سرویس دانش و سلامت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - زهره رحیمی: کتاب «به همین نحیفی سهم ما از تاریخ» لحن صمیمانهای دارد که گاه خواننده فراموش میکند که کتاب میخواند، بلکه فکر میکند نامهای از دوست صمیمیاش به دستش رسیده و مشغول مطالعه آن است.
موضوع این کتاب صرفاً علمی، تاریخی و یا خاطرهنگاری نبود اما وقتی به خود آمدم در صفحه آخر کتاب متوجه شدم که همه اینها را در کتاب ۱۲۰ صفحهای به اسم به همین نحیفی سهم ما از تاریخ خواندهام.
برای من که تاریخ خیلی اهمیت دارد این کتاب شروع جذابی داشت، توجه به تاریخچه و شکلگیری بیهوشی و بهصورت جزئیتر توجه به بیهوشی در ایران، دید کلی در رابطه با علم بیهوشی به خواننده میدهد.
در ادامه با معرفی انسانهای شاخص این رشته آشنایی ما با بیهوشی عمیقتر میشود و از نکات قابل توجه این کتاب هم میتوان به مصاحبه با افراد قدیمی و حاذق این رشته اشاره کرد، این کار به درک بیشتر این کتاب و شغل تکنسین بیهوشی و سختیهایش کمک میکند.
عکسهایی که در کتاب وجود دارد از دو جهت خوب است: ۱- خشکی کتاب را گرفته است و مثل یک آلبوم ورق زدن و تماشا کردن تاریخ حس خوبی را به مخاطب القا میکند. ۲- نیاز نیست برای دیدن عکسهای لوازم پزشکی در قدیم به اینترنت مراجعه کنیم و همه چیز در دسترس است.
در هر جایی از کتاب که لازم باشد، پانویسها همچون چراغ قوهای، تاریکی ذهن ما را نسبت به موضوع روشن میکند.
بهراستی که تکنسینهای بیهوشی سهمی نحیف دارند از تاریخ پزشکی ایران یا حتی خود تاریخ ایران و دنیا!
وقتی عملی انجام میشود، ثنا گوی همه هستیم اما اصلاً در پس ذهنمان تکنسین بیهوشی هست؟ خیر! زیرا سهمی نحیف دارند از تاریخ.
نحیف بودن سهمشان با بزرگ و سنگین بودن وظیفهشان محیطی پارادوکسی را برایشان رقم زده است که برآمدن از پس این کار پر زحمت و کم درآمد فقط کار انسانهای قویی چون خودشان است و لاغیر.
بعد از خواندن این کتاب با خود فکر کردم اگر یک روزی تکنسینهای بیهوشی نخواهند کار کنند چه میشود؟ تمام عملها لغو میشود، بیماران درد زیادی را تحمل میکنند، خانوادهها نگران حال مریضشان و....
به همه اینها که فکر میکنم بیشتر به اهمیت شغل تکنسینهای بیهوشی پی میبرم و بیشتر از قبل ممنونشان هستم، ممنون دقت و ظرافت و صبر و حوصلهشان، ممنون از اینکه با همه سختیها حواسشان به دوز بیهوشیمان هست که کم بودنش باعث درد و زیاد بودنش باعث خواب ابدیمان نشود. من ممنونم از تکنسین بیهوشی که با وجود نحیف بودن سهمش از تاریخ با انگشتان خود زحمت من و ریههای مرا میکشد تا نفسم نبُرد و بتوانم ساعتی بعد چشمانم را باز کنم.
کاش میتوانستم کاری کنم که سهمتان از تاریخ اینقدر نحیف نباشد!
من سراغ این موضوع رفتم چون شغل من اینست و منخواستم دِین معنوی خودم رو نسبت به شغلم ادا کنم. در عینحال دریچهای باشم برای ورود دیگر گروههای شغلی که از سوی جامعه خیلی جدی گرفته نمیشوند اما داستانهای عمیق و دراز بسیاری دارند و تاریخ سازند.
من در حوزههای دیگه ممکنه باز دست به تألیف بزنم اما الان انتظارم این هست که با خواندن این کتاب مشاغل مشابه، این مسیر را ادامه دهند.
من در فضای نظری جای گروههایی را خالی میبینم که در سطوح اندیشمندان و فلاسفه و اساتید نیستند، اما بهواسطه تجارب عمیقشان حرف برای گفتن و آموزه برای یاددادن، بسیار دارند. لحن صمیمی من برای وجاهت دادن و اعتبار بخشیدن به این بخش از صاحبان اندیشه در جامعه است که در سایه فرهیختگان و خواص، نادیده یا کمدیده واقع میشوند.
دوم اینکه لحن صمیمانه موجب میشود مخاطب و خوانده در جای جای سخن تو، خودش را در همان شرایط و موقعیت احساس کند.
بهعنوان سخن آخر: امیدوارم این کتاب توسط تمام افراد شاغل در این حوزه یکبار مرور شود.
اگر چنین شود، بهگمانم دنیای این رشته، روزگار و فضا و معنای متفاوتی را تجربه خواهد کرد و جمعیت مشغول در این عرصه عمیقتر با کار و خدمتی که به آن مشغولند، مواجه خواهند شد.
این کتاب میتواند بهنوعی به خودبودگی ما کمک کند و ما را نسبت به از خودبیگانگی حین دوران شغلی، هوشیارتر و بیدارتر کند.
بخشی از کتاب:
با چشمان خود دیدم
من به چشم خودم دیدهام که دقیقترین جراحیهای شکمی روی تختهای اتاقهای عمل با دشواری بینظیری انجام شدهاند؛ و بیمار خوش و سرحال تنها بهخاطر یک تزریق اشتباه در بخش از سوی، پرستار خوابی ابدی را تجربه کرد!
من به چشم خودم دیدهام که دستاورد ظریفترین جراحیهای استخوانی که حاصل تلاش چندین ساعته تیم اتاق عمل بود تنها بهخاطر جابجایی نادرست و سهل انگارانه بیمار از سوی بیماربر نابود شده است!
من به چشم خودم دیدهام که شکیبایی و برنامهریزی چند ماهه بیمار و همراهان و پزشکان تنها بهخاطر رعایت نشدن شرایط نگهداری یک بافت پیوندی، پوچ و بیمعنا شدهاند!
من به چشم خودم دیدهام که عفونت جدی بیمار او را وادار به تحمل چند ماه مراقبت پرهزینه و پر دردسر کرد تنها بهخاطر نظافت ناکامل و عجله ای یک اتاق عمل از سوی خدمتکار واحد!
من به چشم خودم دیدهام که ترس یک دانشجو از مواخذه استاد، او را وادار به پنهان کاری خطایی نمود که بیمار و خانوادهاش تا پایان عمر پیامدهای آن خطای دیر رسیدگی شده را به حسرت تاب میآوردند!
من به چشم خودم دیدهام که کم دقتی یک منشی در تحویل کیسه خون، کلیه بیمار را دچار دیالیزی چند ساله کرد!
در این سپهر که ما خدمت میکنیم، هیچ کاری کم اهمیت نیست و هیچ فردی کم ارج شمرده نمیشود. تنها بهخاطر ناآگاهی و تکبر است که چنین حقیقت انکارناپذیری نادیده انگاشته میشود.
نظر شما