهشگر معرفی شده و در یک مقدمه خیلی کوتاه، آنچه را برای یک خوانندهی ناآشنا به موضوع لازم است را بیان کرده.
تسلط و تعهد نویسنده
خانم بن عباس، همسر آقای میرهادی، کار تالیف و تنظیم کتاب را انجام داده است. تا جایی که بنده اطلاع دارم این دومین کتاب ایشان است و با این اوصاف باید گفت ایشان یکی از استعدادهای ویژه در عالم نویسندگی است و باید منتظر آثار بیشتر و فاخرتر از این نویسنده باانگیزه باشیم. خانم بن عباس در مقدمه پنج صفحهای خود در این کتاب، با پرهیز از زیادهگوییهای مرسوم، اساسیترین نکات را برای مطالعهی بهتر کتاب، نوشته است. در همین مقدمه او سه مشکل اصلی در تالیف کتاب را ذکر میکند که اطلاع از آنها، نشاندهندهی تسلط ایشان در تالیف کتاب است. خواندن این سه مشکل را به خوانندگان کتاب واگذار میکنم اما نکتهای که بعد از خواندن اولین مشکل، و بعدتر خواندن کل کتاب، به ذهنم رسید، تحسین پژوهشگر کتاب به جهت انتخاب یک خانم برای تالیف کتاب است. بازنویسی گزارش فجایع دردناک و آزار و شکنجههای جانفرسای زنان مسلمان بوسنی، جز با قلم یک زن مسلمان و غیرتمند و متعهد، امکانپذیر نبود یا حداقل اینکه به این شکل امکانپذیر نبود. خانم بن عباس خیلی تلاش کرده است که تا حد امکان حرمت و حریم آن زنان مظلوم را در روایتها حفظ کند و در عین حال صدای مظلومیت آنها را به گوش تاریخ برساند. از سوی دیگر خانم بن عباس باید اوج خباثت، رذالت و خوی وحشیگری آن بخش از اروپائیان که به جان و مال و ناموس همسایگان خود تعرض کردند را به تصویر بکشد. انتقال این دو پیام در کنار هم کار بسیار دشواری بوده است که به نظر میرسد نویسنده به خوبی از پس آن برآمده است.
دقت و حساسیت ناشر
بنده کتابهای زیادی از این ناشر را نخواندهام. اما برای تولید و انتشار این کتاب، به سهم خود، به عنوان یک خوانندهی تا حدی آشنا به حوزه نشر، از ناشر کتاب تشکر میکنم. پاکیزگی و پیراستگی متن با ویرایش دقیق و کمترین خطای خانم مریم سعیدی، صفحهآرایی دقیق و متناسب و طرح جلد زیبا با مدیریت هنری آقای پرهام عرب، همه نشان از دقت و حساسیت ناشر برای انجام یک کار حرفهای است. برای مدیر و همهی عوامل این انتشارات، آرزوی موفقیت و پیشرفت روزافزون دارم.
نکته ای مهم در مقدمه
نویسنده در ابتدای مقدمهی خود به یک نکتهی مهم و اساسی اشاره میکند که حرف دل بسیاری از مسلمانان دردمند دنیا بوده و هست. خانم بن عباس با هوشمندی و ظرافت تمام این نکته را در بهترین جای ممکن برای ثبت و ضبط آن در تاریخ نوشته است. مقایسهی وحشیگری صربها و غربیهای افراطی در دل قارهی سبز و بهاصطلاح متمدن، با وحشیگری عدهای به نام داعش در غرب آسیا. رسانههای غربی بدون اشاره به سرمنشا بروز و ظهور و نطفهی کثیف گروه داعش به عنوان فرزند ناخلف آمریکا، جنایات و ظلم و ستم این گروه را به نام اسلام و مسلمانان به دنیا مخابره کردند و از آن بهعنوان اهرمی برای ایجاد اسلامهراسی در جهان سواستفاده کردند. اما همان رسانهها در سالهای ۱۹۹۱تا ۱۹۹۵چشم و گوش خود را بر روی جنایتهای صربهای افراطی ارتدوکس بستند. آنها نهتنها هیچ وقت جنایات صربها و سربازان و فرماندهان بهاصطلاح حافظ صلح را، آنطور که باید و شاید گزارش نکردند، بلکه همچنان به اشکال مختلف تلاش دارند تا آن جنایات به فراموشی سپرده شود. جنگ بوسنی و فجایع آن، بهترین و مستندترین اتفاق در سالهای اخیر است که پوچی شعارهای غرب در خصوص دموکراسی و آزادی بیان را به چالش میکشد.
یک ابهام؛ چرایی حذف برخی اسامی و تاریخها
در برخی از روایتها اسامی شهر یا روستای محل واقعه یا اسم برخی اماکن خاص مثل هتل یا رستوران، وجود ندارد. مشخص نیست که آیا نویسنده این اسامی را عامدانه حذف کرده یا در گزارش اصلی هم اسامی بیان نشده است. همچنین جای خالی تاریخ دقیق رویدادها و اتفاقات مهم در بیشتر روایتها، بسیار آزار دهنده است. آمدن این اسامی و تاریخها، میتواند در مستندسازی بیشتر روایتها و از سوی دیگر جلب اعتماد خواننده بسیار موثر باشد.
