دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۰
نقش اصلی سازمان «سیا» در کودتا/ سیاست «موازنه منفی» مصدق و بازتاب‌های آن

بهاء‌الدین شیخ‌الاسلامی، پژوهشگر تاریخ معاصر گفت: بنا به اسناد موجود که بعدها افشا شد بیش از یک سال قبل برنامه انگلستان برای کودتا تدوین شده بود. در وهله اول این دولت تصمیم داشت در همان سال ۱۳۳۰ آبادان را اشغال کند، اما ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) حاضر به حمایت از این اقدام نشد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا کودتای ۲۸ مرداد کودتایی بود که در سال ۱۳۳۲ ش توسط عوامل خارجی علیه دولت مصدق اجرا شد و با سقوط دولت مصدق، حکومت ایران به سلطنت پادشاهی تبدیل شد. این کودتا یکی از نقاط چرخش و انتقال قدرت، از یک دولت ملی به یک دولت دست‌نشانده خارجی است. به اعتراف تاریخ، به وضوح می‌توان دخالت آمریکا و دست داشتن این کشور را در این کودتا مشاهده کرد.

به مناسبت ۲۸ مرداد با بهاء‌الدین شیخ‌الاسلامی، پژوهشگر تاریخ معاصر و مولف کتاب «تاریخ تحولات سیاسی مشروطه: انقلاب و نظام مشروطه» که از سوی انتشارات ذکر راهی بازار نشر شده است، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

-با توجه به اینکه کودتای ۲۸ مرداد یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین حوادث سیاسی تاریخ معاصر ایران و سرمنشاء بسیاری از حوادث تلخ تاریخی این سرزمین به شمار می‌آید، در خصوص این کودتا شرحی بیان کنید.

پس از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی توسط دولت بریتانیا، به نظام مشروطه پایان داده شد و دیکتاتوری به جای آن نشست. البته انگلیسی‌ها برای اینکه رجالی را که به تغییر سلطنت کمک کرده بودند و در جهت منافع این قدرت تلاش می‌کردند همچنان حفظ کنند، اجازه دادند مجلس شورا و سنا به صورت پوسته‌ای باقی بماند تا به آنها حقوقی پرداخت کنند. فهرست اعضای این دو مجلس هم توسط دربار و سفارت انگلیس تهیه می‌شد. این وضعیت تا وقوع جنگ جهانی دوم ادامه یافت. پس از اینکه آمریکا و انگلستان برای شکست آلمان هیتلری ناچار شدند با رژیم کمونیستی شوروی تحت رهبری استالین متحد شوند، به سلطنت رضاشاه پایان دادند.

به علاوه برای حفظ آرامش در ایران، انگلستان که قدرت پشت صحنه ایران به شمار می‌آمد، اجازه داد دوباره مشروطه به صورت ناقص احیا شود. مشروطه‌خواهان هم که از رژیم دیکتاتوری سیاه رضاشاهی به فغان آمده بودند فرصت را غنیمت شمردند و دوباره احزاب را فعال کردند و انتخابات برگزار شد. به تبع این وضعیت حزب کمونیست (حزب توده) هم در سایه اشغال صفحات شمالی توسط ارتش سرخ شوروی فعال شد و نظام لائیک هم (برخلاف ترکیه) به دلائلی که جای تحلیل آن در این محدوده نیست از میان رفت. پس از جنگ، انگلستان به عنوان یک قدرت بلامنازع دچار فروپاشی شد و آمریکای تازه‌نفس جای آن را پر کرد. از این زمان رقابتی سخت میان آمریکا و انگلستان در جهان به ظهور رسید. ایران هم به منزله منطقه سوق‌الجیشی (استراتژیک از لحاظ نظامی) و حساس از نظر جغرافیای سیاسی (ژئوپلتیک) و هم مورد طمع از لحاظ اقتصادی (نفت) در صحنه رقابت آمریکا و انگلستان قرار داشت. در این دوره نیروهای ملی (که بخشی از مذهبی‌ها هم- که بعداً حزب «نهضت آزادی ایران» را تأسیس کردند- جزء آنها بودند) «جبهه ملی» را تشکیل دادند و موفق شدند دولت خود را با نخست‌وزیری دکتر مصدق تشکیل دهند. آمریکائی‌ها که خود را منجی انگلستان و دیگر دول اروپائی در جنگ می‌دانستند سهم قابل توجهی از نفت ایران و نیز به دست گرفتن زمام رهبری ایران را می‌خواستند. این مناقشات در اواخر دهه بیست که دولت جبهه ملی به رهبری مصدق پا به عرصه گذاشت، بیش از پیش خود را نمایان ساخت. مصدق با استفاده از رقابتی که میان دو قدرت بر سر نفت ایران جریان داشت- بر اساس تز «موازنه منفی» - توانست در اتحاد با آیت‌الله کاشانی (به عنوان رهبر سیاسی بخشی از توده‌های مردم) نفت را ملی و دست انگلستان را از آن کوتاه کند.

-با رجوع به کتاب‌ها و با توجه به اسناد موجود، منظور از نظریه «موازنه منفی» - که تز محوری سیاست جبهه ملی به شمار می‌آمد- چیست؟

منظور از نظریه «موازنه منفی» این بود که می‌توان بر روی آمریکا به عنوان یک قدرت که در رقابت با انگلیس است، برای تغییر و تحول و نجات از سلطه استعماری انگلستان امید بست. ملیّون بنا به سابقه دولت آمریکا قبل از جنگ جهانی دوم چنین تزی را مطرح کرده بودند و از وضعیت جدید این قدرت امپریالیستی که وارد مدیریت جهان شده بود در غفلت به سر می‌بردند. یکی از اشتباهات این جبهه و مصدق همین بود که تصور می‌کرد می‌تواند به آمریکا در مقابل انگلستان اتکا کند. در مقابل هم انگلیسی‌ها که اقدامات مصدق در ملی کردن صنعت نفت را ناشی از برنامه‌های آمریکا می‌دانستند، برای خنثی کردن اقدامات دولت ایران وارد مذاکره با رهبران آمریکا شدند تا این دولت را راضی به سرنگونی مصدق کنند.

در اوت ۱۹۵۲ وینیستون چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا در تلگرافی محرمانه و شدیدالحن به هنری ترومن رئیس جمهور آمریکا چنین نوشت: «اگر منافع نفتی آمریکا قصد دارد که جای بریتانیا را پس از رفتار نامساعدی که با ما شده در حوزه‌های نفای ایران بگیرد، مناقشه شدیدی را در این کشور برخواهد انگیخت» (اسناد محرمانه وزارت امور خارجه بریتانیا- منقول از بی بی سی- انتشار در ۱۲/‏۱۰/‏۶۱‬ پس از مدتی با روی کار آمدن جمهوری‌خواهان در آمریکا، زمینه سازش با بریتانیا فراهم شد و توافقی در زمینه‌های مختلف به‌خصوص تقسیم منافع نفتی و واگذاری اداره امور ایران به آمریکا صورت گرفت. به دنبال این توافق میدلتون کاردار وقت سفارت بریتانیا در تهران اظهار داشت: «حال چنین پیداست که تنها راه از سقوط ایران در ورطه کمونیزم، وقوع یک کودتاست» (همان). با توافقاتی که به انجام رسید، برنامه کودتا با تبلیغ کمونیسم هراسی (ناشی از فعالیت حزب توده) و ایجاد اختلاف میان دو رهبر نهضت ملی شدن نفت (مصدق و کاشانی) شروع شد. در این اختلاف‌افکنی افراد نفوذی در میان اطرافیان مصدق و آیت‌الله کاشانی نقش داشتند. با چنین مقدماتی سرانجام آمریکایی‌ها پس از توافق با انگلستان موفق شدند در ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ دولت مصدق را سرنگون کنند و شاه را به قدرت بازگرداندند. بر اثر این کودتا بار دیگر- همانند دوره رضاشاه- به نظام مشروطه پایان داده شد و کشور وارد یک دوره دیکتاتوری جدید- که اندکی متفاوت از گذشته بود- شد و محمدرضا همانند پدرش به جای سلطنت به حکومت کردن پرداخت و قانون اساسی مشروطه را نادیده گرفت.

نقش اصلی سازمان «سیا» در کودتا/ سیاست «موازنه منفی» دکتر مصدق و بازتاب‌های آن

-بر اساس پژوهش‌های انجام شده در مورد کودتای ۲۸ مرداد که به صورت کتاب منتشر شده‌اند و با توجه به اینکه مصدق از پشتوانه مردمی برخوردار بود، کودتا با همراهی چه کسانی انجام گرفت؟ نقش سازمان سیا و آمریکا و انگلیس در این واقعه چگونه واکاوی می‌شود؟

کودتا معنی خاص خود را دارد و نیازمند ابزار نظامی و استفاده از نیروهای مسلح است. بنابراین نمی‌توان اقدامات مصدق را علیه کارشکنی‌های دربار و شخص محمدرضا شاه کودتا نامید. محمدرضا شاه اگر می‌خواست می‌توانست طبق قانون اساسی مصدق را به صورت قانونی برکنار و دولت دیگری را معرفی کند. البته شاه از ترس افکار عمومی جرأت این کار را نداشت. مصدق از پشتوانه مردمی برخوردار بود و با همین نیرو در مقابل شاه ایستاد و او با توصیه آمریکا و انگلستان ایران را ترک کرد. البته این فرار موقتی بود، چون این دو دولت وعده داده بودند او را به قدرت بازگردانند. به همین دلیل هم مصدق که هیچگونه آمادگی برای مقابله با کودتای نظامی نداشت و پشتوانه مردمی ناشی از حضور آیت‌الله کاشانی را از دست داده بود، با یک کودتای نظامی مواجه شد. بنا به اسناد موجود که بعدها افشا شد بیش از یک سال قبل برنامه انگلستان برای کودتا تدوین شده بود. در وهله اول این دولت تصمیم داشت در همان سال ۱۳۳۰ آبادان را اشغال کند، اما ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) حاضر به حمایت از این اقدام نشد (تاریخ تحولات اجتماعی ایران- جان فوران- ص ۴۳۹). دولت آمریکا که سفیر و وزیر خارجه‌اش در حال خام نگهداشتن مصدق بودند، مأموران خود را برای کودتا به ایران اعزام کرد. سازمان «سیا» هم نقش اصلی را در این اقدام داشت.

پس از اینکه دولت انگلستان با دولت آمریکا به توافق رسید در سال ۱۳۳۱ علاوه بر تحریم نفتی و محاصره دریائی ایران، انگلستان جمعی از عوامل داخلی را برای زمینه‌سازی کودتا بسیج کرد. در میان این جمع «نمایندگان مجلس، مقامات دربار، خبرچینان، مقام‌های بانکی، ارتشیان بازنشسته و غیربازنشسته و حتی بازاریان و بعضی روحانیان» حضور داشتند (ایران مدرن- آبراهامیان- ص ۲۲۳). همچنین سفارت آمریکا حدود صد نفر مشاور در ارتش و ژاندارمری ایران، افسران جوانی که در آمریکا آموزش دیده بودند، فرماندهان یگان‌های تانک و یک شبکه مخفی در بازار و زورخانه‌ها را وارد عملیات کودتا کردند (همان). البته اتکای اصلی به نظامیان وفادار به شاه بود. همراه این نظامیان جمعی حدود ۵۰۰ تن از اراذل و اوباش و دو هزار نفر نظامی با لباس شخصی را هم بسیج کردند که در خیابان‌ها رعب و وحشت ایجاد کنند تا طرفداران مصدق نتوانند به حمایت از او برخیزند. هرچند در درگیری‌های روی داده به گزارش نیویورک تایمز بیش از ۳۰۰ نفر کشته شدند (همان). چنانکه گفته شد زمینه‌ساز چنین وضعیتی اولاً کنار کشیدن نیروهای مردمی تحت رهبری آیت‌الله کاشانی بود (چنانکه عرض شد اطرافیان مصدق در این کناره‌گیری نقش داشتند) و ثانیاً نارضایتی و سرخوردگی عمومی از وضعیت وخیم اقتصادی که ناشی از ملی شدن نفت و تحریم انگلستان علیه ایران باید دانست. دولت مصدق بر اثر تحریم‌های خارجی و قطع درآمد نفت حتی نمی‌توانست حقوق کارکنان خود را بپردازد. چنانکه بعد از کودتا سرلشکر زاهدی همین را علیه دولت مصدق مطرح کرد و اظهار داشت: «دولت سابق حدود ۲۱۰ میلیون دلار قرض بر جا گذاشته و در همین حدود از عایدات نفتی از دست رفته است». (نیویورک تایمز- ۲۸ اگوست ۱۹۵۳).

-سرانجام وضعیت نفت پس از کودتا را بر اساس اسناد موجود چگونه تبیین می‌کنید؟

پس از کودتا در وهله اول سرلشکر زاهدی به نخست‌وزیری رسید تا سرکوب نیروهای ضد رژیم را بر عهده گیرد. به علی امینی از رجال قاجاری متعهد به انگلستان که اینک به آمریکا پیوسته بود وظیفه انعقاد قرارداد نفتی جدیدی با آمریکا و انگلیس را واگذار کردند. آمریکا همچنین کمک‌های مالی فوری در اختیار رژیم شاه قرار داد که شامل ۴۵ میلیون دلار نقد و حدود ۲۴ میلیون دلار اعتبار برای اجرای طرح‌های اقتصادی بر اساس «اصل چهار ترومن» (رئیس جمهور) و طرح مارشال (وزیر امور خارجه وقت آمریکا) می‌شد. (ایران و تاریخ- افراسیابی- ص ۱۸). در سال ۱۳۳۳ (حدود یک سال بعد از کودتا) طبق تصمیم دولت‌های آمریکا و انگلیس کنسرسیومی با شرکت کمپانی‌های نفتی بریتانیا و آمریکا و ایران تشکیل شد تا نفت ایران را کماکان غارت کنند.

