شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۴
نگاهی به کتاب «برادرخوانده»؛ آیا شامپانزه را می‌توان مانند انسان تربیت کرد؟

کتاب «برادرخوانده» به قلم کنیث اوپل با ترجمه سیمین زرگران، توانسته است نشان چهار لاک‌پشت پرنده برای آثار منتشرشده در تابستان ۱۴۰۰ را کسب کند. در این مطلب به معرفی این کتاب می‌پردازیم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «برادرخوانده» را کنیث اوپل نوشته‌، سیمین زرگران آن را ترجمه و انتشارات کتاب چ (واحد کودک و نوجوان انتشارات چشمه) برای گروه سنی بالاتر از ۱۲ سال منتشر کرده است.

فرض کنید پدر شما یک پزشک حیوانات است؛ شاید با خودتان فکر کنید که منظورم از پزشک حیوانات این است که پدر شما یک دامپزشک است، اما نه! پدر شما یک رفتارشناس حیوانات است. او که معتقد است بعضی از حیوانات مثل شامپانزه‌ها خیلی باهوش هستند، یک آرزوی بزرگ دارد؛ او دلش می‌خواهد یک شامپانزه کوچک داشته باشد تا او را از نوزادی تعلیم و تربیت کند و زبان انسان‌ها را نیز به زبان اشاره به او یاد بدهد. حالا تصور کنید صبح روز تولد ۱۳ سالگی‌تان، وقتی شما از خواب بیدار می‌شوید با یک اتفاق عجیب روبه‌رو می‌شوید. مادرتان از یک سفر طولانی برگشته است و همراه خودش یک شامپانزه کوچک برای شما آورده است. شاید در آن لحظه احساس کنید که چه خانواده عجیب و بامزه‌ای هستید؛ اما به مرور زمان، هرچقدر که همراه این شامپانزه‌کوچولو بزرگ‌تر می‌شوید، متوجه می‌شوید این شامپانزه کوچک همه دقت، توجه و تمرکز پدرتان را به خودش اختصاص داده است. حالا چه احساسی از این موضوع به شما دست می‌دهد؟

بن تاملین، تنها فرزند خانواده، از دست پدرش بسیار عصبانی است. آن‌ها از تورنتو به جزیره کوچک ویکتوریا در استان دیگری نقل مکان کرده‌اند تا پدرش که یک دانشمند رفتارشناس است، در اینجا تدریس و تحقیق کند. به این ترتیب، بن باید تولد سیزده‌سالگی‌اش را تنها و دور از دوستانش در یک شهر و خانه جدید بگذراند؛ اما در همین روز اتفاق دیگری هم می‌افتد که او را عصبانی‌تر می‌کند و البته بر زندگی‌اش تأثیر مهمی می‌گذارد. مادرش با یک شامپانه ۸ روزه به خانه می‌آید. پدر بن، در حال تحقیق روی موضوع آموزش زبان اشاره به شامپانزه‌هاست و به همین دلیل تصمیم می‌گیرد شامپانزه‌ای را از نوزادی به خانه بیاورد و بزرگ کند و مادرش دستیار این تحقیق است. همه از بن انتظار دارند زان را به عنوان عضوی از خانواده بپذیرد و در بزرگ‌کردن و آموزش به او کمک کند؛ اما این کار برای بن غیرممکن است. بن، اولش برای اسباب‌کشی هیجان‌زده بود. بابا به او گفته بود قرار است جاهای دیدنی کانادا را ببینند و به همین خاطر، یک سفر جاده‌ای پدر و پسری ترتیب داده بود؛ اما در عمل، هیچ‌کدام از چیزهایی که گفته بود اتفاق نیفتاده بود. بابا عاشق تغییر بود و تصمیمش را گرفته بود. تغییر مکان از تورنتو به ویکتوریا برای او چیزی نبود؛ اما عوض‌شدن مدرسه برای بن، انتظارات تمام‌نشدنی پدر و مادرش از او و زندگی با یک شامپانزه به عنوان برادرخوانده، شرایط را سخت و پیچیده کرده بود. در ادامه قصه، بن چیزهای زیادی درباره زان و شامپانزه‌ها یاد می‌گیرد؛ اما درگیری‌های ذهنی‌اش تمام نمی‌شوند. زندگی جدید در مدرسه، انتظارات بیش از حد والدین و نقش زان در زندگی‌اش همه تبدیل به دغدغه‌های ذهنی بن شده‌اند. سوال مهمی هم که ذهنش را درگیر کرده، این است که حالا شامپانزه عضوی از خانواده شده یا فقط یک مورد آزمایشگاهی برای تحقیقات پدرش است؟

در بخشی از متن کتاب می‌خوانیم:

«خیلی زشت بود. بدن نحیف و کوچکش در خمِ دست مامان خوب جا شده بود و سرش روی سه تا از انگشت‌های او. پوست بدنش چروکیده بود. دماغش فشرده و تخت بود و فک پایینش هم جلو آمده بود. تمام بدنش به جز صورت و انگشتان دست و پا و سینه‌اش، پُر بودند از موهای تیره و مجعد. دستانی دراز و خیلی لاغر داشت. پاهای کوتاهش جلو آمده بودند و انگشتان پاهایش آن‌قدر دراز بودند که بیشتر به انگشتان دست شباهت داشتند. یک تیشرت کوچک و یک پوشک تنش بود و بوی شامپو و عطر مامان را می‌داد. همین‌طور که نگاهش می‌کردیم تکانی خورد و چشمانش را باز کرد؛ چشمانی قهوه‌ای که توی صورت کوچکش بسیار بزرگ به نظر می‌رسیدند. به من و بابا زل زده بود و بعد برای اطمینانِ مجدد به مامان نگاهی انداخت. مامان هم او را محکم‌تر بغل کرد و گفت: «توی هواپیما مثل یه فرشته کوچولو بود. اصلاً صداش درنیومد، حتی وقتی که تازه بیدار شده بود.»

بابا لبخندی زد و گفت: «خیلی خوبه اگه همیشه این‌قدر خوش‌اخلاق باشه هیچ مشکلی باهاش پیدا نمی‌کنیم.» اول به بابا و بعد به مامان نگاه کردم، انگار خیلی خوشحال بودند. و ناگهان سوال‌ها به ذهنم رسید: وقتی که من به دنیا آمده بودم، من را هم همین‌طور به خانه آورده بودند؟ وقتی بابا اولین‌بار چشمش به من افتاده بود، به من لبخند زده بود؟ درست همین‌طور که الآن دارد لبخند می‌زند؟»

درباره نویسنده:

کنیث اوپل، نویسنده کانادایی، در سال ۱۹۶۷ در شهر پورت آلبرنی کانادا متولد شده و در دانشگاه تورنتو در رشته سینما و زبان انگلیسی تحصیل کرده است. نخستین رمانش را در هجده‌سالگی نوشته و پس از آن کتاب‌های زیادی برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده و برنده جوایز ادبی بسیاری شده است؛ از جمله جایزه ادبی فرماندار کل کانادا و جایزه ادبی پرینتز. او سه فرزند دارد و در تورنتو زندگی می‌کند.

اطلاعات بیشتر:

کتاب «برادرخوانده» در ژانر واقع‌گرا نوشته شده و در ۴۹۳ صفحه و به بهای ۹۰ هزار تومان از سوی انتشارات کتاب چ (واحد کودک و نوجوان نشر چشمه) منتشر شده است. این اثر به فهرست چهل‌وچهارم لاک‌پشت پرنده راه یافت و نشان «۴ لاک‌پشت پرنده تابستان ۱۴۰۰» را دریافت کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط