جنگ را صدام با خروج از قرارداد الجزایر شروع کرد و یقین داشت با حمله به ایران، به اهدفی که در سر دارد میرسد. اسیر توهمی که ویژگی اغلب دیکتاتورهاست، محاسبه درستی از توان نظامی خودش نداشت و نمیتوانست پیامدهای بعدی شرارتش را درست ببیند.
او در آن سخنرانی مشهور، اتهامات عجیبی را هم به ایران نسبت داد و از گوشهای از طرح بزرگ رژیم بعث عراق برای رسیدن به جایگاه رهبری اعراب و بعد تسلط بر کل آسیای غربی صحبت کرد. جسارت صدام در آن روزها، به خطا در محاسبه قدرت ایران – و نیز قدرتِ نظامی حکومت خودش – برمیگشت. چند دولت عرب منطقه و چند قدرت غربی نیز به توهم او پر و بال دادند و او را به اجرای نقشهای که در سر داشت تحریک کردند. صدام در آن مقطع زمانی واقعاً یقین داشت ایران که تازه انقلابی بزرگ را پشت سر گذاشته، آنقدر درگیر مشکلات داخلی و آسیبپذیر است که نیروی نظامیاش آمادگی دفاع از مرزها و خاک این کشور را ندارد. میپنداشت با حملهای سریع و گسترده، کار را تمام میکند و در جنگی کوتاه که حداکثر چندهفته طول میکشد، به اهدافش میرسد. حتی نوشتهاند او و اکثریت سران حزب بعث و فرماندهان نظامی عراق مطمئن بودند که حکومت ایران آنقدر متزلزل و شکننده است که به ضربهای کمر خم میکند و چند روز پس از شروع جنگ سرنگون میشود.
البته گویا اما دلیل دیگری نیز برای خطای محاسباتی بعثیها وجود داشت. چنان که کنت تیمرمن در کتاب «سوداگری مرگ» (ترجمه احمد تدین، انتشارات رسا) مینویسد: «صدام هنوز روی ستون پنجمی حساب میکرد که رئیس سازمان امنیت او (برزان) به یاری شاپور بختیار در ایران سازماندهی کرده بود. صدام عمیقاً معتقد بود ایرانیان در نخستین ساعات جنگ اسلحه را بر زمین خواهند گذاشت. همدستان ایرانی صدام نتوانستند به او اطلاع دهند که کودتای نوژه در ماه جولای کشف و خنثی شده است. بعد از آنکه نخستین ساعات جنگ سپری شد و ایرانیان تسلیم نشدند، صدام با خود فکر کرد ظرف چند روز آینده جنگ به پایان میرسد و عراق به پیروزی درخشان و کوبندهای دست خواهد یافت. حتی شاید رژیم اسلامی تهران را هم سرنگون کند. اما تهاجم عراق نتیجه عکس داد و به جای آنکه موجب سرنگونی رژیم ایران شود آن را تقویت و تحکیم کرد. حتی تعدادی از طرفداران رژیم سلطنتی در نیروی هوایی هم تصمیم جدی گرفتند که از میهن خود دفاع کنند.»
شروع جنگ تحمیلی، اشاره به چند عنوان کتاب
هرچند ما آخرین روز از شهریور ماه را سالروز آغاز جنگ تحمیلی و شروع هفته دفاع مقدس میدانیم و یاد آن حماسههای بزرگ را گرامی میداریم، اما نباید این را از یاد ببریم که ناآرامی و درگیری در مرزهای غربی کشور ما، تقریباً در سراسر تابستان ۱۳۵۹جریان داشت و دشمن از چند هفته پیش از شروع رسمی جنگ، به خاک ما – بهویژه دو استان خوزستان و ایلام – دستدرازی میکرد. البته دولت وقت ایران، واقعیت بدیهی، یعنی حتمی بودن یورش عراق را انکار میکرد و واضحترین شواهد و نشانهها را نادیده میگرفت، اما نظامیانی که در پاسگاههای مرزی خدمت میکردند، در روزهای منتهی به پایان تابستان، بارها به جنگ ایستادند و با مهاجمان درگیر شدند. حتی شماری از نیروهای مرزبانی ما در حین انجام وظیفه دفاع از مرز به شهادت رسیدند.
در کتاب «تصمیم صدام به جنگ علیه ایران» (نعمتالله سلیمانیخواه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) که نهمین کتاب از مجموعه کتابهای روزشمار جنگ ایران و عراق محسوب میشود، گزارشهای مختصری از درگیریهای منتهی به شروع رسمی جنگ وجود دارد. برای نمونه، در مرور حوادث روز بیستونهم شهریور ماه میخوانیم: «ساعت ۱۸امروز مزدوران بعث عراق با سلاحهای سنگین و شلیک آر.پی.جی۷ پاسگاه ترمینال نظامی بندر خرمشهر را به گلوله بستند و در پی آن قوای نظامی ایران با آتش سلاحهای سنگین، دو ناوچه عراقی را در آبهای عراق به آتش کشید. طی این درگیریها که در سراسر نوار مرزی خرمشهر صورت گرفت، ۱۵ تن از نظامیان ایران زخمی شدند که ۲ تن از آنان در بیمارستانهای خرمشهر به درجه شهادت نائل آمدند... به دنبال درگیریهای شدید امروز، قوای نظامی ایران کلیه مرزها را در منطقه جنوب و جنوب غربی ایران زیر کنترل شدید گرفت و شلمچه خرمشهر [از پل نو به طرف بالا] خالی از سکنه شد.»
کتاب «تصمیم صدام به جنگ علیه ایران» کتابی قطور، و مجموعهای از اسناد تاریخی و روایتها و تحلیلهای رسانهای و اظهارنظرهای مقامات سیاسی است و شاید بیشتر از مخاطب عادی، به کار محققان بیاید. از اینرو احتمالاً پیشنهاد مطالعه آن، بهترین پیشنهاد برای آشنایی اولیه با روزهای منتهی به جنگ و اوایل جنگ نباشد. پس باید به سراغ کتابهای دیگری رفت و از آنها گفت. کتاب «دفاع از آبادان» (انتشارات ایران سبز) کاری از نجاتعلی صادقیگویا، انتخاب مناسبی برای مطالعه در هفته دفاع مقدس است. صادقیگویا در این کتاب، در کنار توصیف جغرافیای آبادان، حوادث برههای حساس از جنگ را با محوریت این شهر مرور میکند. «دفاع از آبادان» نگاهی است به آنچه بر این شهر در بازه زمانی بیست و ششم شهریور سال ۱۳۵۹، یعنی روز لغو قرارداد ۱۹۷۵الجزایر از سوی صدام تا عملیات ثامنالائمه(ع) و آزادسازی شرق کارون در شمال آبادان (پنجم مهرماه ۱۳۶۰) گذشت. نیز جلد نخست کتاب «همه چیز درباره جنگ» نوشته مرتضی سرهنگی از انتشارت سوره مهر، «آسمان ایران در دو روز» به قلم رضا جهانفر از انتشارات آتشبار را نباید ناگفته بگذاریم.
همچنین میتوانیم به کتاب «اولین روزهای مقاومت: روایت تکاوران از خرمشهر» (مرتضی قاضی، حسین یحیوی) از تولیدات انتشارات روایت فتح اشاره کنیم که عنوان آن به گویاست. این کتاب بازخوانی مشاهدات دو نفر از تکاوران ارتش، عبدالله صالحی و محمدرضا ابراهیمدخت است و هفتههای آغازین جنگ و سیوچهار روز مقاومت حماسی در خرمشهر را روایت میکند. از زبان ابراهیمدخت میخوانیم: مدتها بود مرخصی نرفته بودم و همه مرخصیهایم جمع شده بود. مردادماه که شد، یک ماه تمام مرخصی گرفتم. دست زن و بچههایم را گرفتم و رفتیم مشهد، با پیکان جوانان خودم. بعد از زیارت، در راه برگشت، رفتیم قم و بعد اصفهان. در میدان نقش جهان اصفهان، خودرو را یک گوشه پارک کردم، رفتم توی مغازه خرید کنم. آن زمان نه روزنامه میخواندم و نه اخبار گوش میدادم. عادت نداشتم. مغازهدار نگاهی به من انداخت، بعد با لهجه اصفهانی گفت: «فرار کردین از خرمشهر؟»
- کی فرار کرده؟ چی شده مگه حاجآقا؟
- خبر نداری؟
- نه.
- مگه خرمشهر زندگی نمیکنی؟
- چرا، ولی من دارم از مشهد میآم.
- خرمشهر رو گرفتن.
یکه خوردم، گفتم: «غلط کردن. مگه الکیه که خرمشهر رو بگیرن؟...»
نظر شما