سید مهدی کتان فروش مدرس این نشست ادبی در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: این دورهمی ادبی، چهل و پنجمین نشست ادبی، انجمن ادبی اراک است. تاکنون در خوانش و تفسیر ابیات شاهنامه پژوهی، تفسیر کلیله ودمنه خوانش و تدریس انجام گرفته است.
وی افزود: امروز چهل و پنجمین نشست است که به ادامه درس منطق الطیر یا مقامات طیور عطار نیشابوری پرداخته شد.
کتان فروش با اشاره به اینکه داستان «شیخ صنعان» از برترین قصههای ادبیات کلاسیک به شمار میرود افزود: چنانچه شما حافظ ویا مولانا را میخوانید؛ باید داستان «شیخ صنعان» را خوانده باشید. در حقیقت ادبیات عرفانی با دو شخص شروع شده یکی سنایی و دیگری عطار که باز عطار جلوتر از سنایی است و با مولانا اوج میگیرد. یعنی با دو نفر ذکر شده شروع میشود و با مولانا به اوج میرسد.
وی با بیان اینکه داستان «شیخ صنعان» در حقیقت ادامه داستان سیمرغ است گفت: ادبیات کلاسیک ما ادبیات صلح؛ دوست داشتن و ادبیات تعالی است.
کتان فروش خاطرنشان کرد: این انجمن ادبی دنبال این است و سعی دارد بیشتر موضوعات کتابهایی را در نظر بگیرید، که شرح آنها در بازار کتاب در دسترس نیست.
داستان «شیخ صنعان و دختر ترسا»؛ عطار نیشابوری این داستان را در قالب مثنوی و ۴۰۹ بیت سروده است. عطار نیشابوری در این قصه به خوبی یک قصه و افسانه را با واقعیت گره زده است و هرگز بوی کهنگی از آن به مشام و ذهن انسان نمیرسد.
غزل عطار مهمترین مراحل تکامل غزل فارسی است
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مورد عطار با عنوان «سرچشمههای شعر عطار» میگوید: «به لحاظ تاریخی؛ شعر عطار؛ بعد از شعر سنایی دومین اوج شعر عرفانی فارسی است و پس از عطار بلندترین شعر عرفانی؛ جلال الدین مولوی است. سه موج بزرگ؛ سه خیزاب بلند حیرت آور؛ در این دریا وجود دارد. اول سنایی و دوم عطار و سوم جلال الدین مولوی؛ اینها سه اقلیم پهناور؛ سه کهکشان مستقل اند که فضای بیکرانه ی شعر عرفانی فارسی و بیاغراق؛ شعر جهان را احاطه میکنند و در ضمن کمال استقلال سخت به یکدیگر وابسته اند و یکدیگر را تکمیل میکنند.
شعر عطار در نگاه نخست گاه؛ خواننده را می رماند اما شکیبایی و قدری آمادگی روحی لازم است تا به درون این باغ راه پیدا کنیم. وقتی انس گرفتی میبینیم که در آن سوی بعضی ناهماهنگیها؛ چه منظومهی منسجمی از احساس و اندیشه وجود موج میزند.
غزل عطار یکی از مهمترین مراحل تکامل غزل فارسی است. که اوج آن را باید در دیوان شمس الدین مولوی جست…»
چند ابیاتی از قصه «شیخ صنعان» در زیر میآید:
شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
در کمال از هرچه گوییم پیش بود
هم عمل هم علم با هم یار داشت
هم عیان کشف هم اسرار داشت
جنگ دل با نفس هر دم سخت شد
نوحهای در ده که ماتم سخت شد
گفتا شیخا طاقت من گشت طاق
من ندارم هیچ طاقت در فراق
چون نظر افکند به شیخ آن نگار
اشک میبارید؛ چون ابر بهار
حال دختر؛ شیخ با ایشان بگفت
هر که آن بشنوند ترک جان بگفت
زرد میدیدند چو زر روی او
گم شده در گرد ره؛ گیسوی او
در پایان این نشست ادبی دو تن از شاعران اراک به نامهای بهرام ادریسی و آکریم علمدار آخرین سرودههای خود را خواندند.
این نشسته ادبی هر هفته سه شنبهها از ساعت ۵ تا ۷ در سالن شهرداری اراک برگزار میشود.
نظر شما