پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۱
قصدم الگو کردن «حبیب ممدآقا» برای قشر کارگر بود/ نباید در زندگی‌نامه شهدا تحریفی صورت بگیرد

روح‌اله قلاوندی، پژوهشگر تاریخ شفاهی معتقد است: منظر ما نسبت به شهدا چیست؟... من وقتی طرح تحقیق شهید حبیب را نوشتم آن را به عنوان یک سوژه کارگر شهید در نظر گرفتم تا برای قشر کارگر الگو شود.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ درباره شهدا کتاب‌های زیادی نوشته شده که برخی چندان اثرگذار نبود و دیده هم نشد، اما بعضی کتاب‌ها با دقت در جرئیات و انعکاس فرهنگ زندگی شهدا در ذهن جامعه ماندگارتر شدند. یکی از کتاب‌هایی که سراغ زندگی یک شهید مدافع حرم رفته، کتاب «حبیب ممدآقا؛ زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی منش» است که در کنار روایت زندگی از کودکی تا شهادت در سوریه، به ذکر جزئیاتی از فرهنگی زیست مردم اندیشمک پرداخته است. نکته دیگر که مغفول مانده گفت‌وگو با همرزمان شهید است که برخی از آنها خود سوژه قابل تاملی برای یک کتاب هستند اما به هر دلیلی پژوهشگران تاریخ شفاهی از کنار آنها رد می‌شوند. در این پژوهش هم چنین راوی فرصت چندانی نیافت تا روایتش را بگوید تا در کتابی با شرح و تفصیل ثبت شود و افسوس ماند و دریغ… با روح‌اله قلاوندی در اتاق گفت‌وگوی ایبنا درباره این کتاب بحث و گفت‌وگو کردیم که بخش دوم این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

به نظرتان اگر به سوریه می‌رفتید و در فضا قرار می‌گرفتید در لحن کتاب تاثیر داشت؟

بله، من به سوریه نرفتم، اما اطلاعات زیادی درباره سوریه گردآوری کرده و خاطرات بسیاری از آنجا خوانده بودم. هر چه فیلم درباره اوضاع سوریه ساخته شده بود، چه فیلم‌هایی که از تلویزیون پخش می‌شد و چه مستندهایی که در فضای مجازی بارگزاری شده بود. بچه‌های مدافع حرم که از سوریه می‌آمدند، کلی عکس و فیلم داشتند که آنها را هم دیدم. بنابراین چنین منبع فیلم و عکس هم فراهم بود و تنها حضور فیزیکی در سوریه نداشتم. در فیلم‌ها جزئیات جالب و دقیقی از برخی شهرهای سوریه که درگیری در آنجا بیشتر و بچه‌های مدافع حرم در آنجا مستقر بودند، تماشا کردم. لذا اطلاعاتم برای پرداختن به زندگی‌نامه مستند شهید حبیب خوب بود و مطالبی که نمی‌دانستم از دوستان و همرزمانش سؤال یا درباره‌اش جست‌وجو می‌کردم.

کتاب «اسم تو مصطفاست؛ زندگی‌نامه داستانی مصطفی صدرزاده» است که در این کتاب نکاتی درباره حماس آمده بود که باعث شده در موضوع غزه خیلی به چشم بیاید و عده‌ای سراغ کتاب رفتند. سانسور نشدن روایت مدافع حرم باعث می‌شود که مخاطب سراغ خاطرات آنها برود. در این کتاب به ویژه در بخش خاطرات سوریه مطلبی سانسور نشد؟

به چنین مطلبی برخورد نکردم. نکته‌ای که هست به نظرم هر مسئله‌ای را باید در زمانه خودش دید. چون حوادث مختلفی در طول زمان اتفاق می‌افتد و شاید تغییرات فکری و جنگی در زمانی به شکلی است و در زمان دیگری به شکل دیگری. ما نمی‌توانیم به این بهانه که در آینده شاید مورد تحریف قرار بگیرد، برخی مطالب را سانسور کنیم. من سعی کردم زندگی‌نامه حبیب بر اساس واقعیت محض باشد و تحریفی صورت نگیرد.

در روایت‌هایی که درباره سوریه گرفتید از زبان دوستان و همرزمان حبیب. به مطلبی برخوردید که تناقض داشته باشد یا مطلبی که نیاز باشد درباره آن تحقیق و بررسی بیشتری انجام دهید؟

خیلی مواقع به تناقض می‌رسید. چون زاویه دید انسان‌ها نسبت به موضوعات، مختلف است. در چنین موقعیتی من بررسی کردم و وقتی با توجه به قرائن و شواهد به یقین رسیدم و آن روایت درست را انتخاب کردم و در کتاب قرار دادم. گاهی هم سبک روایت به شکلی است که یک نفر موضع و منظرش را بگوید و نفر دیگر از نگاه خودش روایت کند و مخاطب تصمیم بگیرد که کدام روایت درست است. این شیوه روایت‌نگاری در کتاب باعث می‌شود که مخاطب تصور نکند همه چیز در یک نگاه قالبی چیده شده است. گاهی دوستان به من توصیه می‌کردند که فلان راوی را می‌توانید کنار بگذارید، اما من نپذیرفتم. شاید حرف‌هایی در روایت برخی از راویان بیاید که تائید نشده باشد اما من دوست داشتم همه افرادی که با حبیب سروکار داشتند با روایت‌های مختلف خاطرات‌شان را درباره او بگویند، مثلاً در یک روایت، راوی درباره مسافتی نزدیک به ۱۰ کیلومتر صحبت می‌کند و نفر دیگر از یک کیلومتر! چون آن مسافت در بیابان است شاید به نگاه یک راوی ۱۰ کیلومتر آمده و در نگاه دیگری یک کیلومتر. من این تفاوت را هم حذف نکردم و آوردم.

درباره فهرست کتاب، خودتان خواستید به این شکل خلاصه و صریح باشد؟

بله

به نظرتان خیلی صریح و کلی نیست؟ نیاز به جذب مخاطب در زمان ورق زدن کتاب نداشتید؟ یعنی چشم‌نوازی اولیه خیلی مهم نبود؟

دوستان پیشنهاد دادند که فصل‌هایی مثل کودکی، جوانی و … داشته باشد، اما من گفتم این یک روایت یک‌دست است و برایم این شکل فهرست جذاب‌تر بود. هر چند در آغاز هر خاطره یک تیتر آمده که اگر آنها به فهرست اضافه می‌شد، حجم کتاب زیاد می‌شد.

در چهره‌ای که از شهید حبیب رحیمی‌منش در کتاب منعکس کردید شبیه شهداهای دست نیافتنی است برعکس مثل آدم‌های اطراف ماست. ارائه چنین تصویری از یک شهید برای این است که نسل جدید با او راحت‌تر ارتباط برقرار کنند؟

بحثی که در قصه شهادت است، باورپذیری شهید و شهادت است و امکان رسیدن به آن مقام. هر چند مقام همه شهدا مثل هم نیست و بعضی از آنها خیلی معنوی و خاصند و دور از دسترس. از طرفی من به عنوان یک نوجوان یا جوان وقتی خاطرات یک شهید خاص را بخوانم متوجه خواهم شد که نمی‌توانم مانند این شهید بشوم. اما کتاب «حبیب ممدآقا» کتاب شهادت و زندگی یک آدم عادی کف جامعه است که وقتی فردی عادی آن را بخواند با خود می‌گوید من هم می‌توانم شهید بشوم. وقتی حبیب قصه شهادتش را مطرح می‌کند، دوستانش که در شهرداری همکار او هستند، از قصه شهادت او خنده‌شان می‌گیرد و این داستان تا حضورش در سوریه ادامه دارد. به عبارتی وقتی حبیب برای اعزام به سوریه با دوستان و همکارانش خداحافظی می‌کند و برای شهادت حلالیت می‌طلبد همه به او می‌گویند تو اهل این حرف‌ها نیستی! این حرف‌ها و برخوردها با توجه به شخصیتی است که از او دیدند. به نظر من خدا بعضی از شخصیت‌ها را برای مقام شهادت انتخاب می‌کند. بر خلاف اینکه در جامعه ما فکر می‌کنند که شهید باید خصوصیات خاص خودش را داشته باشد، اما حبیب معلوم است که ارتباط درونی ویژه‌ای با خدا داشت که به این مقام رسید. در کتاب درباره ارتباطش با امام حسین (ع) و عزاداری‌هایش در عاشورا آمده که چه ارتباطی داشته و چه اخلاصی داشته است.

به نظرتان نقل روایت از راویان متعدد چه تجربه‌ای برای شما رقم زد؟ در روایت راویان چه قدر به اسناد و مدارک استناد کردید؟

استناد در روایت در تاریخ شفاهی قدری دشوار است. چون گاهی از یک حادثه عکس، فیلم و سند موجود است که در روایت درست حادثه به شما کمک می‌کند. اما بعضی اوقات هم این اسناد وجود ندارد و شما تنها متکی به روایت راویان هستید. گاهی در یک موضوع فقط یک فرد حضور داشته و خودش تنها راوی است و فردی وجود ندارد که من صحت‌سنجی کنم که درست می‌گوید یا غلط. اما فردی که مصاحبه می‌کند می‌تواند درست یا غلط موضوع را دریابد. من زمانی که خاطرات راویان حبیب رحیمی‌منش را می‌گرفتم در کنار آن خاطرات شهید دیگری را هم ثبت و ضبط کردم که در آن طرح خاطرات ۳۴ همرزم شهید مدافع حرم را گرفتم.

در خاطرات شهید مدافع حرم دیگر هم سعی کردید متکی به اسناد باشید؟ قالب کار شبیه همین کتاب است؟

قالب کتاب متفاوت است و به شکل روایت‌های طولانی است و اسناد و مدارک در کنار روایت گنجانده شده و بدون استناد نیست.

قبل از این‌که شروع به گرفتن مصاحبه کنید چه زمانی را برای تحقیق و پژوهش اختصاص می‌دهید؟

شهید حبیب رحیمی‌منش را نمی‌شناختم سعی کردم پیش از شروع کار با دوستان و همرزمانش صحبت کنم و بعد از به دست آوردن اطلاعات شروع به کار کردم، اما شهید محمد کیهانی، منزل پدرش سر کوچه ما و خودش میاندار هیئت محل ما بود. من کنار او سینه زدم و عزاداری کردم. در کل با هم ارتباط داشتیم.

شما سراغ این دو شهید رفتید یا به شما پیشنهاد شد درباره آنها کار کنید؟

تهیه زندگی‌نامه دو شهید را خودم پیشنهاد دادم و بعد از مدتی تصویب شد که درباره هر دو کار کنم.

چه قدر روی کتاب «حبیب ممدآقا؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش» کار کردید؟

چهار سال

در مقدمه اشاره کردید به گفت‌وگو با همرزمان شهید حبیب که امروز دیگر زنده نیستند. در مصاحبه‌ها افرادی بودند که خودشان خاطرات جالبی از سوریه داشتند و خاطرات آنها می‌توانست به صورت مستقل ثبت شود؟

بله و امروز افسوس می‌خورم که آن فرد دیگر امروز در قید حیات نیست. یکی از آن افراد، شهید امین منوچهری بود که وقتی حبیب شهید شد در یک کانال کنار او بود. او روایتی از حیبی برایم گفت به نظرم روایتی قیمیت (ارزشمند) است. هنگامی که منوچهری از سوریه برگشت حالت موج گرفتگی شدید داشت، اما زمانی که من با او مصاحبه کردم خیلی آرام بود. دوستان حبیب که او را به من معرفی کردند به من گفتند ممکن است در زمان مصاحبه آرامشش را از دست بدهد و به سوی شما چیزی پرتاب کند، پس خیلی مواظب باش! اما در مصاحبه من با او این اتفاق نیفتد و برعکس خیلی آرام بود و روایت شهادت را با جزئیات برایم گفت با اینکه صورتش وضعیت بدی داشت و در واقع بدنی با جراحات زیادی بود.

نکته پایانی؟

وقتی سراغ نوشتن یک کتاب یا ثبت خاطرات می‌رویم به نظرم باید به شکلی باشد که بتوانیم یک مسئله‌ای را حل یا گره‌ای را باز کنیم. اگر امروز در جامعه ما شهدا به مراتب اولی رسیدند، اما منظر ما نسبت به آنها چیست؟ می‌خواهیم فقط کتاب زرد تولید کنیم که فقط فروش داشته باشد؟ کتاب عشقی دربیاوریم و یک فرصت فراهم که جوانان را جذب کنیم یا به هر روشی دست بزنیم تا خواننده را افزایش دهیم یا جذب کنیم. به نظرم درست نیست، من وقتی طرح تحقیق شهید حبیب را نوشتم آن را به عنوان یک سوژه کارگر شهید برای قشر کارگر الگو شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط