سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «مهر ماه ۱۴۰۱ چند هفتهای از شروع ناآرامیها در کشور میگذشت. هر روز اخبار مختلفی از آشوب در یکی از شهرها منتشر میشد و شبکههای ماهوارهای فارسی زبان نیز پرکارترین روزهای خودشان را سپری میکردند. من هم به تناسب شغل و علاقهام، روزانه رصد مفصلی از رسانهها به خصوص رسانههای خارجی داشتم و تمام وقت مفیدم در شبانهروز صرف پیگیری اخبار و نوشتن مطالب و تحلیلهای مختلف در این باره میشد. دقیقاً در همان ایام، از طرف یکی از مدارس برای حضور در بین دانشآموزان و گفتوگو با دهه هشتادیها دعوت شدم. ابتدا به علت حجم زیاد کارها و درگیریهای روزمرهای که داشتم، عذرخواهی کردم اما با گذشت چند روز، وقتی که دیدم رسانههای خارجی و بخشی از رسانههای داخلی مدعیاند که میداندار این آشوبها دانشآموزان و دهه هشتادیها هستند، برای حضور در مدارس انگیزه پیدا کردم چون دوست داشتم آنچه که رسانهها میگویند را در فضای واقعیت بسنجم تا نگاه واقعبینانهتری به مسئله داشته باشم. لذا پذیرفتم و در آخرین روزهای مهر ۱۴۰۱ در یکی از مدارس دخترانه تهران حاضر شدم و کتاب «بدون روتوش با دهه هشتادیها» شد ماحصل این حضور در مدارس.» آنچه خواندید مقدمه کتاب «بدون روتوش با دهه هشتادیها» تألیف امیرحسین ثابتی، مدرس دانشگاه است که از سوی انتشارات ایران راهی بازار چاپ و نشر شده است. در این باره بدون روتوش با امیرحسین ثابتی به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
درباره کتاب «بدون روتوش با دهه هشتادیها» بگویید که این کتاب چندمین تجربه کاری شماست؟
تألیف اول من روزشماری از تحولات سال ۸۸ بود که آن را مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرد، تجربه دومم مربوط به سال ۹۱ است که با مسئله جنبش دانشجویی مرتبط بود، در این زمینه یکسری گفتوگو با افراد مختلف داشتم که این گفتوگوها را هم مرکز اسناد منتشر کرد. «جریانشناسی مسئله هستهای» و کتابهای دیگری نیز در دست نگارش و چاپ دارم. نتیجه سفرم به جام جهانی قطر در سال گذشته نیز یک «سفرنامه سیاسی- ورزشی» است که در دست نگارش است؛ سفر به جامی که سیاسیترین جام جهانی بود. هنوز ندیدم کسی بتواند رابطه فوتبال و سیاست را به خوبی بنویسد. لذا ۸۰ درصد این «سفرنامه سیاسی- ورزشی» آماده است و در آستانه چاپ قرار دارد.
در رابطه با فعالیتم در حوزه کتاب، برای من از تیرماه سال ۱۴۰۱ تجربه جدیدی تحت عنوان «حافظه تاریخی ایران» بر اساس یک دغدغه شخصی شکل گرفت. موضوعات مختلفی را که در صدا و سیما نمیتوانستیم به آن ورود کنیم، در برنامه «حافظه تاریخی ایران» مطرح کردیم و با پیشرفت کار تصمیم گرفتیم آخر هر برنامه کتاب معرفی کنیم و کتاب بفروشیم تا خرج برنامه را دربیاوریم. خدا لطف کرد و خیلی بیشتر از آن چیزی که فکر میکردیم، کار گسترش پیدا کرد و امروز هم کار به صورت حقیقی و مجازی در حال انجام است و بسیار مورد استقبال واقع شد. ما یک پشتوانه رسانهای داشتیم و از این نظر حرفمان در فضای مجازی دیده و شنیده میشد و مخاطب ما را به عنوان یک فرد سیاسی میشناخت. به همین دلیل در همان حوزه تاریخ و سیاست وارد شدیم و امروز بیش از هزار نسخه از برخی از کتابها را به فروش رساندهایم.
این خیلی تجربه و اتفاق مهمی است. اگر کتاب را درست معرفی کنیم، نتیجه برای ترغیب مردم به کتابخوانی بهتر خواهد بود و سرانه کتابخوانی افزایش پیدا میکند، این تجربه شما در این راستا قابل ارجاع است. از معرفی کتاب میرسید به فروش کتاب، از فروش اینترنتی میرسید به فروشگاه کتاب، تجربه جالبی است. از تجربه خودتان در این زمینه بگویید.
برای شروع کار فروشگاه با یکی از فعالان حوزه نشر جلسهای داشتیم، میگفت؛ اهمیت کار شما این است که شما رمان و داستان که عمومیت بیشتری دارد، نمیفروشید، شما کتابهای کرگدنگونه میفروشید. البته ما یک کتاب ۷۰۰ صفحهای در مورد تاریخ پهلوی را معرفی کردیم و از آن ۳۰۰ نسخه فروختیم. استادان دانشگاه، دانشجویان و طلبهها و حتی افراد عادی نیز از مشتریان کتاب ما هستند. «سازمان سیاسی بهائیت» کتاب پرفروشی بود که از سوی ما معرفی شد. بر روی کتابهایی کار میکنیم که کتابهای سختخوانی است.
به بحث کتاب علاقهمند هستم، به صورت دائم به مراکز پخش سر میزنم اما سراغ کتابهایی میروم که مخاطب کمتری دارد. مخاطبسنجی مسئله مهمی است. ما کتاب بازاری معرفی نمیکنیم. ما کتاب را کارشناسی شده معرفی میکنیم. در این حوزه بحث مخاطب بسیار اهمیت دارد و اگر کسی نیازهای خودش و مخاطبش را نشناسد، تلاشهایش هرز میرود. مسئله دیگر این است که صرف معرفی کتاب نیست بلکه بخش زیادی از سفارشها برای استانها و شهرستانهای کوچک و روستاها است، یعنی یک شبکه توزیع ایجاد کردیم که اهمیت بالایی دارد. پنج استان خریدار کتاب بهائیت استانهایی بودند که افراد بهائی بیشتری در آنجا حضور داشتند. بیشترین فروش این کتاب «بدون روتوش با دهه هشتادیها» نیز در قم بوده است.
تا چه میزان به همین محتوای کتاب در برنامه تلویزیونی نیز پرداخته شد؟
خیلی کم توانستم چنین محتوایی را در برنامه تلویزیونی بیان کنم، چون همیشه خطقرمزهایی وجود دارد تا یکسری از حرفها زده نشود، این خط قرمزها مانع ایجاد میکند تا وارد آن موضوع نشویم. البته کمبود افرادی که بتوانند از یک منطق خوب دفاع کنند، نیز در بین مهمانان تلویزیون دیده میشد. چون اتمسفر حضور در دبیرستان و صحبت رودرو و چالشی با دانشآموز بسیار متفاوت با آنتن زنده است. فضا اینگونه به پیش میرود که دانشآموزان هر چه میخواهند میپرسند و سخنران بر اساس پرتکرارترین سوالها بحث را به جلو میبرد.
برخی کتابها تاریخ مصرف دارد و برخی نیز به عنوان سند تاریخی ماندگار میشوند، کتاب «بدون روتوش با دهه هشتادیها» از کدام گروه است؟
در این کتاب یکسری روایتهای تاریخی آورده شده که به نوعی توصیف تاریخ و قابل استناد است. حتی تصاویری در آخر کتاب آورده شده که بدون شک جنبه تاریخی دارد و شبهاتی که پاسخ داده شده نیز فرازمانی است. اما باز هم مخاطب باید قضاوت کند. در رابطه با حوزه کتاب بسیار فقر محتوا داریم. در حوزه مسایل انتزاعی دهها کتاب منتشر شده است اما در مورد مسائل عینی و ملموسی که مخاطب نیاز به محتوا دارد، با فقر محتوا روبهرو هستیم. شبهات و سوالاتی هستند که شاید میلیونها نفر درگیر آنها هستند اما کتب خوبی در این باره وجود ندارد یا قبلاً منتشر شده و الان در بازار نیست. خیلی از کتابها یا تخصصی هستند و به درد مخاطب عام نمی خورند یا اصلاً وارد پاسخ به سوالات اصلی نشدهاند.
سه هفته قبل جلسهای با برخی از کارشناسان و خبرگان حوزه فلسطین داشتم و همین نکته را مطرح کردم و پرسیدم: کتابی که در این حوزه به سوالات و شبهات عام پاسخ بدهد کدام است؟ عنوان برخی از کتابها را لیست کردند. کتابها یا به شدت تخصصی بود، یا اینکه اصلاً کتابی در این حوزه که وارد پاسخ به شبهات شده باشد نداریم. گفتم در این ۴۰ و اندی سال این همه دستگاه فعال در زمینه فلسطین داشتیم به کنار، این همه افراد دغدغهمند داشتیم اما کتابی که به سوالات عام پاسخ بدهد، نوشته نشده است. مثلاً کتاب «ده غلط مشهور در مورد اسرائیل» که نوشته یک اسرائیلی است تا حدی خوب است اما آن هم ترجمه است.
در پاسخ به پرسشها و نقدهایی که وارد میکنید، به نظر میرسد گاهی فن مناظره هم به کار گرفته میشود، چگونه مخاطبی را که مطالعه چندانی در زمینه تاریخ ندارد و مشکلات را ناشی از ضعف ساختار میداند، قانع کردهاید؟
نیت من این نبوده که جواب سوال را ندهم و به قول شما فن مناظره به کار ببرم. اتفاقاً سعی کردم تا جای ممکن مخاطب را قانع کنم. مثلاً وقتی دانش آموزی پرسید همه چیز زیر رهبری است سعی کردم منطقی توضیح دهم که اینطور نیست. مثال زدم و منطق پیش فرض اشتباهش را تشریح کردم. خیلی جاها آنقدر مثال میزدم تا متوجه میشدم که بچه ها قانع شدهاند. وظیفه من این است چیزی را بیان کنم که به آن اعتقاد دارم، البته طرف گفتوگو نیز باید اصل حرفش را بزند و خودش جمع بندی کند که پاسخ سوالش را گرفته یا خیر.
چهارچوب کلی از کتاب بیان کنید؛ چرا به سراغ این سوژه رفتید، آیا مثل یک تجربه زیسته در کنارشان زندگی کردید؟
سال گذشته از مهر ماه که به مدارس رفتم، هدفم این نبود که بخواهم کتابی منتشر کنم. فضای سال گذشته را تجسم کنید. برنامه جهانآرا را نیز داشتیم، سرم خیلی شلوغ بود. بنده خدایی ارتباط گرفت و گفت که برای فلان مدرسه شما بیایید و سخنرانی کنید، با خودم گفتم با توجه به کارهای زیادی که در مملکت وجود دارد، چرا باید بروم و در مدارس سخنرانی کنم!. وقتی یک توئیت میزنم و ۵۰ هزار نفر میبینند، چرا باید بیایم برای ۵۰ نفر صحبت کنم؟ اما چند روز بعد که دیدم در فضای رسانهها خیلی روی بحث دانشآموزان و نقش آنها در ناآرامی ها تاکید میشود تصمیمم عوض شد و به مدرسهای در شمال تهران رفتم و بعد از آن هم به دیگر مدارس رفتم که خروجی آن این کتاب شده است.
