سه‌شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۶
بخشی از خاطرات سید ابراهیم رئیسی از زبان خودش/ از دستگیری توسط ساواک تا اولین دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای

مرکز اسناد انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت آیت‌الله رئیسی رئیس‌جمهور ایران، بخش‌هایی از خاطرات ایشان را که در گنجینه‌ تاریخ شفاهی این مرکز ضبط شده برای نخستین بار منتشر کرده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا به مناسبت شهادت آیت‌الله رئیسی رئیس‌جمهور ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی بخش‌هایی از خاطرات ایشان را که در گنجینه‌ی تاریخ شفاهی این مرکز ضبط شده برای نخستین بار منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانیم:

حضور در تظاهرات ضد رژیم

در ایام انقلاب که تظاهرات در قم به طور رسمی از ۱۹ دی آغاز شد، در همه‌ی این تظاهرات شرکت می‌کردم. جوان بودم و روحیه‌ی جوانی داشتم و در همه‌ی اجتماعاتی که در خانه‌ی مراجع و علما برگزار می‌شد شرکت می‌کردم.

بعد از جریان اهانت به حضرت امام که طی انتشار مقاله‌ای توسط فردی به نام رشیدی‌مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود، مبدأ این اجتماعات بیش‌تر مدرسه‌ی آیت‌الله بروجردی بود. در بیش‌تر این اجتماعات از منزل مرحوم آیت‌الله گلپایگانی گرفته تا منزل همه‌ی علما شرکت می‌کردم؛ تا این‌که روز ۱۹ دی فرا رسید و در منزل آیت‌الله حسین نوری تیراندازی شد و عده‌ای به شهادت رسیدند. در همه این اجتماعات توفیق داشتم که در منازل علما باشم.

کار ما همیشه تا ۱۹ دی این بود که صبح به منزل یکی از مراجع می‌رفتیم و شب به منزل یکی دیگر. بعد از ۱۹ دی هم ضمن این‌که سعی می‌کردیم به درس‌ها توجه داشته باشیم، اما در کنار آن حتماً نسبت به خبرهای انقلاب و توجه به اطلاعیه‌ها و پیام‌های امام که از نجف می‌دادند حساسیت داشتیم و جزء برنامه‌های ما قرار گرفت. یعنی با توجه به آن شرایط علاوه بر مسئله‌ی درس، نسبت به مسائل سیاسی کشور حساسیت داشتیم. در تهران اجتماعاتی بود، گاهی به آن‌جا می‌رفتیم و گاهی هم در حرم بودیم.

هسته مبارزاتی طلاب در مدرسه‌ی آیت‌الله بروجردی

در اجتماعات طلبگی در مدرسه آیت‌الله بروجردی هسته‌ای از بچه‌های انقلابی بود که مثلاً جدیدترین اعلامیه‌ها را در مدرسه نصب می‌کردیم و جدیدترین نوارهای انقلابی مربوط به مقام معظم رهبری را که در مشهد بودند و به قم می‌آمد در اختیار دوستان قرار می‌دادیم. هسته‌ای بود که بیشتر جمعی از جوان‌های هم سن و سال خود ما در مدرسه آیت‌الله بروجردی بودند. بعد از بسته شدن فیضیه و دارالشفاء، مدرسه‌ی خان که مدرسه‌ی آیت‌الله بروجردی بود و مرکزیت داشت هر وقت هرکس از منزل بیرون می‌آمد و به حرم می‌رفت سری هم به مدرسه‌ی خان می‌زد. مدرسه‌ی خان مرکزیت و پایگاه خبرگیری و خبررسانی درباره‌ی مسائل انقلاب شده بود.

دستگیری توسط ساواک

قبل از انقلاب یک بار در قم دستگیر شدم و آن هم موقعی بود که با دو نفر از طلبه‌ها داشتیم به یزد می‌رفتیم که در راه‌آهن دستگیر شدیم. تصور می‌شد همراه ما اعلامیه‌های امام هست، البته همراه بعضی از دوستان بود، ولی به یک شکلی جاسازی کرده بودند که کسی متوجه نشود که آن‌ها هم متوجه نشدند.

اولین دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای

... علاوه بر جلساتی که ایشان [آیت‌الله خامنه‌ای] داشتند، به عنوان یک طلبه‌ی جوان به همراه دیگر دوستان خدمت ایشان حاضر می‌شدیم. اولین برخورد ما با حضرت آقا موقعی بود که با یکی از دوستان به منزل آقای محامی در مشهد رفته بودیم. آقای محامی در مشهد نماینده و وکیل وجوهاتی امام بودند. همه می‌دانستند ایشان وکیل امام است. به منزل ایشان رفته بودیم که آقای هاشمی‌نژاد و آقای خامنه‌ای آن‌جا آمده بودند. ظاهراً آن سه بزرگوار با هم جلسه داشتند و من هم با یکی از دوستان طلبه منزل آقای محامی بودم.

