به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رضا اسماعیلی در نشست ادبی «پهلوان قاسم نامدار» که شامگاه جمعه ۱۵ دی به میزبانی گروه بینالمللی هندیران در پیامرسان اجتماعی بله برگزار شد، در سخنانی عنوان کرد: رسول اکرم (ص) در حدیثی درباره برترین شهیدان میفرماید «برترین شهیدان کسانی هستند که در خط مقدم با دشمنان جهاد میکنند و روی برنمیگردانند تا به فیض شهادت که رستگاری جاوید است نائل شوند. از همین رو، خداوند از آنان خشنود است و جایگاه شان غرفههای عالی بهشت»؛ با عنایت به این حدیث شهید والامقام، حاج قاسم سلیمانی در شمار برترین شهیدان قرار میگیرد.
این پژوهشگر ادبی تاکید کرد: اگر بخواهیم به وجوه تمایز شخصیتی سردار دلها اشاره کنیم، پیش و بیش از هر چیز باید از سلوک انسانی و سجایای اخلاقی او نام ببریم. حاج قاسم، اسوه یک انسان آرمانی و یک انقلابی اصیل و روشناندیش بود؛ انسانی موحد و یکتاپرست که بالاترین افتخارش عبودیت و بندگی حضرت حق بود و همین سلوک انسانی او را در چشم مردم عزیز کرد. از زیباترین جلوههای بیرونی این سلوک انسانی، عزت نفس، حقخواهی، عدالتطلبی، آزاداندیشی، مردمداری، سادهزیستی و جوانمردی بود.
وی با بیان اینکه شهید حاج قاسم سلیمانی اسوه یک مسلمان اصیل و واقعی بود، افزود: سلیمانی مسلمانی بود که از مولای خویش حضرت اباعبدالله (ع) آموخت که هیچ ارزشی برتر و والاتر از آزادگی نیست. او انسانی وارسته و بهحق پیوسته بود که از قید هر تعلقی جز بندگی حضرت دوست آزاد بود. دیگر اینکه او به اعتبار نظامی بودن، خودش را تافته جدابافته نمیدانست. حاج قاسم در طول زندگی، هیچگاه راهش را از مردم جدا نکرد و در تمام عمر بابرکت خویش با مردم و در کنار مردم بود. او بهراستی و درستی سنگ صبور دردهای مردم بود، با شادی مردم میخندید و با اندوه شان اشک میریخت. او به تکریم کرامتهای انسانی میاندیشید چراکه از مقتدای خود، پیامبر مکرم اسلام (ص) آموخته بود که اصلیترین رسالت دین، تکریم و احیای مکارم اخلاق است.
این پژوهشگر ادبی در بخش دیگری از صحبتهای خود به شهدای گلزار کرمان اشاره و تاکید کرد: امروز دایره و دامنه تاثیرگذاری آن سردار پرافتخار را از وحشتی که نام بلند قاسم سلیمانی در جان جهانخواران انداخته است میتوان فهمید. حادثه تروریستی کرمان که به شهادت جمعی از هموطنانمان منجر شد و ایران را عزادار کرد، گواه صادقی بر درستی این ادعاست که دشمنان حقیقت حتی از زنده نگاه داشتن یاد و نام بلند شهید سلیمانی وحشت دارند.
وی در ادامه اهمیت مجاهدتهای شهید سلیمانی را در بیمرز بودن آن دانست و عنوان کرد: رسالت آن مجاهد نستوه ظلمستیزی و مظلومنوازی بود و امروز حاج قاسم در چشم جهانیان نماد بیداری و پایداری و مقابله با زشتی و پلشتی است.
در این سوگواره ادبی که با بداههنویسی مسعود ربانی همراه بود شاعران و دیگر هنرمندانی همانند علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، سیدمسعود علوی، محمدعلی یوسفی، سیدمهدی بنیهاشمی، محمدمهدی عبداللهی، سیدحکیم بینش، مهدی باقرخان، نغمه مستشارنظامی، فرزانه قربانی، سیدهکبری حسینیبلخی، حمیده پارسافر، سیدهکوثر حسینیتوچای، شهلا کلبعلی، زهرا میریانکرمی، عارفه دهقانی، فاطمه ناظری، سارا عبداللهیفر، سیدهکبری حسینیبلخی و مریم فروزانکیا حضور داشتند.
در ادامه برخی از اشعار ارائه شده در این برنامه را با هم مرور میکنیم.
شعر علیرضا قزوه
باز در کوچه ما شام غریبان شد
حال هشتاد و سه آیینه بهسامان شد
چون سیاووش گذشتند خلیلآسا
آتشی بود که یکباره گلستان شد
باز دلتنگ شدم مثل شب کرمان
باز در سینه من درد فراوان شد
هان بگریید بگریید پریشانان
گیسوی لیلی ما بود پریشان شد
مثل پروانه پری سمت خدا وا کرد
سوخت چون شمع و سراپا همه تن جان شد
کشتگان حنجرهشان رنگ قیامت داشت
رشته گردنشان خود، رگ شریان شد
تا در باغ شهادت بگشود ایزد
رفتن از این این شب دلتنگ چه آسان شد
میتوان سبزتر از خون درختان بود
می توان سرختر از لعل بدخشان شد
خضر ای خضرِ شهادت، بنگر کرمان
هر قناتش چو یکی چشمه حیوان شد
بشتابید هلا وقت شهیدان است
عشق ارزان شد، ارزان شد، ارزان شد
جای جنات به دامان سقر افتاد
هرکه این کرد هم از کرده پشیمان شد
آنکه میخواست رود سمت بهشت عدن
ناگهان هیمهکِش مطبخ شیطان شد
هر که بد گفت تو را بد دید در دنیا
شهره در ذلت و در خواری و خذلان شد
ساعت رفتن مولا به سوی میدان
در دو نوبت دل من عازم میدان شد
چشم بگشایید شمشیر به کف گیرید
دل من! باید امروز نگهبان شد
استخوانم شده از خشم تفنگی پُر
همه اعضای من از خشم چو دندان شد
باز میچرخد و میچرخد و میچرخد
آسیایی که پر از خون عزیزان شد
این همه شعر سرودیم به عشقِ عشق
نامشان نام ترین مطلع دیوان شد
به خداوند قسم هست بهشت از او
هرکه با قاسم ما بر سر پیمان شد
شعر نغمه مستشارنظامی
تا صدا میزدی تو بابا جان!
دل بابابزرگ پر میزد
هر زمان میرسید از مسجد
به تو با اشتیاق سر میزد
قصه میگفت از عموقاسم
از نماز و گرفتن گل سرخ
قصه میگفت از شبی غمگین
از شب تلخ رفتن گل سرخ
روز مادر کنار موکبتان
عطر چای و گلاب و حلوا بود
مادرت پاک کرد اشکش را
کاش عموقاسمت هم اینجا بود
وقت روضه، عمو عمو گفتی
موکب انگار کربلا شده بود
باز انگار طفل شیرینی
از عموی خودش جدا شده بود
خبر آمد که باز حرمله ها
حمله کردند و ماه را کشتند
شمرهای زمانه از وحشت
مردم بیگناه را کشتند
من به قربان تکههای تنت
جان شیرین و پاره قلبی
میهمان رقیهای امشب
با همین گوشواره قلبی
در لباس قشنگ صورتیات
مثل گلهای ارغوان شدهای
آه ریحانه جان، عزیز دلم
زود مهمان آسمان شدهای
شعر سیدمسعود علویتبار
ز سر تا پا سیهپوش است ایران
زمین شد سرخ از خون شهیدان
مرا ای داغ باشد در دل تنگ
جهانی داغدار شهر کرمان
شعر فرزانه قربانی
با من بگو از داغهای بیشمارت
از لالههای پرپر روی مزارت
رگباری از سنگ ستم باریده انگار
بر سینه آیینههای بیغبارت
صد دانه شد پاشید پیکرها به هرجا
وقتی خزان زد بر دل باغ انارت
دیشب پرستوی میان خواب میدید
در آسمانها آشیان دارد کنارت
قالی سرخی پهن شد از خون گلها
در زیر پای زائران داغدارت
موجی که میآمد به سوی تو پریشان
آرام میگیرد بهزودی در جوارت
شعر محمدمهدی عبداللهی
صدای زنگ تاریخ است در دهلیز تکراریم
قلم بردار تا از داغ دیگر پرده برداریم
قلم بردار تا وقت شفق از لاله بنویسیم
که خونین دل به پشت در، کنار زخم مسماریم
قلم باید تمام عمر، خون گرید که می بیند
به رنگ کربلا هر روز و شب، داغی دگر داریم
اگرچه واژههایم رنگ خون دارند حق دارند
کنار علقمه امروز در سوگ علمداریم
حدیث قصه غمهایمان شرحی دگر دارد
اگر در سوگ سردار و شهیدانش عزاداریم
دوباره آل نفرین مستحق رمی شیطان است
روا باشد که از آل یهود اینگونه بیزاریم
زمان از جوشش فریاد مظلومان لبالب شد
بیا ای منتقم! بیتاب از این آشفته بازاریم
شمیم مقدم سبز تو در جان جهان جاریست
ببار ای حضرت باران که با شوق تو بیداریم
شعر سارا عبداللهیفر
تمام دشت گلها گشته پرپر
که شد مواج دریا بار دیگر
وطن خون گرید از داغ عزیزان
که باشد چشممان از غصهها
شعر محمدعلی یوسفی
از زائرت هم میهراسند این پلیدان
این دشمنان کشور زیبای ایران
از کینهشان نسبت به سرداری دلاور
خونهاست جاری در خیابانهای کرمان
تکثیر شد وقت شهادت آن دلاور
روییده از هر قطره خونش عشق و ایمان
هر پرچمی از دست سرداری بیفتد
سردار دیگر میرود با آن به میدان
هرگز سلیمانی نمیمیرد چرا که
سرریز میشد عشق، او را از دل و جان
بیدارتر شد ملت ما از ترورها
در هجمه دشمن شود سیلی خروشان
ما داغدار مردم مظلوم هستیم
از غزه تا صنعا و کرمان تا به لبنان
فرقی ندارد ما کجای این جهانیم
هر جا که باشی نام تو این است: «انسان»
شعر مهدی باقرخان
دوباره خون تازه ریخته بر خاک ایرانم
نبینم خدعه را در سرزمین عشق و عرفانم
دوباره شاهد کِشت شهادت بود و گلگون شد
دوباره خطه ایران زمینم، شهر کرمانم
گهرها را من از اهل نظر، پنهان نمیدارم
کف دریاست بنگر آن همه لولو و مرجانم
صدای کودک پرپر شده از کنج میدان است
به شکل سرخی خورشید وقت عصر، میمانم
به میدان میروم، این دشمنان شاید نمیدانند!
مثال خیزش اقصایم و امواج توفانم
هر آنچه بر سر غزه و کرمان و یمن آمد
من هندی خجالت میکشد امروز وجدانم
مرامم، آرزویم صلح انسانها بُوَد دایم
به راه عشق و ایمان من گذشتم از سر و جانم
شعر فاطمه نانیزاد
وقت سحر آورد به کف جام بلا را
نوشید ز لبهای عطش کرب و بلا را
در آینه جعفر طیار درخشید
آورد به زیر پر خود ارض و سما را
آه این خبر داغ گل انداخته در باغ
بلبل، تو بخوان نغمه لا حول و لا را
انگار که در علقمه افتاد سواری
انگار علمدار مخوان روضه خدا را
نیها که پر از ناله هجرند سرودند
در بدرقهاش سوز دل خسته ما را
تا قدس فقط چند قدم مانده، بخوانید
یکبار دگر یاد امام و شهدا را
شعر علی پورحسن آستانه
دشمن از نگاهتان میترسد
از خنده گاهگاهتان میترسد
آن قدر که ترسو شده دشمن حتی
از زائر بارگاهتان میترسد
شعر سارا جلوداریان
به جلادان بگو: کاری از آنان بر نمیآید
حدیث عشق، جاوید است و هرگز سر نمیآید
به جلادان بگو: ای ابنملجمهای آلوده!
کسی که یا علی گفتهست، از پا در نمیآید
به جلادان بگو: ما از تبار پاک دریاییم!
که در قاموسمان، غیر از دُر و گوهر نمیآید
دوباره نور بر آئینهها تابید و ثابت شد
که دور ماهرویان جهان، آخر نمیآید
همه لبتشنهایم و خوب میدانیم در محشر
به استمداد ما، جز ساقی کوثر نمیآید
قلم در دست، غم در دل، هزاران سوز در سینه
به چشمم آه غیر از لاله پرپر نمیآید
سپیداران، فقط تنپوش آزادی به تن دارند
ردایی اینچنین والا، به هر نوبر نمیآید
شهیدان، زندهاند و مردگان واقعی ماییم
ولی این قصه جانکاه در دفتر نمیآید
شعر سیدهکبری حسینیبلخی
زمین چرخید و دشت کربلا این بار کرمان شد
شهادت چند روزی قسمت خاک کریمان شد
ملایک دید صحرا گرم و باغ لاله پژمرده است
ز غیرت آسمان غرید و ابر آورد و باران شد
ز توفان بلا یک دشت گل بر خاک پرپر گشت
دری از آسمان بگشود و دست عشق، دامان شد
برای مؤمنان فرقی ندارد دی و فروردین
ازآن روزی که ایمان همنشین جان انسان شد
چه مردی بوده این سردار دلها، دیر فهمیدیم
که دشمن از شکوه زائرانش هم هراسان شد
دوباره حشمت ایران دو چشم جادوان را سوخت
دوباره دیو، راهی سمتِ دربارِ سلیمانشد
دوباره دیگِ صبرِ ملت ایران به جوش امد
گمانم نوبت پیروزی و فتحِ نمایان شد
مزار لالههای جاودان راه آزادی
دوباره میزبان لالههای سرخ ایران شد
دوباره آتش نمرود روشن شد بر ابراهیم
دوباره چون گلستان درگلستان درگلستان شد
چنان تهران که غمگین غم رودابه کابل
چنان کابل که اکنون غم شریک شهر کرمان شد
شعر سمانه رحیمی
فاطمه، عارفه، آیدا حاضر
نرگس و مریم و زهرا حاضر
حسن و مهدی و یاسین و امین
علی و سبحان و طاها حاضر
مطمئنم که کسی غایب نیست
همه در مدرسه فردا حاضر
فائزه، مثل همیشه سر وقت
گفت با خنده زیبا: حاضر
زینب از دور معلم را دید
گفت: آمد همه بر پا، حاضر
المیرا حیدری از جا برخاست
شده با قامت رعنا حاضر
کیف میلاد پر از عطر گل است
گفت با لهجه گلها حاضر
و حسین، آه حسین، آه حسین
اربا اربا شده گویا حاضر
اسمشان خط نخورد از دفتر
چون که هستند همین جا حاضر
حاضرند و همه را میبینند
نیست حاضرتر از آنها حاضر
نظر شما