این قرارداد نفتی به تصوب مجلسین فرمایشی هم رسید. در این کنسرسیوم ایران به ظاهر مالک نفت بود و در عمل شرکت نفت بریتانیا (بریتیش پترولیوم که بعد از انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس تشکیل شده بود)، ۴۰ درصد، ۵ غول نفتی آمریکائی (مرکب از استاندارد اویل اف نیوجرسی، گالف، تگزاس، استاندارد اویل اف کالیفرنیا و سوکونی موبیل اویل) ۳۵ درصد، رویال داچ‌شل (انگلیسی هلندی) ۱۴ درصد، کمپانی نفت فرانسه ۶ درصد و دیگر کمپانی‌های نفتی آمریکائی ۵ درصد از نفت را در اختیار گرفتند. همچنین مقرر شده بود سود خالص بر مبنای ۵۰ – ۵۰ میان ایران و بقیه تقسیم شود. علاوه بر این، ۲۵ میلیون پوند هم به کمپانی نفت سابق انگلیس بابت ملی شدن نفت غرامت پرداخت شد. این در حالی بود که سود کنسرسیوم طی یک دهه بابت هر تُن نفت ۵۶/۱۲ دلار و سود ایران از هر تن ۵/۱ دلار بود! (جان فوران- ص ۴۶۳) در سال ۱۳۳۶ هم سازمان اطلاعات و امنیت ایران (ساواک) هم برای تداوم کنترل فعالیت‌های سیاسی و نیز تأمین امنیت رژیم تأسیس شد. در پایان هم این نکته را متذکر می‌شوم که جان فوران جامعه‌شناس آمریکائی می‌نویسد: «شاه، خاندان سلطنتی و دربار جزو نخستین کسانی بودند که از این درآمد سرشار [نفت] بهره می‌گرفتند… شرکت ملی نفت ایران محرمانه و به‌طور منظم بخشی از درآمد نفت را به حساب شاه واریز می‌کرد.

بنا به گزارش‌ها، این مبلغ در ۱,۹۷۸ م / ۱۳۵۵ ش دست‌کم یک میلیارد دلار بوده است. شاه در دهه ۱۹۵۸ / ۱۳۳۷ بنیاد پهلوی را بنا نهاد که ارزش دارائی‌هایش در دهه ۱۹۷۰ م / ۱۳۵۰ ش به سه میلیارد دلار می‌رسید. کار بنیاد مدیریت طرح‌های سلطنتی، پرداخت مستمری و مزایا به وابستگان و کنترل بخش‌های بزرگ کلیدی نظیر کشاورزی، مسکن، مصالح ساختمانی، بیمه، هتل، اتومبیل، تولید مواد غذائی و چاپخانه بود [و] در ۲۰۷ شرکت سهام داشت… جمع ثروت این خانواده به ۵ – ۲۰ میلیارد دلار می‌رسید که از شرکت‌های کشت و صنعت و کارخانه‌ها در ایران حاصل می‌شد. نظام در فساد، رشوه‌خواری و شره و آز و مال‌اندوزی غرق بود. در رأس این سلسله مراتب فساد شاه، خواهرش اشرف و وزیر دربارش امیر اسدالله علم بودند، بعد نوبت امیران ارتش و نخبگان می‌رسید که هر یک برای خود نیمچه درباری داشتند و اعوان و انصار را دور خود جمع می‌کردند و بخشی از همه مقاطعه‌کاری‌های پرسود را به خود اختصاص می‌دادند» (تاریخ تحولات اجتماعی ایران- ص ۴۶۴). به عبارت دیگر، افزایش درآمد حکومت از طریق فروش نفت نه تنها به نفع مردم تمام نشد، بلکه به سود طبقه حاکمه و اطرافیان آنها که از طریق شرکت‌هایشان در بخش‌های مختلف اقتصادی و صنعتی فعال بودند جریان یافت و یا از طرق مختلف از جمله خرید سلاح به طرف شرکت‌های آمریکائی بازگشت داده می‌شد. چنانکه کیسینجر، وزیر امور خارجه آمریکا در دوره زمامداری نیکسون در دفاع از شاه چنین استدلال می‌کرد: «شاه از ما کمک نظامی بلاعوض نمی‌خواست و هزینه‌های مربوط به خرید اسلحه و تجهیز نیروهای نظامی خود را از محل درآمد نفت تأمین می‌کرد. برای آمریکا چه بهتر از اینکه نه فقط برای تأمین منافع حیاتی خود در خلیج فارس کم‌ترین هزینه‌ای از جیب مالیات‌دهندگان آمریکائی نمی‌پرداخت، بلکه تولیدات کارخانه‌های اسلحه‌سازی خود را نیز به قیمت خوب می‌فروخت»! (جنگ قدرت‌ها در ایران- باری روبین- ص ۱۰۸)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها