سه‌شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۷
کتابی برای کودکان منزوی

داستان کوتاه «ابر» به نویسندگی توربورگ روبولدو مسینگست با ترجمه غلامرضا امامی برای ما داستان دختری به نام گری را تعریف می‌کند که بیشتر از هر چیزی در دنیا از آدم‌های اطرافش می‌ترسد؛ از اینکه آنها به او نگاه می‌کنند و این سبب شده است که دور از بقیه به سر ببرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، برخی از کودکان هنگامی که در موقعیت‌های اجتماعی مختلفی قرار می‌گیرند، امکان ارتباط و تعامل با بقیه را ندارند. ترس از روبه‌رو شدن با محیط و افراد جدید سبب نگرانی آنها می‌شود. آنها فکر می‌کنند هر کاری که انجام بدهند، مورد قضاوت بقیه قرار می‌گیرد و باعث می‌شود اعتمادبه‌نفس‌شان برای تجربه‌های جدید کاهش پیدا کند. ترس یا اضطراب اجتماعی برای کودکان اگر درمان نشود سبب آسیب‌های بیشتر تا دوره بزرگسالی خواهد شد. گاهی خانواده یا معلمان و مربیان آموزشی در محیط مدرسه این اختلال را با خجالتی‌بودن اشتباه می‌گیرند و بدون توجه به آن، کودک را به حال خود رها می‌کنند.

به عنوان بزرگسال باید سعی کنیم با یادگیری این موارد و بودن در کنار کودک، علاوه بر ایجاد حس آرامش برای او، ارتباط دوستانه‌ای نیز با او داشته باشیم که بتوانیم مستقیم درباره ترسش صحبت کنیم. نکته مهم، پذیرفتن احساسات و ترس و نگرانی کودک و درک‌کردن اوست.
 
داستان کوتاه «ابر» به نویسندگی توربورگ روبولدو مسینگست با ترجمه غلامرضا امامی که از سوی شرکت انتشارات قلم منتشر شده است، برای ما داستان دختری به نام گری را تعریف می‌کند که بیشتر از هر چیزی در دنیا از آدم‌های اطرافش می‌ترسد؛ از اینکه آنها به او نگاه می‌کنند و این سبب شده است که دور از بقیه به سر ببرد. حتی با اینکه دلش بخواهد با دیگران بازی کند؛ اما جرئت جلو رفتن را ندارد. گری ترجیح می‌دهد به محیط امن خودش که خانه او است فرار کند؛ او نمی‌خواهد تصمیمات دیگری بگیرد که مبادا بقیه مسخره و قضاوتش کنند.

گری در داستان بر ترس خودش غلبه می‌کند: البته نه به تنهایی. او در این راه از کمک کسانی که در اطرافش بودند و به گونه‌ای انگیزه می‌دادند استفاده کرد. طبیعت اطراف او با تخیل به شکل استعاره‌ای با او حرف می‌زد؛ گاهی پرنده‌ای از او انتقاد می‌کرد و گاهی درختی به او دلداری می‌داد. همه گویی تفکر ذهنی خودِ گری بود که خودش هم می‌خواست از این چرخه بیرون بیاید؛ اما جرئت و اراده برداشتن گام شروع را نداشت. تا اینکه با کمک دوست خیالی دیگری این مسیر برای او هموارتر می‌شود و در آخر گری در برابر جمعیت بدون آنکه بترسد کاری را انجام می‌دهد که خوشحالش می‌کند.

جملات داستان نسبتا ساده و روان هستند. در موارد جزئی استفاده بی‌شمار از فعل‌ها که کنار هم قرار می‌گیرند، درک جمله و موقعیت را سخت می‌کند؛ با این حال متن داستان به کمک تصاویر بهتر درخور فهمیدن است. تصاویر داستان به تصویرگری آکین دوزاکین برای هر شخصیتی به غیر از گری، روی چشم آنها کار کرده است؛ یعنی قسمت چشم برای ما بزرگنمایی شده که بیشتر از هر چیزی نشان می‌دهد ذهنیت گری به اطرافیان چگونه است. او به چشمان آنها توجه می‌کند که انگار هرکدام از آنها فقط به گری نگاه می‌کنند. تصویرگری در توصیف فضای داستان سهم بیشتری را به خودش اختصاص داده و اینکه با دیدن تصاویر راحت‌تر می‌توانیم با داستان ارتباط بگیریم؛ حتی بدون متن هم ما از جریان و روند داستان با کمک تصاویر سر در می‌آوریم.
 
در بخشی از متن کتاب می‌خوانیم:
«در راه مردم بسیاری در رفت‌وآمد هستند. همه به دخترک نگاه می‌کنند. گری پاهایش به سنگینی آجر می‌ماند و به سختی پاهایش را می‌کشد. گری بیش از هرچیزی دوست دارد دوان‌دوان به خانه برگردد و با گربه بازی کند. گری در دلش ترس دیدن بچه‌های دیگر را که در ارکستر زهی می‌نوازد دارد و ترس بیشتر از اینکه باید به زودی در مقابل پدر و مادرها کنسرتی اجرا کنند و نگاه‌های خیره‌ای که انگاری تو را می‌خورند.».

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها