کامران پارسینژاد، نویسنده و منتقد ادبی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ درباره تأثیرگذاری کارگاههای داستاننویسی در اعتلای ادبیات فارسی تأکید کرد: نظریههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند که اصلاً داستاننویسی نباید آموزش داده شود و یک روند خودجوشی است که نویسنده باید در اثر کار و تحقیقاتی که خود انجام میدهد آن را بیاموزد. برخی معتقد به آموزش داستاننویسی هستند؛ البته من مواردی را دیدهام که کارگاههایی که شکل میگیرد مفید بوده است.
وی توضیح داد: کارگاهها تأثیرگذار هستند به شرطی که به صورت کارگروه باشند و صرفاً آموزشی نباشند و هنرجو فرصت خلق اثر و بررسی آن را داشته باشد. اگر این فضا ایجاد شود که ضمن فراگیری عناصر داستان و شگردهای داستاننویسی بتوانند اقدام به خلق داستان کنند و بعد این داستانها در جمع همان گروه هنرجویان نقد و بررسی شوند بسیار مفید خواهد بود. من معتقد به گروهگرایی هستم. در دورههای گذشته هم خیلی از نویسندگان و اساتید گروههایی تشکیل دادند چه به صورت آموزشی و چه به صورت گروهی که در کنار هم آثار را خواندند و نقد کردند و کار خود را قویتر پیش بردند. این هم به نوعی آموزش است چون اگر هنرآموز در گروهی قرار گیرد که داستانش نقد شود و نظر دیگران را دریافت کند، خود یک آموزش است که ضعفها و قوتهای کار را از نظر دیگران بداند.
پارسینژاد با اشاره به نبود ملاک سنجش برای استادان عنوان کرد: یکی از مشکلات و معضلاتی که در این حوزه وجود دارد تعدد این کلاسهاست. هیچ گونه استاندارد و قانون نظاممندی برای برگزاری این دورهها نیست. بهویژه اساتیدی که در کارگروه ها شرکت میکنند توانمندی لازم را ندارند و حتی اثری خلق نکردهاند. اگر هم کار کرده باشند در حد و اندازهای نبوده که بتوانند یک گروه هنرجو را تحت پوشش خود قرار دهند. این، عوارض ناخوشایندی دارد و ممکن است استعدادی که در اختیار اینها قرار گرفته است را کور کنند و باعث شوند دوستان دیگر تمایلی به این هنر نداشته باشند و ممکن است اطلاعات و اندوختههای غلط را به هنرجو منتقل کنند و این هنرجوها چون در مراحل ابتدایی کار هستند این اطلاعات را در ذهن ثبت میکنند و به این راحتی نمیتوان این ایرادها را از ذهن آنها پاک کرد.
وی افزود: یکی از ویژگیهای مهم برای مدرسان داستاننویسی این است که جدا از داستاننویسی به نقد ادبی اشراف داشته باشند. هم بهنوعی داستاننویس هم منتقد باشند اما متأسفانه در این حوزه کم هستند نویسندگانی که آشنایی کامل به نقد داشته باشند. وقتی تدریس را شروع میکنند هیچگونه زمینه فکری در حوزه نقد ندارند و نمیتوانند یک اثر کامل را به صورت مکتوب نقد کنند؛ همچنین مدرس داستاننویسی باید حتماً صاحب نظر و نظریهپرداز باشد و بتواند در حد و اندازهای باشد که در حوزه ادبیات بومی ایران نظریه ارائه دهد. تعداد افرادی که نظریهپرداز هستند از تعداد انگشتان دست کمتر است.
این منتقد با اشاره به برخی اقدامات لازم جهت استانداردسازی کارگاههای داستاننویسی گفت: در گذشته درخصوص برخی کلاسهای آموزشی، وزارت کار بعد از دریافت رزومه و مدارک و گاهی تست حضوری از افراد و مدرسان به آنها مجوز میداد اما امروزه در این حوزه ما چنین چیزی نداریم و باعث شده هر کسی به خود اجازه تدریس داستاننویسی را بدهد. بهترین راه این است که وزارت ارشاد در ارتباط با آموزش داستاننویس یک مرکزی را تحت حمایت خود راهاندازی کند و در آنجا سطح اساتید با ارائه رزومه و آثار و سابقه تدریس سنجیده شود یا حتی با گرفتن یک آزمون خاص در آن حوزه مجوز تدریس بگیرند و مراکز مختلف دولتی مخصوصاً فرهنگسراها مجاز باشند که این گونه افراد را در اختیار بگیرند.
پارسینژاد افزود: در ابتدای مسیر، هدف باید مشخص شود و شروع کنند و اواسط کار رها نشوند. باید بدانند سختیهایی که در مسیر داستاننویسی وجود دارد چیست؟ یک نظام قانونمند سختی در دل داستان وجود دارد که گویا معادله ریاضی حل میکنند. استاد باید این سختیها را کشیده باشد تا بتواند تجربه خود را انتقال دهد. ایجاد وحدت در داستان و استفاده از نثر قوامیافته در گذر زمان با تمرین و مطالعه میسر خواهد شد و سهل به دست نخواهد آمد و کسی با یکی دو کتاب تبحر کافی را نخواهد یافت.
نظر شما