به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ فیلم آپاراتچی یکی از فیلمهای حاضر در بخش نگاه نو جشنواره فیلم فجر ۴۲ بود که تجربه نخست فیلمسازش به حساب میآید.
فیلم آپاراتچی دلبستگیهای یک نقاشِ ساختمانِ عاشقِ سینما را روایت میکند که با اشتیاق تمام به تولید چند فیلم کوتاه موفق شده و در آرزوی ساختن نخستین فیلم سینمایی خودش است. در خلاصه داستان رسمی این فیلم پدیرفته شده در بخش نگاه نو جشنواره فجر ۱۴۰۲ آمده است: «التفات، بتونه میزند… التفات دستیار کارگردان است… بایرام سمباده میکشد… بایرام فیلمبردار است… شهباز آستری میزند… شهباز بازیگر است… ایوب سقف را رنگ میزند… ایوب مدیرتولید است… جلیل، اما رنگ نهایی را میزند… وسواس دارد و هر دیوار را باید سه بار رنگ بزند… چرا؟ چون جلیل کارگردان است… حالا این جماعت میخواهند اولین فیلم بلندشان را بسازند…، اما حیدر، پدر جلیل نمیخواهد پسرش در منجلاب سینما فرو رود…»
تورج الوند، فاطمه مسعودیفر و رضا ناجی در کنار بازیگرانی، چون هومن برقنورد، بهنام تشکر، امید روحانی، وحید مبصری، امین گلستانه، حسین عابدینی، ولی فروتن و علیرضا استادی در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
قربانعلی طاهرفر کارگردان و سجاد نصراللهینسب تهیهکننده آپاراتچی هستند. این فیلم با نگارش حسین ترابنژاد و احسان لطفیان برداشتی آزاد از کتاب آپاراتچی نوشته دکتر روح الله رشیدی است که رویدادهای آن در اوایل دهه ۶۰ شهر تبریز میگذرد.
«آپاراتچی» فیلمی نیست که کسی بتواند از آن بدش بیاید. حتی اگر این فیلم عدهای سینهچاک تمامعیار نداشته باشد، حتماً خیلیها هستند که با فضای نمکین آن ارتباط خوبی پیدا میکنند و فیلم را صمیمانه دوست دارند. فیلم بهوضوح از جذابیت نوستالژیها بهره میگیرد اما در روزگاری که فیلمهای نوستالژیک سینمای ایران بسیار پرتعداد شده آنچه آپاراتچی را متفاوت میکند، اولاً بخشی از نوستالژیهای جامعه ایران است که سراغ آن رفته یعنی شهرستانها و روستاهای دور از مرکز و ثانیاً نوع نگاهی است که به آن نوستالژیها دارد. فیلم از بعضی مناسبات آن دوران انتقاد میکند اما برخلاف نمونههایی که در فضای همعصر آن قصه میگویند با نگاه طبقه متوسط امروزی، مناسبات دیروز را قضاوت نمیکند و حتی تا آخرین لحظه حرمت نسل پدران را نگه میدارد. آپاراتچی یکی از شیرینترین فیلمهای سینمای ایران است که درباره عشق به خود سینما ساخته شده است.
سید مهرزاد موسوی درباره این فیلم نوشت: فیلم آپاراتچی همان جنس فیلم ارگانی (به قول امیر قادری؛ سینمای نفتی) است که در شرایط ایدهآل باید باشد! حالا اینکه در شرایط ایدهآل باید فیلم ارگانی داشته باشیم یا نه، بحث دیگری است… یعنی فیلمی که اگرچه موضوعی خاص را سوژه کرده ولی -مثل بینهایت فیلم ارگانی مشابه- پول را دور نریخته است. هم ارزانساز است و هم میتواند مقداری از سرمایه هزینهشده را برگرداند. از سویی، در شهر و لهجه محل ساختش متوقف نشده و با اینکه در تبریز میگذرد ولی بیشترِ فیلم لهجه ترکی لحاظ شده و دیالوگهای محدود ترکی دارد.
ایده ابتدایی فیلم آپاراتچی، پرداخت آن و اغلب بازیها خوب یا قابل قبولند، بهخصوص که در انتهای فیلم، نقبی هم به منبع اقتباس اصلی میزند و مستند بودنش را به رخ میکشد. فیلم بیادعایی که نباید انتظار زیادی هم از آن داشت. کاش کارگردان فیلماولی (که انصافاً این فیلم برای اولین تجربه سینمایی، قابل قبول است) در فیلمنامه و اجرا، به شوخیهای بیشتر و متنوعتر و گرهگشایی قویتری فکر میکرد تا اثر اولش با همه این داشتههای مثبت، شایستهتر توصیه و تماشا شود.
محمد تقیزاده درباره «آپاراتچی» گفت: آپاراتچی عجیبترین فیلم این سالهای سینمای ایران است؛ گاهی آنقدر دم دستی و ساده و ابلهانه به نظر میرسد که تماشاگران جدیتر سینما را پس میزند و در مقابل حرفها و مضامینی را روایت میکند که از به روزترین چالش برانگیزترین و پیچیدهترین مسائل سیاسی اجتماعی ایران بعد از انقلاب است.
تصویر شهید نوری و تشابهات آن با ایت الله خلخالی و تداعی و موضعی که فیلم از اعدام نشان میدهد در نوع خود کمنظیر است. فیلم در انتها به مردم و عاشقان سینما تقدیم میشود اما در موارد زیادی مواضع حاکمیتی غلیظ و سنگینی را در قامت شوخی و سادگی مطرح میکند تا آپاراتچی، از عجیبترین و در عین سادگی پیچیدهترین فیلمهای این سالها باشد.
ایمان عظیمی درباره این فیلم نوشت: بالاخره در پنجمین روز از جشنواره فجر چشممان به جمال فیلمی روشن شد که میتوان روی کیفیت خوبش به اجماع دست یافت. «آپاراتچی» روایت یک جوان عشق سینماست که میخواهد شانس خود را برای ساخت فیلم بلند سینمایی در ابتدای شکلگیری حکومت جمهوریاسلامی امتحان کند و با جادوی سینما ره ۱۰۰ ساله را یکشبه به سامان برساند. فیلم موفق میشود با هجو مناسبات موجود در بطن اجتماع آن دوران و همینطور افراد سرشناس در دستگاه قضای جمهوریاسلامی توقع مخاطب را از تماشای یک اثر موجه و نسبتاً خوب برآورده سازد. آپاراتچی به برههای از زمان اشاره دارد که تکلیف سینمای ایران مشخص نبود و هر دسته و گروهی سعی داشت سازش را در دستگاه خودش کوک کند. عدهای با تغییر مضمون فیلمهایشان خواستند همان اسلوب فیلمفارسی را به دوران تازه بیاورند و حرفشان را به کرسی بنشانند و عده دیگری نیز درصدد صادر کردن نسخه پاراجانف و تارکوفسکی و حقنه آن به ذائقه مخاطب بودند. با فیلمی خوشریتم طرف هستیم که بههیچوجه تماشاگرانش را اذیت نمیکند و میتواند با جلوههای صوتی و همینطور بازیهای خوب بازیگرانش تا انتها از مخاطب خنده بگیرد.
آراز مطلبزاده نیز بیان کرد: در میان حجم انبوهی از فیلمهای متبختر ارگانی و فیلمهای حقیر بیش بها داده شده «آپاراتچی» فیلمی است بیریا، متواضع و تاحدی دلنشین در رثای عشق به سینما. فیلم با لحنی شیرین و خودمانی _ خواسته یا ناخواسته_ به بازخوانی دهه ۶۰ پرداخته است. قهرمان فیلم در دل هیاهوهای دهه ۶۰ به دنبال معشوق خود، سینماست و در پی این هدف به هر روشی متوسل میشود تا خانواده، جامعه و حاکمیت این عشق را به رسمیت بشناسند. عشقی سحرآمیز که قادر است آدمها، روابط و باورها را دگرگون سازد و گفتمان دگماتیک حاکم بر آن سالها را دستخوش انعطاف کند. فیلم در این مسیر ابداً به ورطه نوستالژیپروری نمیافتد، ارجاعاتی خوشایند و دقیق به سینمای ایران و جهان دارد و با خلاقیتی کمیاب با مفاهیمی مقدس مثل شهید شوخی میکند. البته آپاراتچی خالی از ایراد نیست. ایراد عمدهاش هم به بحران هویت بومی / زبانیاش بازمیگردد. فیلم اگر به زبان ترکی ساخته میشد و از عناصر جغرافیایی و هویتی آذربایجان بهرههای بهتری میجست، قطعاً نتیجه مطلوبتر میشد. با این حال همچنان هم جزء انگشتشمار آثار جشنواره است که مخاطب را آزار نمیدهد، به شعورش توهین نمیکند و تا پایان در سالن سینما نگهش میدارد.
همچنین محمد قربانی گفت: قصه «آپاراتچی» با پارادیزوبازی و معرفی پسرکی شروع میشود که میخواهد در سالهای اول پس از انقلاب، درباره یکی از شهدای ترورشده تبریز فیلم بسازد. اما در پایان، فیلم با مرد چاقوکشی بسته میشود که به واسطه بازی در نقش شهید، متحول شده است. علت این تشویش و بلاتکلیفی در روایت را باید در حرفی که از سوی سرمایهگذاران فیلم به آن تحمیل شده، جستوجو کرد. حضرات به دنبال حل مسائل روز در گذشته هستند و سعی میکنند فضا و اتفاقات دهه ۶۰ را با نوستالژیبازی ماستمالی کنند. چند باری به این مساله اشاره میشود که شهید مدنظر، در بین مردم به بیرحمی معروف است و او را بهعنوان قاتل میشناسند. درحالیکه هیچ «مردم» ی در فیلم نمیبینیم و ارجاع اثر به مردمی است که در سال ۱۴۰۲ فیلم را تماشا میکنند. شخصیتها بیآنکه چیزی در فیلم ببینیم، مرتب به موانع فیلمسازی اشاره میکنند اما تنها نماینده خشکهمذهبهای ضدسینمای دهه ۶۰، یک پیرمرد چلاق سنتی است که پسرش -نقش اول فیلم- را مرتب از فیلمسازی منع میکند. مساله همینقدر تقلیلیافته و دمدستی شده است. حاکمیت کاملاً حذف شده و تنها یک امید روحانی پشتمیزنشین داریم که عکس تارکوفسکی و پاراجانف را پشت سرش زده و جلوی فیلم را میگیرد. راست میگویید: همه چیز زیر سر پاراجانف بود.
نظر شما