يك پژوهشگر تاريخ ايران باستان گفت: در تاريخنويسي ايرانيان باستان دو نگاه متفاوت وجود دارد. برخي ميپذيرند كه ايرانيان نيز داراي تواريخ مكتوب بودهاند و شماري ديگر كه سنت كتابت در ايران را كتمان ميكنند، معتقدند كه ادبيات و تاريخ ايرانيان، شفاهي و سينه به سينه بوده است./
وي كه شب گذشته (7 تيرماه) در بنياد فرهنگي جمشيد جاماسيان سخن ميگفت به شاخصترين محقق ايراني اشاره كرد و گفت: شاخصترين محققي كه نگاه آكادميك به تاريخنگاري ايرانيان باستان داشت دكتر احمد تفضلي است. او بيآنكه قصد و غرضي در قضاوتش وجود داشته باشد، به صراحت ميگويد كه تاريخنويسي در ايران قديم چندان معمول نبوده و روايتها و شرح رويدادها سينه به سينه نقل ميشده است. حتي تا آنجا پيش ميرود و ميگويد كه در كتابهاي پهلوي، روايتهاي افسانه گونهاي درباره متنهاي ديني باستاني ايران آورده شده است كه با واقعيت تطبيق نميكند.
وي افزود: تفضلي علت اين امر را در آن ميدانست كه ايرانيان باستان معتقد بودند كه نگارش كتاب مقدس از تقدس و حرمت آنها ميكاهد. در واقع علت چنين قضاوتي از سوي وي و كساني همانند او در اين است كه آنها به دنبال تاريخهايي شبيه تواريخ يوناني بودند و چون چنين كتابهايي را در ايران باستان نمييافتند، سنت تاريخنويسي ايرانيان را انكار ميكردند.
اين پژوهشگر و تاريخپژوه در ادامه سخنانش خاطرنشان كرد: نگاه دوم، نگاه ايدئولوژيك است، نه تنها وجود تاريخنگاري در ايران باستان را انكار ميكند، بلكه حتي «خداينامهها» را هم بي ارزش ميداند. مثلا «اشپولر»؛ تاريخشناس آلماني، ارزش خداينامههاي ايراني را كمتر از افسانههاي كهن آلماني ميدانست.
وي افزود: تاريخنويسان شوروي (پيشين) نيز كه متاثر از نگاه ماركسيستي بودند، از چنين ديدگاهي طرفداري ميكردند و به نفي تمدن ايران باستان برمي خاستند. آنها بر پايه معيارهاي ماركسيستي براي تاريخ، ادواري در نظر ميگرفتند و به دروغ ميخواستند كه تاريخ ايران را هم در آن چارچوبهاي ساختگي جاي دهند. ناگزير كار آنها به انكار هويت، تاريخ و فرهنگ ايران ميانجاميد.
بابايي يادآور شد: با اين همه، شواهد بسياري وجود دارند كه نشان ميدهند ايرانيان در روزگار باستان از سنت تاريخنويسي برخوردار بودهاند؛ اما آنهايي كه توقع دارند كه در ايران نيز تواريخي همانند تاريخهاي يوناني وجود داشته باشد، به اين نكته توجه نميكنند كه ايران حكومتي متمركز داشت و مانند دولت شهرهاي پراكنده يوناني نبود.
وي افزود: يكي از تمدنهايي كه مانند ايران از حكومت متمركز مركزي برخوردار بود، چين باستان بود. اتفاقا در چين، سنت تاريخنويسي وجود داشت. تاريخ «چونگ چيئو»، كه معنايش سالنامه بهار و پاييز و به كنفسيوس منسوب است، يكي از همان تاريخنگاريهايي است كه در مشرق و از جمله در ايران پيشينه داشته است.
اين پژوهشگر تاريخ ايران باستان خاطرنشان كرد: يك مشخصه ديگري كه در شرق به موازات تاريخنويسي سابقه داشته است، وجود بايگانيهاي دولتي است. در اين بايگانيها، تواريخ دولتي نگهداري ميشدند. چون در يونان هرگز حكومتي متمركز وجود نداشت، طبيعي است كه به چنين بايگانيهايي هم برخورد نميكنيم.
وي به مدل سالنامهنويسي چيني در ايران باستان اشاره كرد و گفت: مدل سالنامهنويسي چيني در ايران باستان نيز وجود داشت. در ايران بايگانيهاي سلطنتي سراغ داريم كه مكان نگهداري از كتابهاي تاريخ و سالنامهها بوده است.
وي به كريستين سن اشاره كرد و گفت: «كريستين سن» در كتاب «ايران در روزگار ساسانيان» با قاطعيت ميگويد كه در دوره هخامنشيان و ساسانيان چنان سالنامههايي وجود داشت. شواهدي نيز در دست داريم كه در روزگار اشكانيان نيز ايرانيان سالنامه مينوشتند و در بايگانيها نگهداري ميكردند. در كتاب «آگاسياس» به اين سالنامهها اشاره شده است.
بابايي يادآور شد: «موسي خورني» رويدادنگار و تاريخنگار ارمني، در كتاب تاريخي خود به وجود سالنامهها در سرزمينهاي غربي ايران و در روزگار ساسانيان اشاره ميكند. خورني ميگويد كه در زمان «بلاش اشكاني»، «مهرداد اول» (آرشاك) فرمانرواي ارمنستان نامهاي به شاه ايران مينويسد و از او ميخواهد كه به يكي از دانشمندان ارمني اجازه دهد تا از بايگاني سلطنتي ايران استفاده كند.
وي در ادامه سخنانش افزود: خورني از آن بايگاني به نام «ديوان درباري» ياد ميكند. اين سخن موسي خورني ما را متوجه ميسازد كه در دوره اشكانيان هم سنت تاريخنگاري و سالنامهنويسي وجود داشته است. جالب اينجاست كه منابع مستقل يوناني نيز وجود بايگانيهاي سلطنتي در روزگار هخامنشيان را تاييد ميكنند.
نظر شما