سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بیتا ناصر: ادبیات جنگ در آثار کهن با عنوان ادبیات حماسی مورد استفاده قرار میگیرد، آنجا که شخصیتهای مردمی و قهرمانان در نبرد با بدی، شر، اهریمن، دیوها، جادوگران و شخصیتهای ضدقهرمان، به اسطورههای در میان عوام تبدیل میشوند. که البته نمونههای آن در ادبیات کهن جهان به کرات دیده میشود.
حسین مقدس، نویسنده و منتقد ادبی که پیشتر آثاری همچون «فرورفتن در چاه» و «خوابگردی» از او به چاپ رسیده، معتقد است که جنگ در آثار کهن اساطیری، یک شکل مطلوب و آرمانی است که بدون توجه به گروههای اجتماعی، تمامیت انسان را در مقابل تمامیت غیر انسان قرار میدهد.
بخش نخست گفتوگو با این منتقد را در ادامه میخوانید:
جنگ و پیامدهای آن همواره به عنوان مبحثی جدانشدنی از ادبیات جهان مطرح بوده است. ابتدا درباره پیشینه ادبیات جنگ توضیح دهید.
پیشینه ادبیات جنگ به درازای ادبیات به صورت عام است. ما همه فرزندان قابیل هستیم و برای فهم منطقی این گزاره باید درک علمی از مقوله جنگ داشته باشیم. به نظر من جنگ پدیدهای استثنایی و نادر نیست که فقط در مقاطع خاصی از تاریخ رخ داده باشد و از آن گریزی نباشد. به عبارت دیگر جنگ، عارضهای قابل اجتناب نیست و بنا به قول معروفی، ادامه دیپلماسی است. جنگ و صلح دو روی یک مفهوم و یک پدیده هستند. منظور از پدیده در اینجا هر گونه رخداد اجتماعی است و از سادهترین تا پیچیدهترین آنها محصول روابط اجتماعی هستند؛ این رابطه، ذاتی جامعه است و بر حسب ضرورتهای متعدد اجتماعی سمت و سوهای متفاوتی مییابد. منافع انسانها، چه در حالت فردی و چه گروهی یا طبقاتی در شکلگیری مضمون چنین سمت و سوهایی و حتی در ایجاد شدت و غلظت آن نقش اصلی و تعیینکننده دارد. انسانها درکشان از خود را در قالب گروههای مشخص اعم از فرهنگی، اقتصادی، طبقاتی، نژادی، جنسی و دینی تعریف میکنند و هویت اجتماعی که محصول چنین ارتباطی است چنان با افراد پیوند مییابد که در غیاب آنها تصور زیست اجتماعی تبدیل به امری ناممکن میشود. ماهیت و چگونگی رابطه گروههای اجتماعی از منظر فلسفه اجتماعی همیشه محل مناقشه بوده است. پرسش اصلی این است که آیا بقا، استمرار و تثبیت منافع یک گروه اجتماعی در تقابل با گروه یا گروههای دیگر است؟ بعضی از نظریات قابل اعتنا در جامعهشناسی به وجود نوعی تصادم، تضاد یا تعارض ذاتی و جوهری بین گروههای اجتماعی اشاره میکنند و بقا و حرکت جامعه و همچنین هرگونه تغییر ناگهانی یا تدریجی در جامعه را محصول چنین تعارضی فرض میگیرند.
دینامیسم اجتماعی محصول تعارض گروههای اجتماعی موثر است که هم باعث قوام و استمرار نظام اجتماعی و هم علت فروپاشی آن میشود. تعارضات اجتماعی به عنوان محتوای رابطه و تا زمانی که بر اساس قوانین جاری قابل تحمل باشند در چارچوب روابط عادی به بقا صلح و سازش کمک میکند اما چنین وضعیتی پایدار نیست و در آیندهای دور یا نزدیک، متناسب با میزان پیشرفت تعارضات وجه آنتاگونیستی (قهرآمیز) آن بر وجه مسالمتجویانهاش غلبه میکند و رویارویی مستقیم و جنگ اتفاق میافتد. در واقع زمانی که چنین تعارضاتی در سطح یا عمق چنان پیچیده و بغرنج میشوند که عملاً به صورت اقتدا به قانون یا دیپلماسی زمان صلح، دیگر به صورت صلحآمیز قابل گشایش نباشند. البته این اصول بیشتر به ماهیت و ریشه تولید جنگ در یک جامعه مشخص میپردازد. اما با تامل بیشتر میتوان چارچوبهای کلی آن را در تبیین جنگهای بین کشورها و بیرون از مرزها را دریافت. روابط کشورها نیز مانند گروههای اجتماعی بر مبنای تعارض و تقابل منافع تعریف و تبیین میشود. چنین تعارضاتی در فرآیند روابط بینالملل و بسته به توان دفاعی - تعرضی طرفین مدام دستخوش تغییر بوده است. هر چند دیپلماسی مدارا پیشفرض روابط بینالملل است اما عوامل مشخصی از جمله قدرت و توانمندی نظامی این یا آن طرف معادله، این موازانه را به هم میزند. هرگونه تهاجم یا دفاع براساس این نظریات قابل تبیین است. اینک باید روی تعریف ادبیات متمرکز شویم تا بتوانیم پیوند بین ادبیات و جنگ را دریابیم. ادبیات معلول تاثیر حسی عاطفی ما در مقابل رخدادهای اجتماعی است. ما تاثرات عاطفی خود را از تعارضات اجتماعی در آینهی ادبیات و هنر به صورت مکتوب و در هیبت کلمات و زبان باز تولید میکنیم. کار ادبیات، تاکید بر ماهیت حسی – عاطفی چنین روابطی است. ادبیات چیزی جز بازنمایی تاثرات و واکنشهای عاطفی ما نسبت به تاثیر آشکار و پنهان رخدادهای اجتماعی در قالب روایت مکتوب نیست. نویسنده اگرچه در خلوت به تولید اثر میپردازد اما محصول تولیده شده او متاثر از پیوندهای عاطفی او با رخدادهای جمعی است. از همین روست که حتی خصوصیترین و ذهنیترین آثار ادبی، پدیدههای اجتماعی تلقی میشوند و جنگ یکی از هولناکترین پیامدهای احتمالی هرگونه رابطه اجتماعی است. ما همیشه در حال جنگیم. گاهی با پرتاب سنگ و سلاح، گاهی با پرتاب کلمات؛ چه فرقی میکند؟ ماهیت و جنس هر دو یکی است. ادبیات عرصه بازتولید همین تعاملها و تقابلهای دائمی و متغیر است و تمام رخدادهای هولناک که روان اجتماعی ما را زخمی و جریحهدار میکند برای همیشه در حافظه ادبیات حک میشوند. پیشینه ادبیات جنگ به درازای ادبیات به صورت عام است. ما همه فرزندان قابیل هستیم اما ادبیات در عین حال خصیصه متمایز دیگری نیز دارد؛ ادبیات نقد جنگ هم هست.
آثار کهن و اسطورهای همچون ادیسه، شاهنامه، گیلگمش و داستانهای هزار و یک شب در کنار مفاهیمی مانند نبرد با اهریمن، مقابله با خیر و شر، حرص، طمع و عشق شکل گرفته است. جنگ در این آثار چه کارکردی دارد؟
درک آثار کهن و اساطیری بهخصوص آثار حماسی از دو طریق میسر میشود؛ اول از منظر هستیشناسی غالب در دوران تولید این آثار و دوم توجه به ساختار مناسبات و روابط اجتماعی در آن دوره و آنچه در توضیح حالت اول به طور خلاصه قابل ذکر است، توجه به این نکته است که جهانبینی و رویکرد فلسفی در هر عصر در آیینه ادبیات همان عصر بازتولید میشود. آثار کهن اساطیری در غیاب بینش علی شکل گرفته و فاقد درک علمی است. همچنین هستی طبیعی یا اجتماعی در غیاب قوانین علت و معلولی و علمی، متکی بر