سه‌شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۷

میثم محمدخانی، در گفت‌گو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره انتخاب کتاب برای اقتباس گفت: ما در ابتدا خیلی سعی کردیم که اقتباس نکنیم. اما کتابی به نام «آواز کافه غمبار» خواندم که درباره یک آدم کوتاه‌قامت بود. او به یک روستا می‌رود و مورد تمسخر مردم قرار می‌گیرد و سپس شروع به انتقام گرفتن و کلاهبرداری می‌کند. ما از این کتاب یک برداشت آزاد داشتیم و اسکلت‌بندی فیلم‌نامه‌مان را از آن کتاب گرفتیم.

وی افزود: تنها شخصیت و تمسخر او را حفظ کردیم و داستان را از فضای روستا به محیط خوابگاه دانشجویی بردیم. فکر کردیم که چرا یک لوکیشن خاص را انتخاب نکنیم و بازیگر را در موقعیتی قرار ندهیم که بکر و جدید باشد؟

محمدخانی در خصوص فضای خوابگاه و دلیل انتخاب آن توضیح داد: در خوابگاه، ارتباط بین دانشجویان بیشتر است. صبح تا شب با هم هستند و این صمیمیت به ما اجازه داد صحنه‌هایی مثل چک کردن گوشی یا استفاده از لپ‌تاپ دیگری را بهتر نمایش دهیم.

او درباره اشاره به اعتیاد و مسائل خوابگاه گفت: ما خودمان این مسائل را اضافه کردیم. در داستان اشاره مستقیمی به مواد مخدر نبود، تنها صحنه‌ای هست که انگار یک سیگار بین دانشجویان رد و بدل می‌شود. مخاطب می‌تواند هر طور که دوست دارد تفسیر کند. هدف ما بیشتر این بود که قوانین خوابگاه را نشان دهیم، نه اینکه به مواد مخدر اشاره کنیم.

محمدخانی همچنین درباره صحنه پایانی فیلم گفت: در لحظه‌ای که شخصیت اصلی از خوابگاه بیرون می‌آید و پشت‌سرش تار می‌شود، هدف ما این بود که پیروزی او را نشان دهیم. او با زیرکی و هوش خود طلا را کنار پک مواد مخدر جا داد و از کسی که او را مسخره کرده بود، انتقام گرفت. حتی در یک صحنه، انگار خدا کمکش می‌کند. به نظر من، خدا فقط در مواقع خوب نیست که کمک می‌کند، بلکه حتی در مواقع بد هم در کنار آدم‌هاست.

وی در مورد پیام فیلم توضیح داد: هدف ما این بود که نشان دهیم قد و فیزیک ظاهری هیچ ربطی به موفقیت ندارد. شخصیت اصلی، زنی موفق بود که در حال گرفتن دکتری بود. سعی کردیم به این نکته اشاره کنیم که افراد با ظاهر متفاوت هم می‌توانند توانایی‌های خود را نشان دهند و حتی از دیگران جلو بزنند.

محمدخانی درباره انتخاب فیلم اقتباسی گفت: من همیشه دنبال داستان‌های قوی و معنادار هستم. چند نویسنده را برای این پروژه امتحان کردیم، اما داستان‌های ارائه‌شده از نگاه ما دور بودند. در نهایت، محمد رحمتی، نویسنده کار، کتابی را به من معرفی کرد که خیلی به ایده ما نزدیک بود.

وی درباره تجربه شخصی از انتقام افزود: خودم هیچ‌وقت تجربه انتقام گرفتن نداشتم و همیشه سعی کردم مسائل را به دست طبیعت بسپارم؛ اما در این فیلم، خیلی دوست داشتم که شخصیت اصلی انتقامش را بگیرد. ما تصمیم گرفتیم که با او همراه شویم و اجازه دهیم این انتقام به بهترین شکل به تصویر کشیده شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها