سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - میکائیل شهرستانی: آنتوان دوسنت اگزوپری نویسندهی انسان دوستی است که وقتی دشمنانش خبر سقوط هواپیمایش را از رادیو شنیدند به احترامش یک دقیقه سکوت کردند؛ یک دقیقه جنگ متوقف شد. یک دقیقه آدمیان به بهفکر فرو رفتند. همو که شاهزاده قصهاش سفر میکند و در سیارات دیگر برای کشف حقیقت فرود میآید و در سیارهای از پادشاه فرامیگیرد که اگر توانستی خودت را داوری کنی به مرحلهی «فرزانگی» دست یافتهای، یا مرد خودپسندی که در پی ستایشگریست که ستایشاش کند یا مرد دائم الخمری که شرمسار خود است و از اینرو مدام میگساری میکند یا فانوسبان «وظیفه شناسی» که ناگزیرست در هر دقیقه یکبار فانوس سیاره را که بدو سپردهاند، روشن و خاموش کند. چون گردش سیارهاش هر سال بیشتر شده و ۲۴ ساعت در سیارهاش فقط یک دقیقه بهطول میانجامد. یا تاجری که مدام در حال شمارش ستارگان آسمان است تا آنها را به حساب خود روی کاغذی بنویسد و در کشوی میزش پنهان کند و تصور کند «صاحب» آنهاست و یا جغرافیدان اندیشمندی که مدام اطلاعاتش در مورد هستی و سیارات دیگر را تکمیل میکند، یا راننده قطار مفلوکی که مسافرانش را جابهجا میکند و به مقصد میرساند. تا سرانجام روباهی را ملاقات میکند که بدو اهلی شدن را میآموزد، مسئولیت پذیری را یاد میدهد و محبت و حمایت از دوست (گل سرخش) را وظیفه میشمارد و پایان راه بس عمیق و دردناک است. دانایی و خردمندی تن سنگین را تاب ندارد. پس مار زرد صحرا چنبره میزند و شاهزادهی قصه اگزوپری را به عالمی پرتاب میکند که شاید جسم خستهاش دیگر از آن باز نگردد.
کتابی سراسر رمز و راز، اشاره و پند، سلوک و عشقسفری که هر کس باید یکبار آن را سپری کند تا بدین دل آگاهی و شناخت از خود و هستی و کائنات دست یابد. همچون شازده کوچولو، همچون آنتوان دوسنت اگزوپری، همچون …
نظر شما