سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در بخش اول گفتوگویمان با مریم رحیمیپور، معلم ادبیات و نگارش و مروج کتابخوانی، به ضرورت در دسترس بودن کتابهای متعدد بهویژه کتاب خوب برای نوجوانان اشاره شد. او معتقد است اگر کتاب خوب به آسانی در اختیار نوجوانان قرار گیرد، آنها کتابخوانترین قشر جامعه هستند.
در بخش دوم صحبتهایمان به مسئله مطالعه غیردرسی پرداختیم و از تجربه او و پیشنهاداتش پرسیدیم. این مطلب را در ادامه میخوانید:
- چطور میتوانیم مطالعه غیردرسی را در این دوره برای نوجوانها جذاب و مفید کنیم تا آنها هم به این امر علاقهمند شوند؟
همانطور که قبلتر گفتم بچهها به کتابخواندن علاقهمند هستند؛ بلکه ما به نحوه نادرستی به نوجوانان کتاب ارائه میدهیم. کتابهای ما هندوانههای دربسته هستند و مشخص نیست که داخل آنها چه محتوایی وجود دارد. البته به نظر من در حال حاضر این موضوع خیلی بهتر شده است؛ اما شاید ۱۰ سال پیش که برای اولینبار معلم کتابخوانی شدم، این فضا وجود نداشت. برای مثال وقتی شما به داخل یک کتابفروشی میروید، تعداد زیادی کتاب میبینید؛ ولی هیچ دستور راهنمایی برای شما وجود ندارد که بدانید کدام یک از این کتابها به درد شما میخورد. همچنین بیشتر کتابها ردهبندی سنی درستی برای مخاطبان ندارند. البته در حال حاضر برخی از نشرها ردهبندی مشخصتری در مقایسه با سایرین دارند؛ اما بهتر است همه نشرها به این موضوع مقید شوند.
متأسفانه ما مراجع و منابعی همچون سایتها و مجلهها نداریم که وظیفهشان راهنماییکردن نوجوانان در حوزه کتاب باشد. مثلاً اگر یک نوجوان به طور اتفاقی کتابی را انتخاب کند یا از دوستش قرض بگیرد و از آن خوشش بیاید، در مرحله بعدی که میخواهد کتابی مشابه کتابی که خوانده است پیدا کند و بخواند، این راهنمایی وجود ندارد که چه کار میتواند انجام دهد؛ هیچکس هم نیست که راهنماییاش کند؛ حتی کتابفروشها هم راهنمای خیلی مناسبی برای این امر نیستند. به نظرم باید یک دستور راهنمایی برای مخاطبان کتابخوان در قالب سایت یا مجله و نشریه و همچنین مرورنویسهای آزاد طراحی کنیم تا نوجوانان بتوانند کتاب انتخاب کنند. این اتفاق در فضای مجازی و توسط بلاگرهای کتاب تا حدودی شکل گرفته است و آنها تا حدودی کتابهای خوب را به دیگران معرفی میکنند؛ اما من میگویم این موضوع نباید محدود به این مقدار باشد و باید خیلی خیلی گستردهتر از این باشد.
از طرفی وضعیت کتابخانههای مدارس واقعاً نامطلوب است؛ یعنی مدرسهها تقریباً کتابخانه ندارند. من در مورد مدارس مناطق کمبرخوردار صحبت نمیکنم بلکه حتی ثروتمندترین مدارس ما در بالاترین نقاط تهران هم کتابخانههای خوبی ندارند. مدرسهها علیرغم اینکه شهریههای میلیونی میگیرند، حاضر نیستند برای کتابخانهها خرج کنند و منِ معلم ادبیات اگر بخواهم دانشآموز را به یک کتاب ارجاع دهم، آن اثر در کتابخانه مدرسه وجود ندارد و باید از همه بچههای مدرسه بخواهم فلان کتاب را بخرند تا هر کس یک نسخه از آن داشته باشد و برود با آن کار کند؛ در حالی که مدرسه باید این کتابخانه را آماده کند و متأسفانه فرهنگ این موضوع در مدارس و خانوادههای ما وجود ندارد که ما باید برای کتاب خرج کنیم. مدرسه تجهیزکردن مستمر کتابخانه را به این معنا که هرساله کتابها را نو کند، بخشی از بودجه خود نمیداند. همچنین خانوادهها نیز برای خریدن کتاب ارزش قائل نیستند و در اینباره خیلی اذیت میکنند؛ در حالی که چندین برابر این خرجی را که قرار است برای کتاب کنند برای کارهای دیگری مثل یک وعده غذایی در بیرون خانه، انجام میدهند و حاضر نیستند کتاب بخرند. باز هم تأکید میکنم که من راجعبه مناطق کمبرخوردار صحبت نمیکنم؛ حتی آن مناطق هم واقعاً چنین شرایطی دارند و این خیلی تأسفآور است.
وقتی ما کتابخانه نداریم، کتابدار خوب نداریم و کتابها در دسترس بچهها نیستند و حتی برای خریدن کتاب هم بچهها راهنمای خوبی ندارند، باید چه کار کنند؟ بچهها دوست دارند کتاب بخوانند؛ اما هیچ راهنمایی برای آنها وجود ندارد و ما فردی را تربیت نمیکنیم که شغلش راهنماییکردن نوجوانها در حوزه کتاب باشد و هر شخصی که در حال حاضر دارد فعالیت میکند خودش از یک آزمون و خطایی به اینجا رسیده است. مثلاً ما در فضای آموزش معلمهایمان جایی را نداریم که آنها را برای ترویج کتاب تربیت کنیم و به همین دلیل، خیلی از کارها پراکنده و شخصی پیش میرود. حالا چگونه میتوانیم بچهها را به کتابخواندن تشویق کنیم به اینصورت که به بچهها کتابهای خوب معرفی کنیم و کتابهای خوب را در دسترسشان قرار دهیم؛ یعنی اگر نوجوانی از کتابی خوشش آمد بتوانیم دست کم، دو مورد شبیه به آن کتاب را به او معرفی کنیم یا کتابهای مناسبش را به او معرفی کنیم؟
- حالا شما در جایگاه یک مروج کتاب، راهنمایی نوجوانان را از این مطلب آغاز کنید و به ما و آنها، چند کتاب تابستانی برای مطالعه در ماه پایانی آن معرفی کنید.
این سوال سختی است؛ زیرا تعداد ایندست از کتابها بسیار است؛ اما یک کتابی که آن را دوست دارم و به نظرم خوب است که بچهها آن را بخوانند، کتابی است که فضای تابستانی دارد و نامش، «خاطرات یک تابستان» است که راجعبه دو برادر سیاهپوست است که یک دوست سیاهپوست دیگر پیدا میکنند و اینها تصمیم میگیرند کسبوکاری راه بیندازند تا بتوانند یک موتور بخرند و به یک موزه در خارج شهر بروند و ماجراجوییای را شکل بدهند. این کتاب در مسیر این داستان فضای زندگی سیاهپوستان آمریکایی را هم نشان میدهد. کتاب دیگری که پیشنهاد میکنم، کتاب «از تابستان تا تابستان» است. این کتاب ماجرای یک دختر و پسر کوچک فکر میکنم ۱۰ سالهای است که باهم همسایه هستند و هر تابستان را باهم میگذرانند و بچههای بامزهایاند. من خودم از کتابهایی که بچههای به اصطلاح کمی خنگ دارد، خوشم میآید. پارسال تابستان این کتابها را خواندم و چون فضای تابستانی داشت، خیلی بهم خوش گذشت و به نظرم خواندن کتابهایی که فضای تابستانی دارد در تابستان، بیشتر لذتبخش است. یک پیشنهاد دیگر هم برای نوجوانان بزرگتر دارم؛ کتاب «کشتن مرغ مقلد» که آن هم بیشتر در فضای تابستان اتفاق میفتد و کتاب تابستانی محسوب میشود. این اثر درباره دختر کوچولویی است که پدرش وکیل است و یک جرمی در منطقه آنها اتفاق افتاده است و این دختر شاهد این است که پدرش چطور از آن مجرم یا متهمی که بیگناه است، دفاع میکند. به نظر من این کتاب، کتاب خیلی زیبایی است و یکی از شاهکارهای ادبیات.
در پایان، امیدوارم بچهها کتاب بخوانند، کتابهای خوب بخوانند و کتابهای خوب را به اطرافیانشان معرفی کنند و هیچوقت از کتابخواندن سیر نشوند؛ زیرا هرقدر هم که بخوانند باز هم کم است و امیدوارم بچهها سعی کنند مروج کتابخوانی شوند.
نظر شما