أ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - اسماعیل بندهخدا: حاج قاسم عزیز ما جملۀ معروفی دارد به این مضمون که: «میزان فرصتی که در تهدیدها و بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها وجود ندارد». به قول امروزیها جملهای سنگین که به شدت دقیق و ظریف است. البته هیچ عقل سالمی از این جمله اینگونه برداشت نمیکند که پس انسان باید خود به سمت تهدیدها برود تا از درون آن فرصت پیدا کند. بلکه منظور این است که اگر به هر دلیل ناخواسته ای، تهدیدی به وجود آمد، بتوان از درون آن، فرصتهای منحصربهفرد را که در دوران آرامش وجود نداشت، پیدا کرد و استفاده کرد. موقعیتهای خانمانسوز جنگی، یکی از همین تهدیدها هستند. در تمام جنگهای تمام ادوار زمین، انسانهای گمنامی سر بر آوردهاند و ستاره شدهاند و الگوی نیک انسانهای بسیاری شدهاند که احتمالاً در زمان آرامش، نه دیده و نه شناخته میشدند. آشوب و جنگ کشور سوریه و منطقه، به آتشافروزی داعش یکی از مصادیق همین جمله است که در کنار تمام جنایتها و قتلها و غارتهای داعش (که هیچ انسان آزادهای آنها را قبول ندارد)، فرصتها و رویشهای مختلف بسیاری داشت که یکی از آنها که مرتبط با موضوع متن ماست، تشکیل لشکر سرافراز فاطمیون افغانستان و فرماندهان و ستارگان درخشان آن لشکر است.
کتاب «به جرم خمینی» داستان زندگی موسس و فرمانده لشکر فاطمیون، شهید «علی رضا توسلی» ملقب به ابوحامد است. به گفته فریناز ربیعی؛ نویسنده کتاب، او برای نوشتن کتاب با ۱۶ نفر از دوستان و نزدیکان شهید توسلی مصاحبه کرده که حاصل آن ۶۵ ساعت مصاحبه شده است. به همین علت کتاب کاملاً مستند است و خواننده پس از خواندن کتاب با جزئیات زندگی شهید آشنا میشود. کتاب بهصورت مستند داستانی نوشته شده است و کتاب خاطرهنویسی صرف نیست و همین مورد آن را از اکثر کتابهای شهدایی متمایز میکند. این کتاب را انتشارات سوره مهر در ۳۴۰ صفحه منتشر کرده است. نسخهای که بنده مطالعه کردم، چاپ اول این کتاب بود و با توجه به غیرخصوصی بودن این نشر و استفاده از یارانههای دولتی، قیمت ۱۶۵ هزارتومانی برای آن واقعاً بالاست که مسئولین نشر باید به این مورد توجه داشته باشند.
شهید توسلی متولد افغانستان است اما پس از فوت پدر و مادر خود در کودکی و ناامنی افغانستان، با برادران خود به ایران مهاجرت میکند. در ایران حتی در دفاع مقدس و در جبهههایی که در اختیار برادران افغانستانی قرار داشت، بر علیه دشمن متجاوز بعثی شرکت میکند. آموزشها و تجربه نظامیگری، باعث میشود پس از پایان جنگ تحمیلی به افغانستان برگردد و همراه برادران مجاهد افغانی خود، بر علیه طالبان مبارزه کند. مدتی در رکاب احمدشاه مسعود میجنگد و دوباره به ایران برگشته و با یک مهاجر افغانستانی به نام خانم امالبنین حسینی ازدواج میکند که دو دختر و یک پسر حاصل این ازدواج است. داستان کتاب هم از زبان همسر شهید روایت میشود.
پس از شروع غائله سوریه، شهید توسلی به همراه حدود ۲۰ نفر از دوستان افغانستانی خود به سوریه میرود و این گونه هسته اولیه لشکر بزرگ فاطمیون تشکیل میشود. لشکری که بعدها هزاران هزار رزمنده افغانی به آن میپیوندند و لقب لشکر جهانی شیعیان افغانستان به خود میگیرند. اینکه شهید توسلی چگونه آن هسته ۲۰ نفره ابتدایی را به گردان و تیپ و لشکر تبدیل میکند، خود ماجراهای مفصلی دارد که برای دانستن آن باید کتاب را بخوانید.
نویسنده کتاب با داستانی کردن روایت زندگی شهید، از کلیشههای رایج دور شده و ماجرای کتاب را از خشکی و کسلکنندگی درآورده و این مزیت کتاب است. همچنین از پس مصاحبههای زیاد، مخاطب با تمام ماجراهای زندگی شهید آشنایی پیدا میکند. اما میتوان گفت حدود ۱۵۰ صفحه ابتدایی کتاب که اکثراً به داستان کودکی و یتیمی و مهاجرت شهید مرتبط است، اضافهگوییهای زیادی دارد و ذکر آن همه جزئیات که به پیش برد داستان و شناخت شهید کمکی نمیکند، اصلاً لازم نبود و حوصله مخاطب را سر میبرد و میشد تمام آن ۱۵۰ صفحه را به صورت صحیحی در نهایتاً ۵۰ صفحه خلاصه کرد.
اینکه روایت کتاب از زبان همسر شهید است، خیلی خوب است و باعث شده یک روایت عاشقانه و تمیز از زندگی شهید را بخوانیم اما به نظر من در این مورد افراط صورت گرفته و ما بیش از حد شاهد صحبتهای عاشقانه بین شهید و همسر ایشان هستیم. در بعضی موارد هم جزئیاتی از این عاشقانهنویسی و به قول معروف دل دادن و قلوه گرفتنها میخوانیم که نه لازم به نوشتن بود و کمکی به داستان میکند و نه اصلاً جایگاه آن در یک کتاب زندگینامهداستانی است. به صورتی که بعضی از فصلها را میشود دید که خواندن آن نه به فهم رابطه شهید و همسرش کمک میکند و نه به پیش برد داستان و میشود با یک نگاه کوتاه به آن فصل، آن را رد کرد و به فصل بعدی رفت. این ماجراهای زن و شوهری هم میشد خلاصهتر بیان شود و به جای آن ما از منش و رفتار و سلوک فردی و فرماندهی شهید بیشتر میخواندیم. بالاخره مخاطب دارد زندگینامه داستانی یک شهید را میخواند که صفت ممیزۀ او، فرمانده مدافع حرم بودن اوست و انتظار دارد که از این وجهه از شخصیت شهید بیشتر بداند و بخواند.
مسئلۀ بعدی، زاویه دید داستان است که به سبک دوم شخص روایت شده است. من به شخصه از طرفداران زاویه دید دوم شخص هستم، اما انتخاب هر نوع زوایه دیدی برای روایت رمان یا داستان، باید دلیل داشته باشد و ما در اینجا دلیل انتخاب این زاویه دید را نمیدانیم. حتی اگر دلیل این انتخاب را هم به عهده و صلاحدید نویسنده بگذاریم، باید به این نکته توجه کنیم که در دوم شخص، راوی داستان یک دانای کل است که تمام زندگی شخصیت را میداند و از آن روایت میکند. در حالی که راوی دوم شخص این داستان، همسر شهید است و قطعاً همسر شهید در تمام زندگی شهید، با او همراه نبوده و اساساً نمیتواند دانای کل باشد و ماجرای زندگی شخصیت اصلی کتاب را از کودکی تا انتها، چه در جاهایی که با شهید همراه بوده و چه جاهایی که غایب بوده روایت کند.
نکتۀ پایانی هم نامرتبط بودن اسم کتاب با موضوع آن است. ما کتاب زندگی شهید توسلی را میخوانیم اما اسم کتاب برگرفته از یکی از شخصیتهای کاملاً فرعی کتاب و ماجرای آن شخصیت فرعی است که فقط چند صفحه جسته و گریخته از او میخوانیم. دلیلی ندارد اسم کتاب، کاملاً نامرتبط با شخصیت اصلی کتاب باشد که این نکته برای من خیلی عجیب بود.
با تمام این نقدها، کتاب «به جرم خمینی» کتاب محترمی است و خواندن آن برای کسانی که به کتاب های موضوع شهدا یا شخصیت خود شهید والامقام اسلام؛ شهید علیرضا توسلی علاقهمند هستند، یکی از بهترین کتابهاست که برای نوشتن آن واقعاً زحمت کشیده شده است.
نظر شما