گفت‌وگو با آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد کرامت

دومین برخورد با حضرت آقا [در] مسجد کرامت بود که به عنوان طلبه با ایشان گفت‌وگویی داشتیم. دم در مسجد کرامت ایستاده بودیم و با ایشان صحبت می‌کردیم و مدت طولانی هم با بزرگواری حرف‌های ما را گوش می‌دادند.

سفر به ایرانشهر برای دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای

همیشه شیفته‌ی سخنرانی‌ها و شخصیت انقلابی ایشان [آیت‌الله خامنه‌ای] بودیم. به دلیل علاقه‌ای که به ایشان داشتم، قبل از پیروزی انقلاب یک سفر تبلیغی داشتیم که با بعضی از طلاب به رفسنجان رفته بودیم و سفر تبلیغی خود را به سفر سیاسی تبدیل کردیم.

در آن زمان شروع کردیم با تبعیدی‌ها دیدار داشته باشیم. سراغ آقایان معادی‌خواه و خلخالی رفتیم. آقای خلخالی در رفسنجان در تبعید بود. از آن‌جا هم به عشق دیدار با حضرت آقا به ایرانشهر رفتیم. یک شب آن‌جا بودیم که دو نفر از طلبه‌ها را در خیابان دستگیر کردند که معمم بودند. ما دو نفر شخصی بودیم و به منزل حجتی کرمانی رفته بودیم. گفتند دیشب پنج شش بار از ساواک سراغ شما را گرفته‌اند که شما را ببرند که ما به شکلی این‌ها را دست به سر کردیم. بعد هم فرمودند این‌جا یک راه مخفی در ذهنم هست که با یک نفر راه‌بلد شما را از آن‌جا رد می‌کنم، چون شما بلد نیستید.

ساعت نه صبح که در منزل ایشان صبحانه خوردیم و آماده شدیم، فرمودند شما دو نفر با این‌ها حرکت کنید و از شهر بیرون بروید که این‌ها قطعاً شما را می‌گیرند. ایشان عامل فراری دادن ما دو نفر از ایرانشهر شدند، چون دو نفر دیگرِ ما را دستگیر کرده بودند. آقایی بود که ایشان را می‌شناسم منتهی ایشان هم مهمان بود و به دیدار ایشان آمده، ولی راه‌بلد بود؛ چون یک ماهی بود که در منزل آقا حضور داشت.

قبل از انقلاب به زاهدان و منزل آقای کفعمی رفتیم که عالم شهر بود و در منزل ایشان آقای هاشمی‌نژاد و آقای طبسی که به دیدن آقا در ایرانشهر رفته بودند - منتهی داشتند بر می‌گشتند - هم حضور داشتند. یک شبی منزل آقای کفعمی بودیم. وقتی از ایرانشهر بیرون آمدیم دیگر تحت تعقیب نبودیم.

همین آقای خامنه‌ای…!

حضرت امام همیشه به عنوان یک شخصیت الگو و محوری بودند، اما یادم می‌آید دو سال قبل از انقلاب با طلبه‌ها که می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم گفتند اگر شاه برود چه کسی می‌خواهد مملکت را اداره کند؟ من هم گفتم همین آقای خامنه‌ای امام جماعت مسجد کرامت بهترین شخص برای ریاست‌جمهوری است. آن موقع مرا مسخره کردند که این چه حرفی است که می‌زنی؟ اما انسان در جبین ایشان توان مدیریتی را می‌دید. عرض کردم در مشهد عالم زیاد داشتیم، اما عالمی که جوانان اعم از دانشجو و طلبه را دور خودش جمع کند نداشتیم. درس‌های تفسیر ایشان واقعاً جا نبود. این در حالی بود که ایشان تحت تعقیب و گاهی زندان بودند و در تبعید نمی‌گذاشتند که ایشان آزادانه عمل کند، ولی باز هم در این شرایط از این امور غافل نبودند و بدان‌ها توجه می‌کردند.

حضور در میان علمای متحصن

آن زمان [که] امام هنوز نیامده بودند، جزء جوانانی که در دانشگاه تهران فعالیت می‌کردند بودم؛ البته نه به عنوان متحصنین، چون علما متحصن بودند. در تمام آن یک هفته تحصن آن‌جا حضور داشتم، البته می‌گویم در عداد همان جوانانی که آن‌جا بودند فعالیت می‌کردم و دوست داشتم آن‌جا باشم. یعنی تمام آن یک هفته‌ای که آقایان تا آمدن امام متحصن بودند، در جمع همین جوانان پرشور حضور داشتم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها