به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این کتاب که برای گروه سنی نوجوان نگارش شده است، تلنگر خوبی است برای ما انسانها که از کره زمین، یعنی همان زیستگاه خود غافل شدهایم و خواسته و ناخواسته به این سرمایه و نعمت الهی آسیب میزنیم.
نویسنده این اثر یک دنیای خیالی و موجودات اساطیری خلق کرده که درون آن شبیه یک دنیای پشتیبان برای دنیای واقعی عمل میکند. این دنیا از اعمال و رفتار مخرب بعضی از انسانها آسیب میبیند، اعمالِ زیانباری مانند ریختن زباله در دریا و مرگ آبزیان، ریختن زبالههای صنعتی و خانگی در طبیعت و محیط زیست، آلودگی کارخانهها و.... نویسنده این اثر، خواننده را با قلم شیوا و داستان شیرین و ماجراجویانه خود همراه میکند.
در ستایشِ طبیعت و محیط زیست که اینروزها مورد ظلم و آسیب بسیاری قرار گرفته است و مروری بر پندهای اخلاقیِ نهفته در بطن داستانِ این کتاب باید گفت: ما انسانها به عنوان یکی از هزاران گونههای زیستی که روی زمین زندگی میکنیم طی سالهای گذشته مهمان خوبی برای این سیاره نبودهایم. اینروزها که با مشکلات فراوان محیط زیستی، مخصوصاً مشکل آب و خشکسالی، روبهرو هستیم باید بیشتر به محیط زیست و حفظ کره زمین برای فرزندان و نسلهای آینده فکر کنیم. همه ما باید عادتهای زندگیمان را تغییر دهیم تا گامهای مؤثری در راه حفاظت از محیط زیست برداشته شود.
کتاب «بابا فوفو» جلدِ دوم کتاب «پروفسور فوفو» است که در سال ۱۳۹۸ از سوی انتشارات جمکران منتشر شد و اخیراً به چاپ هشتم رسیده است. این کتاب به قلم معصومه میرابوطالبی برای سنین نوجوان نوشته شده است و همانند جلد قبلی یعنی «پروفسور فوفو» مخاطبان و علاقهمندان زیادی را دربین نوجوانان پیدا خواهد کرد.
معصومه میرابوطالبی، نویسنده حوزه کودک و نوجوان و عضو هیئت مدیره انجمن ادبی داستان جمعه است و از کتابهای دیگر او میتوان به «مثل یک بوم سفید»، «از باغها به بعد»، «اژدهای دماوند»، «آن سوی دریای مردگان»، «پروفسور فوفو»، «هندوانه خوشحال»، «شهر من»، «عروسی درِ قوری»، «سفر دانهای» و «جوجه های آفتاب پرست» اشاره کرد.
کتاب «بابا فوفو» به نویسندگی معصومه میرابوطالبی و تصویرگری سمیه رحمتیخواه در ۱۳۴ صفحه و به بهای ۷۹ هزارتومان به کوشش انتشارات جمکران به چاپ رسیده و روانه بازار نشر شده است.
برشی از متن کتاب:
«فوفو تازه میخواست اخبار وحشتناک را بشنود. ایستادم و هرچه از پودر را جمع کرده بودم، پخش کردم توی هوا. بوی نعنا همه جا پیچید. گفتم: «بابا فوفو! به این بزرگی بود، خیلی بزرگتر از بقیه گلیمگوشها. دندونهاش به چه بزرگی بود، مثل اینکه از گلیمگوشهای اولیه باشه، مثل انسانهای اولیه». بعد خودم از نظریه خودم خوشش آمد و ادامه دادم: «شاید توی زمان سفر کرده و از زمان ماقبل تاریخ گلیمگوشها آمده به این دوران. لابد توی سرزمین گلیمگوشها یه ماشین زمانی، تونل زمانی…».
نظر شما