سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مهدی قربانی، متولد ۱۳۶۵ و دانشآموخته کارشناسی حقوق از دانشگاه شهید بهشتی است. او در پروژههای متعددی نگارش زندگینامه شهدا را بر عهده داشته است. «تنها زیر باران؛ روایت زندگی شهید مهدی زینالدین» و کتاب «سلیمانی عزیز ۱» که به چاپ صدم رسیده از آثار او هستند. کتاب «سلیمانی عزیز ۲» تازهترین اثر قربانی است که در چهارمین سالگرد سردار سلیمانی به چاپ دهم رسیده است.
به نظر میرسد فارغ از هم زمانی چاپ کتاب با ایام شهادت سردار سلیمانی، داشتن محتوای جذاب یکی از عوامل استقبال از کتاب باشد. در ادامه گفتوگوی ایبنا با مهدی قربانی را درباره این کتاب میخوانید.
- «سلیمانی عزیز» اولین کتابی است که بلافاصله بعد از شهادت حاج قاسم منتشر شد.
تقریباً، اما نمیشود گفت اولین کتاب. جزو اولینهاست. بعد از شهادت یکی دو کتاب چاپ شد اما کار خاصی نبود، یعنی از اطلاعاتی که همان ایام شهادت روی سایتها بارگزاری شده و کتابهایی که پیشتر موجود بود، وام گرفتند، اما اولین کتابی که تلاش کرد اطلاعات جدیدی به مخاطب دهد، همین کتاب «سلیمانی عزیز» بود.
- چه شد که اسم «سلیمانی عزیز» را انتخاب کردید؟
اسم «سلیمانی عزیز» دقیقاً از پیام تسلیت رهبر انقلاب در روز شهادت حاج قاسم، انتخاب شد. آقا در آن پیام فرمودند: «…سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید…» به نظرمان رسید اسمی بهتر از این نمیشود برای کتاب انتخاب کرد. برای طرح جلد هم دنبال این بودیم که چهره خود حاج قاسم روی جلد باشد و این طرح با نقشهای از جغرافیای مقاومت و صورت خندان حاجی آماده شد.
- چه اتفاقی افتاد که کتاب «سلیمانی عزیز» را نوشتید؟
پروژه کتاب «سلیمانی عزیز»، دقیقاً فردای شهادت حاج قاسم کلید خورد. خاطرتان است چه فضای غمباری بود، همه بغض در گلو داشتند و جو سنگینی حاکم شده بود. به یاد دارم روز شنبه ۱۴ دی در دفتر انتشارات نشسته بودیم و به هم میگفتیم چه کنیم، چه اتفاقی قرار است بیفتد و از این قبیل صحبتها. تا آن زمان زوایای زندگی حاجی پنهان بود. فقط میدانستیم که آدم بزرگی را از دست دادهایم. آن روز حاج حسین کاجی که خودشان از رزمندگان دوران دفاع مقدس هستند و مدیر عامل انتشارات، به همگی نهیب زدند که نشستن فایده ندارد. شما به جای گریه و زاری، کاری کنید تا مردم حاج قاسم را بشناسند.
اولین سوال برای ما این بود که چطور برای حاج قاسم کار انجام دهیم؟ پیش خودمان می گفتیم الان سپاه قدس خودش کتاب مینویسد یا اطراف حاج قاسم حتماً مجموعهای وجود دارد که کار کند؛ مثلاً انتشاراتهای x, y که سریع کار را مال خود میکنند و انجام میدهند. میخواهم بگویم دغدغه اصلی ما این بود که آیا کاری که تولید و منتشر خواهیم کرد، دیده میشود؟ آقای کاجی گفت شما کار نداشته باشید، فکر کنید میخواهید بیست سیمیلیون برای حاج قاسم خرج کنید، یعنی تصور کنید حتی کتابتان هم دیده نمیشود؛ اما به اندازه وسعتان کاری انجام دهید تا ادای دینی به حاج قاسم کرده باشید. آن روز، همهاش ذهنم درگیر این مسئله بود که زودتر کتابی دربیاید؛ البته کتابی که با کیفیت و اثرگذار باشد. روز یکشنبه کارم را شروع کردم. بهعنوان آدمی که وسط کار ایستاده بود، شاید بیست نفر را سرخط کردم، طبق آنچه که به ذهنم رسیده بود. یکی اینکه تعدادی مصاحبه از افرادی بگیریم که الان هستند و خاطره دارند، تلفنی یا حتی حضوری. دیگر اینکه رادیو و تلویزیون آن ایام کاملاً در اختیار این موضوع بود، تشنگی شناخت حاجی بین مردم هم زیاد شده بود و بسیاری دوست داشتند او را بیشتر بشناسند.
برنامههای مختلف رادیو و تلویزیون به این موضوع اختصاص داشت. چند نفر را گذاشتیم پای رادیو و تلویزیون که برنامهها را ببینند و حتی زمان برنامهها را هم یادداشت کنند که اگر لازم شد، بعداً از تلوبیون برداریم. در کنار آن، سایتها و خبرگزاریها هم با افراد مختلف مصاحبه میکردند یا یادوارههای مختلف برگزار میشد. چند نفری را مامور کردیم که در سایتها و خبرگزاریها، مصاحبهها را جستوجو کنند و یا به یادوارهها بروند و صوت سخنرانی مهمان برنامه را بگیرند. کار دیگری که انجام شد، جستجو در کتابهایی بود که قبل از شهادت حاج قاسم منتشر شده بود،.مثلاً حدس میزدیم ممکن است در فلان کتاب شهید مدافع حرم خاطرهای از حاجی باشد. آن زمان چند کتاب هم در خصوص خود حاجی چاپ شده بود. خاطرات و سخنرانیهای او بود که به نوعی تفکرات و دیدگاه ایشان را نشان میداد. عدهای را مامور استخراج اینها کردم.
- برای تدوین کتاب از کسی هم کمک گرفتید؟
چون زمان برایم خیلی مهم بود، از دو خانم نویسنده عالمه طهماسبی و لیلا موسوی برای بازنویسی خاطرات کمک گرفتم که کار زودتر جمع شود. به محض اینکه اطلاعات میرسید، یا خودم آنها را بررسی میکردم و از اطلاعات، خاطرات را استخراج کرده و برای بازنویسی میفرستادم یا به همین دوستان نویسنده میسپردم. خاطرات بازنویسی و یکییکی ذخیره میشدند. بیش از دویست خاطره و مطلب تدوین شد تا جایی که به نظرمان رسید اطلاعات به اندازهای شدهاند که به اسم کتاب بتواند چاپ شود.
هدف ما از ابتدا این بود که مطالب کتاب، غیرواقعی و غیر مستند نباشد، یعنی هر آنچه در کتاب آوردیم، سعی شده با ذکر منبع و راوی باشد و از اطلاعات دقیق استفاده کنیم؛ چون موضوع و شخصیت مهم بود، حس کردیم شاید این اطلاعات به عنوان سند در تاریخ بماند، لذا خاطرات را مستند کردیم، یعنی هم منبع دارند و هم راوی و شد آنچه که میبینید. دیدگاهی که ما معمولاً در کتابهای موضوعی داریم، این است که یک سبک زندگی ارائه دهیم و به گمانم در کتاب سلیمانی عزیز این اتفاق افتاد.
- چیزی که مدنظرتان بود، اتفاق افتاد؟
مادر دودوتا چهارتای عقل دنیاییمان فکر میکردیم اگر هزار جلد بفروشیم، حداقل ضرر نکردهایم. در مدت کمی تیراژ کمنظیری خورد. من تصور میکنم آنچه که در «سلیمانی عزیز ١» اتفاق افتاد، ناشی از اخلاص دسته جمعی افرادی بود که همه دست به دست هم دادند تا ادای دین کنند. به هر حال کتاب گل کرد. الان که اینجا هستم و چهارمین سالگرد حاج قاسم است، سلیمانی عزیز در قله صدم ایستاده است؛ یعنی صدهزار نسخه از این کتاب چاپ شده و وارد بازرا نشر شده است. توجه داشته باشید که تاکنون حداقل ۷۰۰ عنوان کتاب برای حاج قاسم چاپ شده است. در میان این هفتصد عنوان، «سلیمانی عزیز» جز همان ردههای بالاست، یعنی اگر بخواهند درباره حاج قاسم ده کتاب نام ببرند حتماً «سلیمانی عزیز» یکی از آنهاست، هم از جهت شناخته شدن و هم از جهت تیراژ.
مسئلهای که خیلی جلب توجه کرد حرکتهای مردمی و خودجوش در معرفی این کتاب بود. خیلیها را ما بعدها مطلع شدیم. مثلاً فلان مسابقه کتابخوانی با محوریت «سلیمانی عزیز» در فلان شهر انجام شده بود. یا برخی مجموعههای فرهنگی بر اساس این کتاب کلیپ ساخته بودند. یادم است صدا و سیمای خراسان شمالی، برای عید نوروز، دوازده سیزده تا کلیپ خوانش خاطره از کتاب ساخته و پخش کرد. جالبتر اینکه در بیبیسی گزارشی دیدم که از این کتاب اسم آورده بود. به زبان خودشان گفته بودند، بعد از کشته شدن سلیمانی، خیلیها برایش کار کردند از جمله فلان انتشارات بی نام و نشان که کتاب «سلیمانی عزیز» را چاپ کرده و میفروشد. اتفاقاً خاطرهای از همین کتاب را هم آورده بود، خاطرهای که حاج قاسم در نجف با آمریکاییها میجنگید.
- فکر میکنید اگر زمان بیشتری میگذاشتید که از شهادت بگذرد و بعد سراغ این منابع میرفتید، کیفیت مطالب منتشر شده بیشتر میشد؟ با توجه به اینکه «سلیمانی عزیز٢» هم منتشر شده است.
آن زمان ما احساس تکلیف کردیم، چون شخصیت بزرگی را از دست داده بودیم و انتشارات ما که در حوزه جهاد و شهادت کار میکند، باید کاری برای او انجام میداد. گفتیم تلاش خودمان را میکنیم، اگر به این فهم رسیدیم که اطلاعات درخور چاپ کتاب است، این کار را انجام میدهیم. واقعاً به آن فکر کرده بودیم و در طول مسیر گاهی به این نتیجه میرسیدیم که نمیشود ولی باز امیدوارانه ادامه دادیم. بنای اول ما این بود که اطلاعاتْ دست اول، باکیفیت و جاندار ومستند باشد. وقتی به این یقین رسیدم که میشود خاطرات جمعآوری شده را در قالب کتاب آورد، دیگر معطل نکردیم و براساس آن احساس تکلیف، کار را برای چاپ فرستادیم. کل روند تولید تا چاپ و عرضه کتاب پنجاه روز طول کشید؛ یعنی مصاحبه، پژوهش، بازنویسی و نگارش، کتابسازی و چاپ و صحافی، که این در نوع خود کمنظیر است. الحمدلله کتاب هم خوب دیده شد و در سال ١۴٠٠ سومین کتاب پرفروش درباره حاج قاسم بود.
- نکتهای که هست این است که هرچه به واقعه نزدیکتر باشیم و کتاب نوشته شود، آن حفظ خاطره، آن بکر و تازه بودن خاطره بیشتر است، حضور ذهن راویها بیشتر است.
این یک نکته اساسی است. از طرف دیگر، بخشی از خاطرههای کتاب، خاطرههایی است که همان زمان از تربیونهای رسمی کشور بیان شدند و دیگر کسی سراغ آنها نرفت و خیلی عمومی نشد. یعنی یکبار شخصی گفت و تمام، اما در این کتاب ثبت و ضبط شد. نکته مهمی که باید درباره «سلیمانی عزیز» اشاره کنم، نحوه چینش خاطرات است. نحوه چینش خاطرات هم خیلی به فهم موضوع کمک میکند. یعنی ما سعی کردیم در چینش خاطرات سیر زندگی حاج قاسم از کودکی تا بعد از شهادت و تشییع حفظ شود. از طرفی سعی کردم نوع خاطراتی که در کتاب میآید، به مخاطب در شناخت بیشتر حاج قاسم کمک کند، نه فقط بیان خاطرات صرف از او باشد، یعنی اگر در جایی حاج قاسم یک فرمانده منضبط و دلهرهآور برای دشمن در عرصه نبرد است، در کنار آن یا در چند صفحه بعد از آن، خاطرهای را آوردهام که او دارد فرزند شهید مدافع حرمی را ناز و نوازش میکند. این نکته را دقت کردم تا خواننده در این تضادها قراربگیرد و ابعاد مختلف شخصیت حاج قاسم را بشناسد.
- چی شد تصمیم گرفتید «سلیمانی عزیز ٢» را بنویسید و منتشر کنید؟
یکی به خاطر صحبتهایی بود که رهبری درباره شهید سلیمانی کردند. خب رهبر انقلاب فرمودند که حاج قاسم باید زنده بماند. باز هم احساس تکلیف کردیم و اهمیت و ارزش این شخصیت بینالمللی بیش از پیش برایمان روشن شد. رهبری دقیقاً از کارهای حاج قاسم مطلع هستند. واژهها و عبارتهایی که درباره او به کار میبردند، ما را مجاب کرد دست به تولید دیگری بزنیم. ایشان میفرمایند حاج قاسم را یک مکتب ببینید، یک راه ببینید و یک مدرسه درسآموز. باید توجه داشت مدرسه که تعطیل نمیشود، راه اگر راه درستی باشد، هیچ زمان مسدود نخواهد بود و ما را به هدف میرساند، مکتب هم که مشخص است. ما بعد از مکتب امام راحل، مکتب دیگری نداریم. مکتب سلیمانی را آقا برای حاج قاسم به کار بردند که نشان از شخصیت بزرگ حاجی است. وقتی کسی مثل رهبری که همیشه حسابشده صحبت میکند، برای او میگوید مکتب سلیمانی پس مسئله فوقالعاده اهمیت دارد. از طرفی طی دو سال پس از شهادت حاج قاسم خاطرات بیشتری از او منتشر شد. مستندهای زیادی ساختند و برنامههای مختلفی از رادیو و تلویزیون پخش شده. فضا برای مصاحبه هم مهیا بود و میشد افراد بیشتری را دید. من به کرمان سفر کردم و چند نفر را دیدم که کسی با آنها صحبت نکرده بود. به نظرم رسید باز برای شهید میشود کاری کرد.
در تحقیق و پژوهش و همچنین نگارش «سلیمانی عزیز ٢» چون دستم باز بود و فرصت بیشتری داشتم، از دوستان کمک نگرفتم. به این نتیجه رسیدم که تنها از پس کار برمیآیم. از بعد چاپ «سلیمانی عزیز ۱» در فکر جلد دوم بودم و استقبال بینظیر از کتاب مرا مصممتر کرد. شروع کردم به جمعآوری مصاحبهها و اطلاعات. در وقتهای آزادی که داشتم، مستندها و برنامههایی که برای حاج قاسم تولید شده بود را جمع آوری کردم، چه از تلویزیون، چه رادیو و چه از سایتها و دیگر جاها. اول همه اطلاعات را دستنویس کردم که ببینم چه دارم. مدام آنها را میخواندم تا بدانم چه کاری میتوانم با این اطلاعات انجام بدهم. بعد هم تعدادی مصاحبه گرفته شد. سعی می کردم خاطراتی که در فضای مجازی خواندهام را مستند کنم؛ مثلاً خاطرهای بود از آقای احسان حسنی مدیر سازمان رسانهای اوج. گفته بودند ما فیلمنامه پایتخت ۵ را که در آن خانواده نقی به سوریه میروند و گرفتار داعش می شوند را نشان حاج قاسم دادیم. قرار بود بابا پنجعلی شهید شود اما حاجی قبول نکرد و گفت خوب نیست. کسی از این خانواده ایرانی نباید شهید شود تا زمانی که ما هستیم. من به سختی شماره آقای حسنی را پیدا کردم. با او تماس گرفتم و گفتم شما چنین چیزی را تعریف کردید. تایید کرد و خاطره مستند شد. در «سلیمانی عزیز ۲» خیلی از خاطرات آمده که در مستندها و برنامه های رادیو و تلویزیون وجود دارد اما به صورت مستند مکتوب نشدهاند. یعنی برای اولین بار است که خواننده این خاطرات را در سندی مکتوب میخواند.
- در «سلیمانی عزیز ۲» خواننده چه میخواند؟
ببینید ما در هر دو جلد سعی کردیم حاج قاسم را از کودکی تا شهادت نشان بدهیم. خاطرات هم طوری گردآوری شدهاند که هر کدام سبک زندگی حاجی را منعکس کنند. به نوعی میخواهیم به خواننده بگویم حاج قاسمی که این اندازه بزرگ است و آن اتفاق بینظیر در تشییع میلیونی او رخ داد، چرا این گونه شد. کتاب «سلیمانی عزیز ۲» را به گونهای مهندسی کردم که جنبه مردم داری حاج قاسم بیشتر مشخص باشد؛ کسی که هیچگاه خود را جدا از مردم و خانواده شهدا نمیبیند، حاج قاسمِ مردم دوستی که نفر اول در خط مقدم جبهه هم است. کسی که چهل سال پوتین از پایش در نیامده. مثلاً در جریان آزادسازی آمرلی و شکستن محاصره این شهر حاج قاسم با هلیکوپتر از بالای سر داعش عبور میکند و در وسط شهر محاصره شده مینشیند، این خیلی عجیب است، اینکه حاج قاسم برود در دل محاصره و از همانجا نقشه برای آزادسازی بکشد و بعد هم شهر را آزاد کند و برای آمریکاییها که تهدید میکردند عملیات انجام نشود تره هم خرد نکند.
در «سلیمانی عزیز ۲» خاطرات متنوع است و به ابعاد مختلف شخصیت شهید سلیمانی پرداخته است. یک بعد شخصیت حاج قاسم دیپلماسی قوی اوست و تدبیرهایی که در عرصه سیاسی داشته است. جنبه پرکاری حاجی و خستگی ناپذیری او هم در کتاب مشهود است. نکته دیگر، آن جنبه التفات حاج قاسم به خانواده خودش است. نامهای در کتاب آمده که حاجی به مناسبت روز زن برای همسرش نوشته است، یا در جایی رفتار او با نوههایش را میببینید، کشتی میگرفته و با آنها بازی میکرده است. چه کسی؟ مردی که گفتم برای حرف آمریکاییها تره خرد نمیکند، اما همبازی نوههایش میشود. یکی دوسال با این خاطرات زندگی میکردم و فقط دنبال این بودم که بنویسم تا بقیه مردم هم اینها را بدانند. حسم این بود که اگر اینها را ننویسم، خیلی از خاطرات را کسی دیگر پیدا نمیکند و ممکن است فراموش شوند.
به طور کلی تلاش کردم حاج قاسم طوری نوشته شود که اگر ما میگوییم قاسم سلیمانی یک شخصیت برجسته است و باید زنده بماند، خواننده با خواندن کتاب به این نتیجه برسد که چرا این حرف را میزنیم.
- نکتهای است که خود حاج قاسم میگوید ما نباید دیده شویم، او که باید ببیند، میبیند. اتفاقی که برای «سلیمانی عزیز» افتاد همین است. شما تبلیغ آنچنانی هم نکردید و من میدیدم که کتاب در کتابفروشیهاست و روی کتاب کار میکنند. این همان اتفاق است که حاج قاسم گفت. آنکه باید ببیند، دیده که در حال حاضر کتاب به چاپ صدم رسیده است. «سلیمانی عزیز ٣» هم دارید؟
هنوز برایش برنامهای ندارم، چون خیلی درگیر کارهای اجرایی انتشارات شدهام. البته به هرحال یک ناشر همیشه دنبال تولید کتاب است و من بیشتر دلم میخواهم که اگر بخواهیم کاری انجام دهیم، به سراغ اطرافیان حاج قاسم برویم؛ یعنی یک همرزم که سالهای همنشینی با حاجی را برایمان بگوید. در نظر داریم هر سال در تولیدات نشر، یک کتاب هم به حاج قاسم اختصاص دهیم. امسال هم تلاش کردیم، تا یک جایی هم پیش رفتیم، اما متاسفانه نشد. دنبال تولید کتاب کودک با موضوع حاج قاسم بودیم که به نتیجه نرسید، اما روشن است که درباره موضوع حاج قاسم حتماً برنامه داریم. شاید سلیمانی عزیز ادامه پیدا کند، کما اینکه سال ٩٨ «سلیمانی عزیز ١» چاپ شد و سال ١۴٠١ «سلیمانی عزیز٢»، یعنی ممکن است گذر زمان ما را به این نتیجه برساند که اطلاعات موجود میتواند کتاب تولیدی باشد. من دنبال گردآوری نیستم، چنانکه «سلیمانی عزیز ٢» اینگونه نبوده و نیست. ما خاطرات و اطلاعات را از منبع و راویان دست اول استخراج و چاپ کردیم، «سلیمانی عزیز١» هم تقریباً اینگونه بود و گردآوری کارهای دیگران نبود، کاری که متاسفانه برخی از دوستان ناشر انجام دادهاند. ما دنبال این نبوده و نیستیم، حتم دارم مخاطب وقتی خاطرات دو کتاب را که بیش از پانصدخاطره است بخواند، خیلیهایش را نشنیده.
- از بین راویهایی که در کتاب هستند، کسی وجود دارد که در این سالها شهید یا فوت شده باشد یا درخواست داده باشد تا خاطره جدیدی بگوید؟
اینگونه نبوده که آنها درخواست بدهند، ولی در کل تا به حال چنین درخواستی نداشتهایم. اما اینکه میگویید کسی شهید شد، بله، نمونهاش همین شهید عزیز سردار سیدرضی موسوی. در سلیمانی عزیز ۲ از او خاطره داریم. البته آن زمان نمیتوانستیم نامش را در کتاب بیاوریم، فقط نوشتهایم سید از فرماندهان جبهه مقاومت. افراد دیگر را حضور ذهن ندارم.
- بازخورد خانواده شهید چه بود؟
ما نتوانستیم با خانواده شهید ارتباط بگیریم، چون سخت بود. اگر هم خاطرهای آمده که بیشتر در «سلیمانی عزیز٢» آمده، خاطراتی بود که خانواده در جاهای مختلف گفته بودند، مثلاً با فلان شبکه یا در مستنداتی که صحبت کرده بودند. خیلی تلاش کردم با خانواده شهید مرتبط شوم، اما نشد. حالا به دلیل ملاحظات است یا خودشان میخواهند کاری انجام دهند یا نمیخواهند زیاد رسانهای شوند، نمیدانم. بالاخره نتوانستیم با آنها ارتباط مستقیم داشته باشیم. البته از یک برههای به بعد کتابهای مربوط به حاجی را اول بنیاد مکتب حاج قاسم میبیند که زیر نظر دختر حاجی اداره میشود؛ اول آنها تایید میکنند و بعد ارشاد مجوز چاپ میدهد. در مورد سلیمانی عزیز این اتفاق نیفتاد چون هنوز این سازوکار نبود، ولی «سلیمانی عزیز ۲» را کاملاً تایید کردند. در مورد «سلیمانی عزیز ۱» هم خاطرم است خودشان به مجموعهای پیشنهاد داده بودند که با هماهنگی با ما برود کتاب را به عربی ترجمه کند. این موضوع به طور ضمنی نشان میدهد که «سلیمانی عزیز ۱» را هم تایید کردهاند.
- ترجمه شد؟
ما خودمان کتاب را به عربی ترجمه کردیم اما هنوز در تیراژ بالا چاپ نشده است. در برنامهمان بود با کمک یک ناشر لبنانی ترجمه عربی را منتشر کنیم، اما متاسفانه خورد به درگیریهای لبنان و انفجار بیروت و برنامه لغو شد، چون آنجا چاپ کتاب گران است و کتابها را هم آنچنان قیمت نمیزنند که چاپ و انتشار آن در تیراژ هزار تا، دو هزارتا صرفه داشته باشد، لذا هنوز مانده است. البته با همکاری انتشارات نخل سبز کتاب به انگلیسی ترجمه شد و همین یکی دو روز پیش در دانشگاه امام حسین (ع) و با حضور سردار سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آن رونمایی کردند.
- از طرف سپاه قدس بازخوردی داشتید؟
سپاه قدس در این موضوعات ورود نمیکند، اما مکتب حاج قاسم اخیراً کتابی چاپ کرد که کتابهای منتخب درباره حاج قاسم را معرفی کرده بود. در آن، کتاب «سلیمانی عزیز٢» را معرفی کردهاند و به خواننده پیشنهاد مطالعه آن را دادهاند. آن کتاب برگزیدن نکات ارزشمند از خاطرات پیرامون حاج قاسم، انتخاب ناگفتهها و مطالب کمتر رسانهای شده و نثر روان و کوتاه کتاب را از جمله مزیتهای «سلیمانی عزیز ۲» نسبت به کتابهای مشابه دانسته است.
- اگر حاج قاسم بود، از او چه میپرسیدید؟
سوال عجیبی است، نمیدانم. باید فکر کنم. فیالحال سوالی ندارم چون برایم مشخص است که او چطور به این درجات رسیده است. دارم میبینم. اگر او را نمیشناختم حتماً میپرسیدم که شما چه کار کردهاید که به این درجات رسیدید، اما لابهلای خاطرات کتاب دارم میبینم، جلوی چشمانم است. مثلاً حاج قاسم در برخورد پدر و مادرش آدم عجیبی بوده. درباره پدرش خاطرهای در کتاب آوردهام. گویا میخواسته پدرش را به سونوگرافی ببرد. راوی میگوید من دقت کردم و دیدم حاج قاسم تا به اتاق سونوگرافی برسیم یک قدم عقبتر از پدر راه میرفت. کسی که در اوج است و این همه در دید همگان بزرگ، این طور رفتار میکند. آدمی که مجله آمریکایی دربارهاش مینویسد او داعش را زیر پایش له کرد و حالا سراغ آمریکا آمده، این مرد چنان متواضع است که سعی میکند قدمهایش از پدرش جلوتر نباشد، حتی همقدم با او هم نباشد. من از زبان مردم، دوستان و خانوادهاش شنیدهام که او چه کرده که عزیز شده، کسی که چهل سال برای خدا دویده، من چه چیزی باید از این آدم بخواهم بدانم که ندانسته باشم. نمیدانم اگر حاجی را میدیدم چه میپرسیدم.
نظر شما