یک پیشنهاد؛ تکمیل اطلاعات
بر اساس توضیحاتی که در دو مقدمهی کتاب ذکر شده است، این روایتها از روی گزارشهایی بازنویسی شدهاند که قربانیان نوشته یا بیان کردهاند و این اسناد در یک مرکز تحقیقاتی نگهداری میشوند. به نظر میرسد قربانیان این گزارشها را برای طرح شکایت در دادگاه و محکوم کردن جنایتکاران نوشتهاند و بعید است که بازگویی این روایتها صرفا برای ثبت و ضبط در یک آرشیو محرمانه بوده باشد. بر همین اساس پژوهشگر محترم میتوانست گزارشی هرچند کوتاه از روند رسیدگی به این پروندهها را تهیه کرده و در پایان کتاب بیاورد؛ در صورت امکان با استفاده از نتایج رسیدگی در همان پروندهها، یا در غیر این صورت با استفاده از اطلاعات منتشر شده در رسانهها. آمدن اسامی جنایتکاران در پایان کتاب و شرح پیگیریهای قضایی آنها در دادگاههای نمایشی اروپا، واقعیت داستان حقوق بشر در قاره سبز را بیش از پیش، نمایان میکند. بهویژه جانیان یقه سفیدی مثل ژنرال مکنزی یا سوتا، رئیس پلس شهر بوسانسکی شاماتس معروف به هیولا.
به عنوان مثال در یک جستجوی سطحی در مورد ژنرال مکنزی در اینترنت خبری دیدم مربوط به سال ۱۳۷۱که در آن نوشته بود: «ژنرال لویس مکنزی فرماندهی سابق نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل در سارایوو متهم به تجاوز به دختران مسلمان اسیر در ارودگاه مرگ صربها شد.» (۱) اما از اینکه آیا وی محاکمه شد یا نه و نتیجه آن چه شد، مطلبی پیدا نکردم.
میدانم که شاید این کار به هدف اصلی کتاب ربطی نداشته باشد اما به نظر میرسد این گزارشها را میتوان گونهای از تاریخ شفاهی دانست که میتوان با استفاده از اسناد و مدارک بیشتر نسبت به مستندسازی آن اقدام کرد و این کار بر غنای اثر و تاثیرگذاری آن خواهد افزود.
یک خبر تلخ
مدتی قبل به واسطه یکی از دوستان، مصاحبهی یکی از زنان قربانی را دیدم که حاضر شده بود در مقابل دوربین بنشیند و ماجرای تلخ آزار و اذیت چتنیکها را بر علیه خود و تعدادی دیگر از زنان و دختران هم شهریاش، بازگو نماید. آن زن به دلیل مشکلات فراوان روحی و جسمیِ بعد از آن فجایع، دیگر نتوانسته به زندگی عادی خود برگردد. داستان او شبیه یکی از همین ۱۵ روایت تلخ این کتاب است. اما آنچه ماجرا را تلختر کرد چیز دیگری بود. این زن بعد از جنگ از دست مرد صرب همسایهای که در زمان جنگ به خانهی آنها حمله کرد، چند نفر از اقوام او را کشت و به تعدادی از زنان تجاوز کرد، شکایت کرد و بعد از چند سال دوندگی در میان دادگاههای مختلف، آن مرد به ۱۴ سال زندان محکوم شد. آن زن میگفت دوران محکومیت مرد صرب رو به اتمام است و در آیندهی نزدیک او از زندان آزاد خواهد شد. میگفت حتی فکر آزاد شدن او و فکر دوباره دیدن آن مرد حیوانصفت، خواب و خوراک را بر او حرام کرده. میگفت چه کسی میتواند تضمین بدهد که آن حیوان درنده بعد از مرخص شدن از زندان برای گرفتن انتقام دوباره به سراغش نیاید؟
گاهی فقط میگوییم و میشنویم که چقدر برای مسلمانان بوسنی سخت و دشوار است که مجبورند بعد از جنگ، دوباره در همان شهر و روستا و محلهی خود، در کنار افرادی زندگی کنند که در زمان جنگ تا آنجا که توانستند به آنها ظلم کردند، اموالشان را به غارت بردند به ناموسشان تجاوز کردند، همسران و فرزندان و بستگانشان را در مقابل چشم آنها به بدترین شکلهای ممکن به قتل رساندند و هزاران جنایت دیگر انجام دادند. اما درک واقعیت و شدت این سختی بسیار دشوار است. چه کسی میتواند درد و اندوه و ترس و اضطراب آن زن را از مواجه شدن با آن قاتل جنایتکار درک کند؟
نظر شما