به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در تبریز، سجاد یوسفی تحلیلگر روانشناختی فلسفی تبریز در یکصد و سی و پنجمین نقد وادی حیات گفت: واکاوی و نقد ناطور دشت از منظر جامعه شناختی و روانشناختی در سلسه جلسات وادی حیات انجام میشود.
وی با بیان اینکه ما کتاب نمیخوانیم که داده جدید بگیریم، میخواهیم با کتاب راه برویم و غرض آموزش اطلاعات نو نیست، افزود: هدف از خوانش و نقد کتاب شکوفا شدن و توسعه دادن وجود خود است.
دانش آموخته دکتری فلسفه یادآور شد: شکوفایی درونی راه رفتن درون خود است گویی یک سفر درونی برای رشد دادن درون خویش است و معیار فهم در جلسه فردی گزاره معرفتی نیست بلکه در جلسه توسعه فردی یک اتفاق وجودی رخ میدهد یعنی در جلسه فضایی درست میشود و شما در آن فضا نفس میکشید و بخشهایی از وجود شما تحت تاثیر آن فضا شروع به رشد میکند و شاید هنگام اتمام جلسه هیچ گزاره جدیدی نداشته باشید اما درون شما چیزهایی باز شده که بعداً رشد آن را خواهید دید گویی یک فضای گلخانهای برای جوانه زدن بذرهای درونی شما ایجاد میشود.
یوسفی تصریح کرد: توسعه فردی در همه فرهنگها وجود دارد و هر فرهنگی به فراخور مبانی خود مسیری برای سفر درونی تعیین میکند، در فرهنگ عرفانی آندلس ابن عربی میگوید که توسعه فردی مسیر فرا رفتن از عموم خلق به سوی حق و غرق حقیقت شدن و بازگشتن به سوی خلق با آن غرقه شدگی و این سه سفر را بعنوان توسعه درونی مطرح می کند و تا امروز در ادبیات عرفانی چنین مسیر توسعه فردی ماندگار شده است و توسط عبدالرزاق گیلانی به چهار سفر تبدیل میشود که ملاصدرا در اسفار اربعه از جنبه نظری این توسعه فردی سخن می گوید.
روانشناس تبریزی ادامه داد: همچنین در فرهنگ آلمانی نیز فیلسوفی بنام هگل سیر درونی انسان و جامعه را رشد از بیگانگی از خویشتن و رسیدن به یک خودآگاهی می داند و شکوفایی فردی را در رسیدن به خودآگاهی و بریدن از خودبیگانگی می داند و بعدها فیلسوف دانمارکی کی یرکگارد سه مرحله برای توسعه فردی مطرح می کند که از جهان زندگی سنتی به زندگی لذت گرا می رسیم و سپس به یک دین اخلاقی می رسیم و در ادامه فیلسوف آلمانی موثر دیگر نیچه می گوید ما از زندگی مانند شتر و حامل سنت های گذشته وارد مرحله عصیان یک شیر میشویم و بعد به خلاقیت یک کودک می رسیم و چنین مسیر توسعه فردی را نشان می دهد.
رئیس جلسات وادی حیات گفت: ما در نقد بیست و پنج رمان گذشته دنبال فضاسازی برای این توسعه فردی بودیم و برای همین در هر رمان به دنبال این روایت ها بودیم تا خودمان را بسفریم و مطالعه رمان به سفر درونی ما کمک کند و در مورد هر سه مرحله سخن گفتیم و برای همین نماد ققنوس هم به این شکل از این گفتمان ساخته شد و ققنوس نماد توسعه فردی است که ققنوس از خاکستر خودش بر می خیزد و خاکستر همان پوچی است که بعدش وارد جهان جدید خود می شد و بر این اساس مطالعه کتاب انجام می گیرد که این روایت چه کاربردی و کارآمدی برای سفر شخصی من دارد.
وی افزود: آخرین اثر مورد نقد رمان برادران کارامازوف بود که بخوبی بریدگی از جهان معصومیت و رهایی از وابستگی و حرکت به سوی خودآگاهی نشان داده شد اما بصورت جزیی دریاره مقاطع رشد انسان دست به مطالعه و نقد رمان نزدیم و اکنون نوبت جزیی ترین شدن این سیر فرا رسیده است و ما با رمان ناطور دشت به مرحله نوجوانی در توسعه فردی می پردازیم.
یوسفی با اشاره به اینکه من از سویه روان شناسی و فلسفی به رمان ها نگریسته ایم و جامعه شناسی مانند دکتر سلمانیان از سویه جامعه شناسی و فلسفی به اثر نگاه می کند و این موسسه این امتیاز را دارد که به رمان ها از جنبه های مختلف فلسفی، الهیاتی، روان شناسی، جامعه شناسی و ادبی و هنری به نقد رمان ها می پردازد.
وی خاطرنشان کرد: در رمان ناطور دشت، شخصیت اصلی متوجه شده معصومیت دوران کودکی او از دستش رفته است، معصومیت دوران کودکی آلوده نشدن به گناه دروغ و فریب و حیله و اذیت نکردن دیگران است و ما همه دوست داریم در چنین جهانی زیست کرده بمانیم و شخصیت اصلی این رمان هولدن کالفیک نوجوانی است که متوجه سوختن این دوران در زندگی خود شده است و سعی می کند این دوران معصومیت را در دیگران نگه دارد و برای همین عنوان ناطور یا نگهبان دشت کودکان در معرض پرپر شدن به او داده میشود.
روانشناس تبریزی افزود: معصومیت و ایده آلگرایی کودکی تاب ماندگاری برای همیشه را ندارد و ما بعد از مدتی می فهمیم واقعیت هایی هست که انسان ها نمی خواهند ببینند و مجبور به پذیرش دروغ می شوند و شرایط سختی هست که بدون فریب نمیتوانند آن را تحمل کنند یا دیگران نمی تواند تحمل کنند و ایشان خود یا دیگری را فریب می دهند، وضعیت هایی هست که تنش در زندگی لابد هست و ناخودآگاه انسان ها هم دیگر را آزار می دهند اما انسان های آرمانگرا این واقعیت ها را نمی پذیرند و انتظار دارند در آن بهشت عدن کودکی بمانند و همواره در حسرت کودکی از دست رفته هستند و برای همین حس نوستالژیک همیشه در ایشان قوت دارد.
وی اظهار کرد: کسانی که کودکی خود را از دست داده اند دو گونه اند یا نمی گذارند دیگران کودکی کنند یا نمی گذارند دیگران از کودکی بیرون بیایند، دسته اول آدم عقده ای هست که چون کودکی نکرده است اجازه نمیدهد دیگری کودکی کند اما دسته دوم می خواهد کودکی خود را از طریق دیگری زندگی کند و هر دو باعث آسیب به کودکی میشوند و قهرمان ما در رمان ناطور دشت از دسته دوم است.
فارغ التحصیل ارشد روانشناسی گفت: ما نباید معیار ایده آلی از کودکی داشته باشیم کودکی مفهومی بومی دارد و کودک من در این کشور باید متناسب با این جامعه باشد کودکی که در خانه شما کودکی اروپایی دارد نمی تواند نوجوانی ایرانی بکند بلکه باید متناسب با جامعه این معیارها را ساخت.
روانشناس فلسفی تبریز محور اصلی رمان ناطور دشت را ناسازگاری یک نوجوان خواند و افزود: نشان می دهد که یک نوجوان با همه جهان مشکل دارد چون ناسازگاری بخش ذاتی نوجوان است، یک نوجوان برای هویت یابی باید ناسازگار باشد و بایستی مقداری از اطرافیان فاصله بگیرد تا خودش را بیابد و پذیرش ناسازگاری اول قصه مواجهه با نوجوانی هست که در این رمان هم به تماشا گذاشته میشود.
در ادامه جلسه، مدیرکل مرکز اسناد و کتابخانه ملی شمالغرب و جامعه شناس تبریزی اظهار داشت: نویسنده کتاب ناطور دشت با همین کتاب معروف شد و شخصیت اصلی این رمان بسیار شبیه شخصیت اصلی رمان جز از کل استیو تولتز هست که جاسپر دین هست و هر دو نگره اگزیستانسیالیستی به موضوعات دارد.
جهانبخش سلمانیان ادامه داد: معنای واژه ناطور دشت شما را به استعاره کهن مانند امثال و حکم می برد در حالی که محتوای کتاب مفاهیم جامعه شناختی و روان شناختی و فلسفی هست و این باعث شده این کلمه ناطور نمی تواند درون متن را نشان نمیدهد.
وی با بیان اینکه مسأله جامعه شناسی و روانشناسی یکی بوده و آن ناسازگاری فرد با ساختار هست اما نوع نگاهشون فرق دارد، خاطر نشان کرد: روان شناسی می خواهد فرد را با ساختار سازگار کند اما جامعه شناسی میگوید ساختار هم بایستی با فرد سازگار باشد، گویی روان شناسی ساختار موجود اجتماعی را واقعیتی می پندارد که بایستی پذیرفت اما جامعه شناسی آن را برساخت اجتماعی می داند که می توان تغییر داد و نباید فقط فشار به فرد آورد که سازگار بشود بلکه باید محیط زیست روانی را تغییر داد تا فضای لازم برای زندگی فرد پیدا شود.
مدیرکل مرکز اسناد و کتابخانه ملی شمالغرب افزود: زیست جهان روانی دارای مشکلات اجازه تنفس روانی را به فرد سالم نمی دهد و در این رمان هولدن کالفید در یک ناسازگاری هست روان شناس می گوید هولدن کالفید چه مشکلی داشته نتوانسته است با جامعه ناسازگار باشد جامعه شناس می گوید جامعه چه مشکلی داشته که بر هولدن کالفید فشار آورده است، جامعه شناسی با نگره فشار ساختاری مرتن به مسأله نگاه می کند و می گوید هنگام هبوط از معصومیت کودکی به عصیان نوجوانی می رود ساختار برای این هبوط مساعد است اما روان شناسی می گوید به فکر این است که چگونه سازگار باشد.
سلمانیان تصریح کرد: هبوط یکی از بن نگرها بشری است همیشه هبوط وجود دارد، اسطوره شناسی مثل میرچا الیاده می گوید این الگوی هبوط تکرار می شود و این داستان آدم تکراری است و هبوط اول آمدن انسان از شکم مادر است و در هبوط فرد از دنیای امن و ناز و نعمت با یک گناهی به دنیای سراسر بدبختی هبوط می کنی و این اسطوره ای از حرکت انسان است.
وی تشریح کرد: در دوران کودکی انسان در یک بهشت امن زندگی می کند که والدین ساخته اند و قویترین مرد پدر و مهربان ترین زن مادر میشود اما در دوره نوجوانی اینا می خواهند عوض شوند و با دنیای آگاهی مواجه میشود و برای همین می گوید شجره ممنوعه درخت آگاهی بوده است
جامعه شناس تبریزی یادآور شد: این رمان نیز بر اساس بن نگره هبوط است و آخر سر هولدن کالفید در آرزوی همان معصومیت می ماند و فکر می کند باید به آن بهشت برگردد مانند داستان طاووس عطار است و از اینکه از بهشت به خواری هبوط کرده است ناراحت است و می خواهد به بهشت گمشده باز برگردد اما هدهد آنجا به او نصیحت می دهد تا چیزهای دیگری را هم ببیند، هولدن میشود طاووسی که نگهبانی می دهد کسی از بهشت به بیرون هبوط نکند
مدیرکل مرکز اسناد و کتابخانه ملی شمالغرب در نقد جامعه شناختی ناطور دشت یادآور شد: هولدن وارد جامعه ای میشود که در آن تنها هست و از آن بیگانه است و از طریق عصیان بیگانه میشود و به تعبیر مارکس انسان می خواهد درون خود را شکوفا کند اما می بیند جامعه اجازه نمیدهد و علیه جامعه مخالفت می کند اما خودش را مقصر عصیان کردن می کند اما در حقیقت جامعه ساختار لازم برای رشد او را ندارد
وی ادامه داد: کهن الگوها نشان گر شخصیت های متنوع است و ساختار اجتماعی باید اجازه رشد را به همه بدهد هم آپولون مرد خردمند منضبط و هم مرد اِرُس احساسی شاعر، هم آتنا زن فرزانه و هم آفرودیت زن عشوه گر اما جامعه می آید و یک ساختاری میسازد که مثلاً کهنه الگوی آپولون و آتنا در آن پذیرفته میشود و کهن الگوی اِرُس و آفرودیت در آن طرد میشود.
سلمانیان خاطرنشان کرد: داخل کتاب هولدن با معلم تاریخ گفتوگویی دارد که میگوید من نمیتوانم در جهان تو نفس بکشم و میگوید من و تو در قطب مخالف هستیم و من آدم صحنه تو نیستم و من نیازمند ساختار دیگری هستم و به قول اروینگ گافمن من بازیگر صحنه نمایش دیگران هستیم و گویی دیگران آینه میشوند خود را در آن ببینیم و هولدن میگوید من نمی خواهم خودم را در آینه توی معلم تاریخ ببینم تربیت ایدیولوژیک مانند ساختن میز و صندلی یک نجار است که الگوی واحدی دارد و همه باید در آن ساختار قرار بگیرند و فشار ساختاری بر فرد می آید اما تربیت گشوده مانند باغبانی است که فضا را فراهم می کند تا هر بذر به فراخور خود شکوفا شود و هولدن دچار تعارض میان این دو نوع تربیت است.
نظر شما