در پایان بحث در این مدرسه دو نتیجه تلخ و شیرین داشت، نتیجه شیرین این بود که دریافتم یک ساعت گفتوگو با این بچهها چقدر معجزه میکند. من تاکنون در مسجد زیاد سخنرانی کردم، در دانشگاه زیاد مناظره کردم. در مسجد بعد از پایان سخنرانی تقریباً همه از قبل موضوع را میدانند و بعد از شنیدن سخنرانی بدون هیچ سخنی میروند و مسجد را ترک میکنند. در دانشگاه نیز عموماً نظر دانشجو تغییر نمیکند، چون شخصیت دانشجو شکل گرفته است. اما دانشآموز اینگونه نیست، اگر زمانی که ۱۵ ساله است، جوابی منطقی در مورد موضوع و پرسشی دریافت کند، احتمالاً تا آخر عمرش آن پاسخ قابل قبول را باور دارد. ولی اگر پاسخ قابل قبولی در این سن دریافت نکند، دیگر آن پاسخ کارکردی نخواهد داشت. نتیجه منفی در پرسش و پاسخ این مدرسه این بود که مدرسه خیلی یکدست بود و من دوست داشتم چالش بیشتری را تجربه کنم.
دوست دیگری تماس گرفت و مرا برای سخنرانی به یک مدرسه پسرانه دولتی دعوت کرد. گفت این مدرسه در منطقه نیاوران تهران قرار دارد که شاید کار به کتککاری نیز برسد. جلسه با دانشآموزان این مدرسه به شدت پرتنش بود. بعضی از دانشآموزان این مدرسه شاید دو بار بازداشت شده بودند. یک مناظره دستهجمعی بود. ولی نکته اینجا بود آن فردی که آتشپاره جمع بود و فحش میداد و توهین میکرد، آخرش متواضعانه گفت آقای ثابتی امکان دارد، شماره خودتان را بدهید تا بقیه سوالهایم را هم از شما بپرسم. این جلسه من را مصمم کرد که نباید این کار را رها کنم. مدارس ما کاملاً یتیم یتیم هستند و هیچکسی نیست که پاسخ پرسشهای دانشآموزان را بدهد. بخشی به معلمها برمیگردد. بعد از این جلسه احساس وظیفه کردم. مدارس ما طبقاتی شده است. پولدار فرزندش را به مدرسه سطح بالاتر میفرستد که سطح سوال آن دانشآموز با دانشجوی ترم یک دانشگاه تهران برابری میکند، اما در مدارسی نیز بچهها حتی بدیهیات را نمیدانستند.
اینطور شد که به مدارس دیگر مانند مدرسه شاهد، غیرانتفاعی و غیردولتی رفتم. من به شش مدرسه رفتم، در کل علاقهام بر این بود که به مدارس پرچالشیتر بروم. از مردادماه امسال که نزدیک ایام اربعین بود با خودم فکر کردم که احتمالاً دوباره از یک ماه دیگر مملکت شلوغ میشود و احتمالاً جبهه دشمن پرکار است، در حالی که ما هیچ کاری نمیکنیم. با آقای روزیطلب، مدیرعامل موسسه ایران در این مورد مشورت کردم و قرار بر این شد که این کتاب تالیف شود. به یاد دارم تا روزی که عازم سفر کربلا بودم، خودم داشتم این کتاب را ویراستاری میکردم تا وقتی که برگشتیم کتاب از زیر چاپ آمده باشد و به سالگرد ماجرا برسد و این اتفاق افتاد.
عنوان کتاب «بدون روتوش با دهه هشتادیها» مخاطب را جذب میکند، ناشر چقدر در انتخاب عنوان کتاب دخالت داشت؟
مزیت این کتاب را در همان سوالاتی میدانیم که چالشی است. اگر قرار بود سخنرانی خودمان را یکسویه و بعد هم سوالات بچههایی را که همسو با ماست را منتشر کنیم، یقیناً جذابیتی نداشت. لذا تلاش کردم تندترین سوالهایی که بچهها در مورد براندازی جمهوری اسلامی، در مورد عملکرد رهبری یا رفراندم برگزار کردن و برگزار نکردن و چالشهای جدی مطرح کرده بودند را بدون سانسور منتشر کنم. فقط در برخی موارد که به شرح بیشتری نیاز داشت، در پاورقی به آنها پرداختهایم. یا برخی سوالهای پرتکرار حذف شد. لذا سعی کردیم این ۱۵۰ صفحه همپوشانی کمتری با هم داشته باشد و مخاطب دچار تکرار محتوا نشود. شکل برگزاری در هر مدرسهای متفاوت بود. در بیشتر مدارس مقدمه را به گونهای میگفتم تا مخاطب با من ارتباط برقرار کند. اگر در مدرسهای وقت بیشتر بود، بچهها ارتباط بهتری برقرار میکردند. من هم بیشتر صحبت میکردم و در مدرسه دیگر به گونهای دیگر پیش میرفت.
پرتکرارترین پرسشها کدام پرسشها بودند؟
پرتکرارترین پرسشها با فضای اتفاقات سال گذشته مرتبط میشد. آنهایی که همراهی داشتند میپرسیدند چرا جمهوری اسلامی تسامح میکند، چرا پلیس با تفنگ پینتبال جلو میرود، چرا با تفنگ و تیر نمیرود تا کار را تمام کند. از سوی دیگر هم میپرسیدند چرا اینهمه زندانی، چرا اینهمه برخورد، چرا اینقدر کشته. در ذیل اینها بحث رفراندوم، بحث اجتماعی و اقتصادی و حجاب نیز مطرح میشد. من از بهمن سال گذشته دیگر به مدرسهای نرفتم، چون فضا آرام شده و تقاضایی هم وجود نداشت. تا هفته قبل به یک مدرسه پسرانه در منطقه خانیآباد رفتم. جالب این بود که حتی یک سوال در رابطه با سال گذشته نپرسیدند. تمام سوالات حول محور اسرائیل و فلسطین بود که مسئله جنگ به کجا میرسد؟ آنها که همسو بودند، میپرسیدند: چرا فلسطین مستقیم حمله نمیکند تا کار اسرائیل را تمام کند. افراد غیرهمسو هم میپرسیدند که اصلاً فلسطین به ما چه ربطی دارد؟ این نشان میدهد که چقدر سوالات جوانان و نوجوانان ما تحت تاثیر فضای کلانی است که در جامعه شکل میگیرد. اگر سوال را در زمان خودش جواب ندهید، دیگر جواب شنیده نمیشود. الان هم همین است. فلسطین و اسرائیل مسئلهای است که به هزار و یک علت با آن درگیر هستیم. اگر الان جواب نگیرند، شش ماه بعد دیگر گوشی برای شنیدن پاسخ به آن سوالات نیست. لذا پرتکرارترین سوال هر برههای تحت تاثیر آن جو و اتمسفر غالبی است که ایجاد میشود.
چقدر بچهها قانع میشدند و پاسخهای شما چقدر آنها را قانع میکرد؟
هیچوقت آماری برخورد نکردم اما از بازخوردهای بچهها میفهمیدم که حتی اگر قانع نشوند، شروع به فکر کردن میکنند. که این نکته بسیار مهمی است. لذا بزرگترین دستاوردهای این نشستها این است که عدهای را قانع کردیم که فکر کنند. اگر اهل فکر باشید اما مخالف جمهوری اسلامی باشید، ارزشش بیشتر است از اینکه موافق جمهوری اسلامی باشید اما اهل فکر نباشید. چون شخصی که اهل فکر نیست، بعد از مدتی دچار شبهه و فروپاشی ذهنی میشود و اصل کار را رها میکند. دانشآموزان هم این فضا را میپذیرفتند و قانع میشدند تا در جایی که لازم است، فکر کنند و این بسیار ارزشمند است. حتی اینکه ممکن است شخصی پنج سال درگیر موضوع باشد و بعد به نتیجه دست پیدا کند. اما اینکه نسل الان را عادت بدهیم که کمی فکر کنند یا از جوگیریهای مرسوم سن و سال خودشان فاصله بگیرند، به نظرم بزرگترین دستاورد است. فارغ از اینکه شبیه ما فکر کنند یا نکنند.
در برخی جلسهها به دانشآموزان کتاب معرفی میکردم و میگفتم؛ اگر میخواهید شخصیتتان شکل بگیرد، سعی کنید اهل کتاب باشید. نمیگفتم کتاب خاصی را بخوانید اما میگفتم: به صورت کلی کتاب بخوانید. یکی ممکن است رمان بخواند. دیگری تاریخ بخواند. شما اگر عادت به مطالعه داشته باشید، شخصیتتان پختهتر میشود و فرق میکند با دانشآموزی که بعد از گرفتن دیپلم کتاب درسیاش را به زور خوانده است. آرام آرام آنها را همراه میکردم تا برداشت نکنند که در یک سناریو پیچیده شدهاند. به فرض اگر سه کتاب بیشتر از دیگران بخوانید به اندازه سه کتاب تجربه بیشتری از دیگران خواهید داشت. فکر نکنید پانزده سالگی فقط سن بازی است. سن بازی هم هست اما اگر همین الان سه کتاب بخوانید، به اندازه سه کتاب تجربه بیشتری دارید و پختهتر میشوید. واقعاً فارغ از فضای سال گذشته و فارغ از فضایی که امسال برای اسرائیل و فلسطین حاکم است اگر تمام صحبتهایی که با بچهها داریم، خروجی این باشد که پنجاه نفر از اینها یک کتاب بیشتر بخواند، اتفاق بزرگی است. این اتفاق بزرگی است که نوجوان در این سن یک قدم به جلو بردارد.
پرسشهایی که دانشآموزان در مدارس مطرح میکردند، چقدر با پرسشهایی که مردم عوام در کوچه و خیابان مطرح میکردند، یکی بود؟
همپوشانی صددرصد دارد. نمیگویم که پرسشهای عوامانه اشتباه است، درست است اما شاید من پاسخی برای این پرسشها نداشتم. پارسال عمده سوالات اتفاقات داخل ایران بود و امسال مسئله اسرائیل و فلسطین.
آیا ممکن است که این کتاب جلد دوم داشته باشد؟
هنوز تصمیم نگرفتم اما میخواهم ادامه این جلسات را به صورت مستمر داشته باشم. اگر در مورد فلسطین باشد که میتواند یک کتاب جدید باشد. اگر مباحث همپوشانی داشته باشد، لزومی به چاپ مجدد کتاب نیست. البته هنوز به جمعبندی نرسیدم که میخواهم چه کاری انجام بدهم.
به هدفی که از نوشتن کتاب داشتید، رسیدهاید؟
اصلیترین هدفم این بود که این تجربه را تبدیل به کتاب کنم تا به دست همگان برسد. من تا آخر عمرم اگر روزی یک مدرسه بروم باز هم مدارس زیادی است که نمیتوانم به همه آنها سر بزنم، اما کتاب به دست همگان میرسد. تا الان به نظر میرسد با توجه به فروش کتاب به این هدف رسیدهام و بازخوردها مثبت بوده است. بر اساس سوالات مخاطب کار ادامه پیدا کرده و سعی داریم که محتوا را به دست افراد بیشتری برسانیم.
رسانههای خارجی در بازتاب ناآرامیهای کشور در سال ۱۴۰۱ بسیار چالش ایجاد میکردند. آیا اطلاع دارید که بازخورد چاپ این کتاب در رسانههای خارجی چگونه بود؟
در رسانههای داخلی و همسو با جمهوری اسلامی پوشش خبری خوب بود. اما بایکوت خاصی از سوی جریانی که از نظر سیاسی با ما متفاوت است، انجام گرفته که کاملاً هم طبیعی است.
برخی افراد بعد از خواندن کتاب عنوان کردند که پاسخهای کتاب ما را قانع نمیکند، بیشتر پاسخها به سمتی برده شده است که نظام حفظ شود، در این زمینه چه پاسخی دارید؟
دو مسئله وجود دارد. اینکه من آدم بیطرفی نیستم. رسانه بیطرف و آدم بیطرف هم وجود ندارد. لذا من حتماً طرفدار جمهوری اسلامی هستم و حتماً در سوالاتی که بچهها میپرسیدند، سعی میکردم از اصل جمهوری اسلامی دفاع کنم. البته این یه معنی ندیدن اشکالات و نداشتن انتقاد نیست. اما مسئله دیگر این است که شخصی اگر بگوید این کتاب من را قانع نکرد هیچ اشکالی ندارد چون این یک نقد است. هیچ انتظاری ندارم که همه افراد با واو به واو کتاب موافق باشند. اما به صورت مصداقی اشکالشان را باید بگویند تا من ببینم آیا جوابی دارم یا خیر. اگر جوابی داشتم، قابل گفتوگو است. اگر کسی نسبت به محتوای کتاب شبهات بیشتری دارد به صورت مصداقی بیان کند و من حاضرم که بنشینیم و با هم گفتوگو کنیم. اما اگر کلی گویی باشد، طبیعتاً نقد نیست.
چه پیشنهادهایی برای مدیران و مسئولان مدارس داشتید؟
پیشنهاد دادم که قبل از گفتوگو چند مستند برای بچهها به نمایش بگذارند. تا ذهنهای بچهها درگیر شود و برای جلسه پرسش و پاسخ آماده باشد. اینگونه حتی اگر بخواهند نقد هم بکنند با پیشینه قویتری نقد میکنند. پیشنهاد میکنم ماهی یکبار حتماً این چنین گفتوگویی را در مدرسه بگذارید تا فضا آمادهتر شود و دید بچهها وسعت پیدا کند.
برای دانشآموزان چه نکتهای دارید؟
ما همه با هم اختلاف نظر داریم و تکثر ذات جامعه است. قرار نیست همه مثل هم فکر و زندگی کنند. کلیشه مرسوم ظاهر آدمها را باید شکست. اینکه بخشی از جامعه فکر میکند کسی که ریش دارد، یا چادر سر میکند یا آخوند است، دنیای خاصی دارد که زبان مشترکی با او ندارد و اگر ظاهرش مثل او نبود، دنیای دیگری دارد، درست نیست. یا برعکس اگر کسی فکر کند هرکس حجابش کامل نیست، دیگر هیچ مبنای مشترکی برای گفتگو با او وجود ندارد، غلط است.در این مدارس از سه طیف بودند. موافق، خنثی و مخالف. اما همین که با اینها حرف زده میشود و حرفشان شنیده میشود، اثر زیادی دارد. حداقل این است که به اشتراکات بیشتر فکر کنیم. ما اشتراکات زیادی داریم که تا امروز کمتر سعی کردیم در مورد آنها حرف بزنیم. این خیلی همبستگی مردم را به هم بیشتر میکند. باید سعی شود که با کمک خود مردم مشکلات را حل کنیم. عادت به کتاب خواندن را توصیه میکنم. اهل مطالعه باشید. با کتاب انس داشته باشید. عادت کنید بخشی از اوقات فراغت را با کتاب بگذرانید. من اثرات این مسئله را در نوجوانان دیدم که به آن اعتقاد دارم. یکی از بزرگترین کارها این است که نوجوانان را عادت بدهیم که با کتاب انس بگیرند تا هم پخته تر شوند و هم شخصیت شان رشد پیدا کند.
نظر شما