به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «لذت فلسفه» با حضور و سخنرانی علیاصغر مصلح، استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی اجتماعی و تمدنی برگزار شد. موضوع اصلی این نشست این بود که چگونه عرفان اسلامی میتواند منبعی الهامبخش برای تفکر معاصر باشد؟
مصلح بیان کرد: شاید لازمترین کار برای اینکه فرض و دریافت این گفتار فهمیده شود و گفتوگو شکل بگیرد این باشد که عنوان را دقیقتر توضیح دهم و سپس وارد مفردات عنوان و جانمایه مقصود از این گفتار شوم.
دو مقوله مهم که باید به آن بپردازیم «تفکر معاصر» و «عرفان اسلامی» است. آنچه که مسلم است تمام سخن ما، پرسش و فرض و ادعای ما در فضای تفکر معاصر است و اگر نام سنت دیگری آورده شود این سنت باید در فضای تفکر معاصر بازاندیشی شود. به این دلیل وجه سلبی این عنوان این است که گوینده قصد دعوت به عرفان اسلامی به عنوان یک سنت که میتواند احیا شود را ندارد. فقط آن دعوت این است که عرفان اسلامی را به عنوان یک منبع برای الهام در نظر گرفت و در فضای فکری معاصر به رسمیت بشناسیم.
وی ادامه داد: تنها فرض این گفتار همین است. برای اینکه روشنتر شود لازم است که تصور ما از عرفان اسلامی مشخص شود. مبنای من در این بحثها، میانفرهنگی است و این تفکر و رویکرد یک تاثیر عمومی در تمام بحثها دارد. ما در یک جهان متکثری زندگی میکنیم و فرهنگها کنار هم به تبادل میپردازند و رقابت دارند و دائم دارند محصولات و نتایجشان را ابراز میکنند. نگاه میانفرهنگی با این تلقی آغاز میشود که ما در نظر به فرهنگها، ببینیم که مقولات مختلف سازنده آن فرهنگ چطور در کنار هم قرار گرفتهاند؟
مصلح اشاره کرد: در نگاه میانفرهنگی، هیچ فرهنگی ملاک و ترازی برای دیگر فرهنگها نیست. عرفان اسلامی مقدمات و مقولات شکلگرفته در عالم اسلامی ایران است. این مقوله یک نقش خاصی در فرهنگ ایرانی ایفا کرده که این نقش را هیچ مقولهای ایفا نکرده است. ممکن است شبیه آن پیدا شود اما وقتی میگوییم عرفان اسلامی و ایران، این یک مقوله است که نقش خاصی در تاریخ ایفا کرده است. نقد و ادبیات و شعر و هنر و … نیز مقولات مختلفی هستند که در دیگر فرهنگها جایگاه خاصی دارند.
وی با اشاره به اینکه یکی از بحثهای مهم، بحث فلسفه است بیان کرد: فلسفه یک محصول خاص از فرهنگ یونانی است و به صورتهای مختلفی تاثیر مختلفی در فرهنگهای دیگر ایفا کرده است. فلسفه آنگونه که در تاریخ یونان و غرب شکل گرفته این نقش را در هیچ جای دیگری اینگونه ایفا نکرده است. فلسفه در اسلام هم وارد شده اما در عالم ما این یک نفش دیگری است. ما وقتی درباره یک مقوله میانفرهنگی صحبت میکنیم باید آن را با توجه به نقش خاصش ببینیم.
مصلح با اشاره به اینکه عرفان اسلامی ایرانی نقش ویژهای در تاریخ ایران ایفا کرده است بیان کرد: چه بسا در برابر کلام و فلسفه، نقش عرفان اسلامی ایرانی نقش موثرتر و گستردهتری بوده است. عرفان در اسلام و ایران نقش ویژهای ایفا کرده است. عرفان اسلامی با توجه به تنوعاتی که دارد از طیفهای مختلف عرفا و حلقههای صوفیه و اعمال مراقبه گرفته تا صورتهای نظری، شعر، ادبیات، هنر و عرفان، نقش بسیار گستردهای در فرهنگ ما ایفا کرده است. بحث گفتار امروز من نیز همین است.
استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: مسئله این است که همین مقوله یعنی عرفان اسلامی ایرانی امروز چه نقشی در تفکر معاصر به عنوان منبع الهامبخش ایفا میکند؟ عرفان یک گونهای در عالم اسلام است که به تدریج به صورت موثرتر نقش ایفا کرده است. عرفان در خاستگاهش بحثهای زیادی دارد مانند بودیسم و مسیحیت یا نوافلاطونیان و اسلام و قرآن. نگاه ما به عرفان نگاه پدیدارشناسانه است. به عنوان یک سنت از یک جا آغاز شده و فربهتر شده و تفصیل پیدا کرده است. حسن بصری از کسانی است که در طبقات اول عرفا نقش آفرینی کرده است و در همین امتداد این سنت به تدریج فربهتر شده و اشخاصی چون مولوی و علامه طباطبایی و دیگران در آن ظاهر شدند.
مصلح گفت: نکتهای که بیش از همه در بحث امروز اهمیت دارد این است که عرفان به لحاظ جانمایه چه نقشی در فرهنگ ایرانی و اسلامی ایفا کرده است. نکته دیگر اینکه به گمان من عرفان اسلامی در فرهنگ اسلامی به خصوص ایران بیش از همه نقش منفیت ایفا کرده است یعنی نقش تجرد یافتن از سنتها و تاریخ و مقولات اندیشگی. یعنی هیچ نسبتی در عالم اسلام به اندازه عرفان، نقش سلب و نفی ایفا نکرده است. این نقش به گونهای پوششی برای فرا رفتن از حدود است. نقش عرفان رفتن به سمت مطلق است. به نظرم راهبرد همه عرفا و صوفیه اسقاط اضافات است؛ فرا رفتن از حدود.
وی گفت: یک بیان صریحتر این فرا رفتن در ادیان شرقی است که به عنوان رستگاری و رهایی از آن نام برده میشود. به بیان دیگر بیشترین نقش را عرفان در تذکرهالاولیاها داشته است. عرفان همیشه کوشش داشته به تنفسگاههای بزرگتری برسد؛ کوشش برای رستگاری. این مطلب را در قلههای عرفان میشود مشاهده کرد. مثل عطار که از بزرگترین پایهگذاران الفبای گسترده عرفانی است. قلههای بزرگ دیگر همان مولوی و ابنعربی هستند. همینطور جلوتر، عرفان نقش سنتی داشته که بیش از همه انسان مسلمان ایرانی را وارد تنفسگاهی کرده که از تعینات آزاد شود.
مصلح اضافه کرد: گاهی به مراحل دشواری نیز رسیده است که باعث سختیهایی برای عرفا شده است مثل عینالقضات همدانی و منصور حلاج. این کوشش با کوشش در ادیان ابراهیمی نیز یک شباهتهایی دارد. همین نقش را عرفان در مسیحیت و یهودیت نیز ایفا کرده است. عرفای اسلامی نقش رستگاری را به بیان توحیدی عرضه کردهاند؛ یعنی با «لا اله» آن را بیان کردهاند. با این نگاه به نظر میرسد که اگر جانمایه عرفان این باشد، فضای تفکر معاصر اتفاقاً بسیار سازگار با این جهتگیری است. یعنی فلسفه معاصر بر خلاف فلسفه مدرنی که اواسط قرن ۱۹ شکل گرفته همچون گذشته به این جهتگیری عرفان نزدیک شده است.
او با اشاره به اینکه یکی از کوششهای اساسی در فلسفه مدرن از دکارت شروع میشود بیان کرد: کوشش دکارت برای رسیدن به وضوح و بعد یقین و بعد سیستم متکی بر مفهوم یقین است. به نحوی که آرام شویم و به ثبات برسیم و نهادها و مناسباتی بسازیم که قابل درک باشد. این جهتگیری فلسفه مدرن است که اوجش به هگل میرسد. هگل میخواهد به یک سیستم برسد که انسان همه چیز را طبقهبندی کرده باشد. اما از نیمه دوم قرن ۱۹ به تدریج فلسفه اروپایی مسیرهای جدیدی ایجاد میکند. مثل شوپنهاور که اراده و نگاه بودایی و هندو را وارد فلسفه میکند. یا نیچه که هرچه به عنوان حقیقت بیان شده بود را واژگون میسازد و کیست که اندکی عبارات عرفانی از مولانا و دیگران را شنیده باشد و به شباهت نیچه با آن پی نبرده باشد.
استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: فلسفه از نیچه به بعد مسیری در پیش میگیرد که انگار از رسیدن به نظام مفهومی چشمپوشی میکند. به خصوص در دو جریان بزرگ پدیدارشناسی و هرمنوتیک که هرچه گذشته بیشتر نشان داده که انسان چقدر در ساختن نظام، ناتوان است. ناتوانی انسان در رسیدن به مفهوم و اندیشهای که یقینآفرین باشد. نکته مهم این است که فلسفه قرن بیستم غربی هرچه گذشته بیشتر متاثر از شرق شده است. یک نمونه آن هایدگر است. به گمان من اگر دین او به دائو را بگیریم چیزی از او نمیماند. مهمترین نگاههای او به نیستی و زبان و زمان از آیینهای شرقی نشات میگیرد.
مصلح بیان کرد: به گمانم یکی از راههایی که ما به ظرفیت عرفان اسلامی برای الهامبخشی در تفکر معاصر میتوانیم پی ببریم مقایسه عرفان اسلامی با مقولات سایر فرهنگهاست که شبیه عرفان اسلامی هستند. عرفان اسلامی به خصوص آنچه از مولوی و ابن عربی صادر شده است بسیار شبیه سنتهای بودا، دائو و آن صورت سنتزی ذن است. در تفکر معاصر دینی دهه ۶۰ به اینطرف، مرزهای قاطعی میان عرفان و فلسفه وجود ندارد. به نظر میرسد در تفکر معاصر، توجهی ایجاد شده است به امکانات فراموششده در فلسفه مدرن؛ فلسفه مدرنی که خاص یونانیان بوده و در سیر خودش آمده و به فلسفه مدرن تبدیل شده است.
وی گفت: مولوی، بنای اندیشه است که به ورای اندیشه سیر میکند و برمیگردد. در زمانی که به گونهای پایان فلسفه است و لااقل متافیزیک، یک منظومه به پایان رسیده است و امکان نظم جدیدی به عنوان فلسفه، تقریباً مفقود است. در این شرایط سنتهای معنوی مثل دائو و بودا و ذن و عرفان اسلامی میتوانند دوباره الهام بخش باشند. به نوعی، رفتن تا ته بودن و به بیانی، آن سوی بودن. الان آینده زمین مهمترین پرسش است و نسبت ما با دیگری نیز بزرگترین مسئله و جنگهایی که در نسبت ما با دیگری رخ میدهند.
نظرات