خواست و اراده برگزیدگان و صاحبان قدرت و تفسیر آنان از جهان شکل میگیرد. از ویژگیهای مهم این عصر، تقابل انسان و دشمنانش در قالب موجودات موهوم و افسانهای، تصورات ایدهآلیستی از تحولات اجتماعی و اعتقاد به ارزشهای ثابت و مطلق جهت تبیین هستی است. نگاه غالب در این دوره به مفاهیمی اجتماعی مانند خیر و شر، عشق و دیگر مضامین اصلی در ادبیات مطلق، سادهلوحانه و مبتنی بر آرمانهای انتزاعی و غیرواقعی است. جنگ در آثار کهن اساطیری، یک شکل مطلوب و آرمانی است که بدون توجه به گروههای اجتماعی، تمامیت انسان را در مقابل تمامیت غیر انسان قرار میدهد. جنگ و الزاماً صلح دغدغه انسان به طور عام است. ادبیات در این مقطع از تاریخ، انسانها را به دو گروه اصلی تقسیم میکند. عوام در مقابل برگزیدگان، پهلوانان و پادشاهان و نجاتدهندگان در مقابل انبوه گرفتار شدگان و رویکردی که بعدها در دوران شبان رمگی به منتهی درجه آشکار شد. آثار ادبی اساطیری بر بستری از اقتدار کاریزمایی برگزیدگان بنا شده است و در این آثار تودهها و عوام به فراخور الزامات اجتماعی عصر خود فاقد هویت و شخصیت هستند و ارزش آنها در وفاداری یا طغیان در برابر چنین سیستم مسلط تعریف میشود. چنین رویکردی به افراد و عوام تا پیش از دوران رنسانس و شکلگیری جهان مدرن و سراسر دوران روابط ارباب رعیتی تجربه شده است.
اکنون شاید بتوان تصور دقیقتری از نقش و کارکرد جنگ در آثار اساطیری تبیین کنیم. نه تنها تمام رخدادهای یک اثر اسطورهای بلکه تمام عناصر روایی در چنین اثری، جملگی در خدمت یک هدف یعنی تولید حماسه قرار میگیرند و این استراتژی در تمام آثار کهن اساطیری کم و بیش قابل درک است. از کهنترین متون حماسی در دسترس یعنی «گیلگمش» که پس از مرگ به مقام خدایی میرسد تا اودیسه که شرح مقابله ادیسیوس و طغیانش در مقابل فرمانروای دریاها، بازگشت پیروزمندانه به سرزمین پدری و به خصوص شاهنامه فردوسی که شاید عظیمترین اثر حماسی به قصد ارج نهادن به هویت ملی است و با پیدایش جهان، خلق انسان و اولین پادشاه آغاز میشود و سراسر جنگ با حیوانات وحشی دیوها، جادوگران و جنگهای میهنی ایران و توران و دیگر هزارویک شب با شبکهی درهم پیچیدهای از رخدادهای جادویی و هزارتوهای حیرتانگیز همگی در یک نکته مشترکند؛ «تولید حماسه». سنگ بنای حماسه در منزلت منحصر به فرد قهرمان و مقابله با شر و حمایت بیچون و چرا، خدشهناپذیر و یکپارچه عوام است. هدف حماسه، تولید، تقویت یا تثبیت نوعی خاص از هویت اجتماعی است و این مهم از طریق «تقدیس» برآورده میشود که براساس مولفههایی که بحث در مورد آنها خود مجال جداگانهای طلب میکند دنبال میشود. ما حماسه را با توصیف صحنههای درخشان از رشادتها، افتخارات و دلاوریهای فردی که در خدمت هویت ملی و میهنی، دینی، نژادی و غیره باز میشناسیم و نقش محوری فرد و انفعال ضمنی جمع را در آن به وضوح مشاهده میکنیم. رویکرد فلسفی حاکم بر آثار کهن بر حسب درک آن عصر در تقدیس قهرمان، قرار دادن او در مرکز ثقل رخدادهای اجتماعی و فرمانبرداری و تبعیت مطلق عوام است. امروزه با گسترش درک علمی و فهم رابطه بین فرد و جمع و کشف قواعد حاکم بر دترمینیسم (تعینگرایی) اجتماعی رویکردهای حماسی در آثار ادبی رنگ باخته و کارامدی گذشته خود را از دست داده است. هرچند تولید حماسه اینجا و آنجا و به صورت متفرقه ما را به گذشتههای خود متصل میکند. نمونههای بارز آن، منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی و یا بعضی از آثار مهدی اخوان ثالت را در کشور خودمان میتوانیم مثال بیاوریم.
نظر شما