سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حمیدرضا نادری متخلص به نادر خراسانی، نویسنده و پژوهشگر: هشتم آذرماه سالروز قتل ناجوانمردانه یا به قول ابوالرجا قمی، شهادت عمیدالملک کندری فقیه، شاعر ودیوانسالار ایرانی است، سال ۴۰۵ هجری قمری در قریه کندر از توابع بشت دهقانزادهای با نام ابونصر منصور بن محمد که بعدها به عمیدالملک شهرت یافت متولد شد.
چون پدرش از دهقانان بود و تمکن مالی داشت برای تحصیل فقه او را به نیشابور روانه کرد تا در مدرسه امام موفق هروی که رئیس شافعیان نیشابور بود تحصیل نماید. عمیدالملک کندری علاوه بر فراگیری علم فقه، در علم ادبیات سر آمد بود، طبع شعری روانی داشت و بر زبان های گوناگون مسلط، اما اکنون سوالی که در ذهن ما نقش می بندد این است که چرا از او آثاری بجا نمانده است؟ چون حاکمیت مذهبی نسبت به عقاید او حساس شده بود هنگام دستگیریاش اموال، دفتر شعر و نوشته های او را معدوم کردند، هم زمان با تحصیل کندری مکاتب مختلفی در نیشابور فعالیت می کردند و بازار بحث و جدل مذهبی و اعتقادی بسیار گرم شده بود.
شافعیان از یک سو و حنفیها از سوی دیگر رقابت سیاسی داشتند و از طرفی اشعریان نیز به طرفداری از بوسهل موفق پیرو مکتب اشعری به تنشهای سیاسی و اجتماعی دامن می زدند. موضوع مهم درباره کندری این بود که در مکتب شافعی تحصیل می کرد، مذهب حنفی داشت و بعضی نیز به شیعه مذهب بودن او معترف بودند. اما نمی توان این مطلب را نادیده گرفت که گفته میشد بعضی به خاطر ملاحظات گوناگون مذهب خویش را پنهان می کردند، در هر صورت در متون مختلف او را یک حنفی مذهب متعصب معرفی کردهاند اما از رویدادهای تاریخی متوجه میشویم اگر چه شیعه بودن کندری را نمیتوان تایید کرد اما میتوان گفت او متمایل به شاخهای از معتزله بوده است و گفته شده است که طغرل نیز مذهب معتزلی داشته است، به هر روی چون کندری در نیشابور لیاقت خود را در امور دیوانی به رخ کشید و در نهایت به لیدر مذهب حنفی بدل شد.
امامان حنفی او را برای رسیدن به قدرت شایسته دیدند و از سویی دیگر شافعیان اشعری برای به قدرت رساندن بوسهل موفق خود را به آب و آتش میزدند در نتیجه فضای رقابت متلهب شد تا اینکه بحث کاندید شدن کندری برای وزارت به اجرا در آمد و کندری مجبور به مهار این درگیریها شد تا جایی که به دستور طغرل ابوالحسن اشعری را بر منابر لعن کردند، خواجه نظام الملک شافعی مذهب، که او نیز شاگرد امام موفق بود مسبب این کارها را کندری دانست و نهال دشمنی در دلش کاشته بود و علاوه بر این به وزارت کندری حسادت میکرد تا اینکه به سمت دیوانی در درگاه آلب ارسلان رسید و بعد از مرگ طغرل دستور قتل کندری را از سلطان گرفت و اجرا کرد. اکنون با توجه به این مقدمه به شرح نگرش کندری در ابعاد مذهبی، فرهنگی و سیاسی می پردازیم.
نگرش مذهبی
وقتی آثار تاریخی نویسندگان شیعه را در مورد کندری مطالعه می کنیم نسبت به آثار نویسندگان اهل سنت با هم متفاوت است به عنوان مثال ابناثیر کندری را دارای کارنامه سیاه و مستوجب توبه می داند اما ابوالرجای قمی او را چراغ افروخته شده عدالت در جهان میداند لذا هریک از نویسندگان بسته به مذهبی که دارند تعبیر متفاوتی نسبت به او دارند.
در باب اتهامات مذهبی عمیدالملک باید بگویم که او متهم به داشتن مکتب اعتزال و مجسمه بود، چون مردم زادگاهش کندر در آن زمان قدری مذهب بودند می گفتند کندری تحت تاثیر آن اعتقادی کفرآلود دارد و او را به مشبهه محکوم میکردند که او برای خدا چشم و گوش قائل است.
نظر به اینکه مذهب حنفی در قرن پنجم بیشترین پیروان را داشت و از خراسان گرفته تا مرکز خلافت را شامل می شد کندری توانست از این تکثر بهره ببرد و به سرعت خودش را به فردی تاثیر گذار در جبهه حنفیان تبدیل کند، اطمینان امامان حنفی را جذب کند و در پی آن اعتماد خلیفه القائم را به دست آورد. در واقع کندری را طراح موضوع ارتباط سلطنت با خلافت می دادند و سلجوقیان از طریق او به سلطنت مشروعیت دادند زیرا وقتی سلطان مشروعیت می گرفت که از سوی خلیفه تاییدیه دریافت می کرد.
اما این امر مستلزم این بود که شخصی مذهبی و واجد شرایط به عنوان نائب خلیفه تعیین گردد زیرا سلطان طغرل مشروعیت مذهبی نداشت و لازم بود یک فقیه جامع الشرایط در کنارش قرار گیرد. برای همین نظریه ابوالحسن ماوردی قاضی القضات بغداد که مورد اعتماد خلیفه بود اجرا شد و کندری نائب خلیفه شد و بدین شکل سلطنت مشروعیت مذهبی دریافت کرد.
قدرت مذهبی کندری در کنار مقام وزارت باعث شد که در واقع به خواست خلیفه نا آرامی های مذهبی را در همه جا مهار کند که مهمترین آنها شافعی های اشعری بودند که براساس مکتب ابوالحسن اشعری به سردمداری بوسهل موفق و پشتیبانی امامان شافعی برای کسب قدرت منطقه را نا آرام کرده بودند آنان مخالف وزارت کندری بودند و می خواستند بوسهل جای او را بگیرد اما کندری اعتقادات اشعریان را مغایر با باورهای اهل سنت و جماعت می دانست، امامان شافعی معتقد بودند که کندری ذهن طغرل را نسبت به پیروی بوسهل موفق از مبتدعه مسموم ساخته بود و دوسال مانده به ورودش به بغداد اشعریان را مرتد و فرمان لعن آنان را بر منابر صادر کرد اما بعضی عقیده دارند این به خواست طغرل بود چون خودش نظریات اشعری را خوانده بود. اقدامات این امامان شیعه باعث بین حنفی ها و طرفداران اشعری زد و خورد ایجاد شود و آنها می گفتند که باعث و بانی همه ی این آشوب ها کندری است تا اینکه به سلطان طغرل شکایت کردند و بعد از مدتی طغرل در جلسه ای با دلیل و منطق آنان را مقهور کرد اما دست برنداشتند و کندری مجبور شد دستور دستگیری آنان را صادر کند لذا حکمران نیشابور امام قشیری و رئیس فراتی را گرفتند و به قلعه ی قهندز بردند اما بوسهل موفق و امام جوینی فرار کردند تا اینکه بوسهل در فرصتی با چندین نفر قداره به دست به قلعه حمله کرد و دونفر زندانی را آزاد کرد اما در این گیر و دار بیست نفر کشته شدند. برای همین متعصبان شافعی کندری را مقصر رنج و محنت امامان خود می دانند و یکی از دلایل دشمنی خواجه نظام الملک توسی با کندری به همین دلیل بوده است.
نگرش فرهنگی
فعالیت فرهنگی وزیران یکی از حوزههایی است کارآمدی آنان را برای فرهنگ مرز بومشان به یادگار میگذارد. اگر به تاریخ کشورمان در پادشاهیهای مختلف نگاه کنیم میبینیم که بیشتر سلاطین بیگانه بودهاند اما برای اینکه مورد قبول و ملاحظه قرار گیرند وزیر ایرانی انتخاب میکردهاند و در این شرایط عمیدالملک کندری یکی از وزیرانی است که فرهنگ ایرانی خود را از یاد نبرده است.
نخست اینکه او به بیشتر زبان ها مسلط بود و به قول مؤید ثابتی با هر طایفه ای به زبان خودشان سخن می گفت و این خصوصیت باعث می شد خیلی راحت فرهنگ ایرانی هم به آنان معرفی کند.
لذا او بیشترین نقش را در آشنا کردن ترکان و عرب ها با فرهنگ ایرانی داشت، برای همین وقتی باخرزی شاعر ایرانی قصیده معروف خود را به زبان عربی در محفل خلافت خواند او را تشویق کرد و به او هزار دینار جایزه داد همچنین به فاطمه بنت حسن که از کاتبان معروف بود وقتی ورقی با خط خوش برایش نوشت و دید به او نیز هزار دینار جایزه پرداخت کرد.
یکی دیگر از کارهای فرهنگی کندری تأسیس کتابخانه بود و محققان برای تحقیق به کتابخانه او مراجعه می کردند.
از کارهای دیگر او تشویق کردن عالمان به نوشتن کتاب بود به عنوان مثال او به ابن حسول پیشنهاد نوشتن کتاب تفضیل الاتراک علی سائر الاجناد را داد. عمیدالملک جلسات شعرخوانی و خطابه را مرتب در نقاط گوناگون برگزار می کرد به طوری که نخبگان مذهبی و علمی در آن شرکت می کردند.
مهمترین اقدام فرهنگی کندری پس از رسیدن به وزارت این بود که دستور داد دیوان ها و دفترهای دولتی و مکاتبات را به فارسی بنویسند و ترکان را به یادگیری زبان فارسی تشویق می کرد.
از موارد دیگر رفتار فرهنگی کندری این بود که شاعران را حرمت می گذاشت، در همدان با طغرل در مسیر عبور لشکر به دیدار بابا طاهر رفت، لامعی گرگانی را در رکابش به بغداد برد، از باخرزی حمایت کرد لذا به یکی از ممدوحان شاعرانی چون فخرالدین اسعد گرگانی، لامعی گرگانی و باخرزی تبدیل شد.
نگرش سیاسی
کندری از همان آغاز اعتراف کرد که حرص رسیدن به ریاست در سرش تخم نهاده لذا سعی کرد با تلاش و کوشش در تحصیل خود را به بزرگان مذهبی سیاسی نزدیک کند به طوری امام موفق هروی رئیس شافعیان نیشابور نیابت ضیاع خود را به او سپرد. کندری می دانست که راه پیشرفت از کدام سو می گذرد لذا به زبان های ترکی، هندی، عربی و… مسلط شد و این ویژگی او را مهره ای کارآمد ساخت و جزو مأمورین مالیات و همچنین انهای اخبار را برعهده داشت تا اینکه سلطان طغرل او را پسندید و برای مدتی حکومت خوارزم را به او سپرد اما روحیه ی بی باکی و جنگندگی او در کنار حرص رسیدن به قدرت باعث شد دختر خوارزمشاه را که می خواست برای طغرل خواستگاری کند برای خودش به زنی گرفت و سپس در یکی از قلعه های مستحکم خوارزم با لشکرش مقام کرد و اعلام استقلال نمود. گرچه این کار از کندری بعید بود اما در تاریخ ثبت شده است و تنها چیزی که کار او را برجسته می کرد شهامت انجام این کار بود که انجام داد و از طرفی هنگامی که لشکریان سلجوقی او را دستگیر کردند با حیله ای از مرگ گریخت. اینکه می گفتند کندری افراد را سبک می گیرد در اینجا نمود پیدا می کند.
هنگامی که او همراه طغرل عازم عراق شد وزارت او مسجل شده بود و در پی آن به مقام نائب خلیفه و سید الوزرایی رسید. او در مقام به جایی رسید که طغرل با چشم او می دید و با گوشش می شنید و حتی خواب های سلطان را تعبیر می کرد، در بغداد که بود تنها او اجازه ی ورود به درگاه خلیفه را داشت و در سیزده ماه طغرل اجازه ی حضور در درگاه خلیفه را دریافت نکرد و وقتی به حضور خلیفه رفت به او گفت عمیدالملک امانت ما در دست توست و از او حفاظت کن.
وقتی آلب ارسلان با سپاهی بیکران به قصد ری میآمد تا حاکمیتش را برقرار کند، کندری به او نامه نوشت که اگر به ری نیایی و به همان حدود فرمانروایی خودت قانع باشی هم کمک مالی از خزانه دریافت خواهی کرد و هم در خطبه ها نامت را پس از سلیمان ذکر خواهند کرد اما او آلب ارسلان را کم گرفته بود و کاری اشتباه را مرتکب شد زیرا وقتی دید که سپاه آلب ارسلان موانع را درهم شکستند، با ساز و دهل به پیشوازش رفت و خطبه را به نامش خواند. اما کندری بعد از شکست ترفندهایش به سرعت وانمود می کرد که هدف دیگری داشته که به نفع موجودیت امپراتوری سلجوقی است.
استراتژی کندری در وزارت حکومت سلجوقی تداوم حکومت خاندانی بود، چیزی که طغرل هم به آن عمل می کرد اما دیدگاه کندری کمی متفاوت بود. طغرل هر ناحیه را به شخصی از اعضای خاندانش که هم خون او بودند داده بود اما عمیدالملک در خفا نظری دیگری هم داشت او واگذاری قدرت را به افرادی که وفادار بودند نیز جایز می دانست در صورتی که طغرل به برادر ناتنی اش ابراهیم هم حکومت نداد و در شورای دندانقان سهمی برای او قائل نشد. در صورتی که کندری در خفا با ابراهیم در مذاکره بود تا طغرل را متقاعد سازد و ابراهیم هم سهمی داشته باشد. کندری هدفش قبضه کردن قدرت خلافت بود طوری که در مدت وزارتش عملاً خلیفه یک قدرت نمایشی و نمادین شده بود.
ناکامیهای سیاسی کندری بسیار کمتر از پیروزیهای سیاسی او بود، تسلطش به زبان عربی و ترکی باعث شد ارتباط بین خلیفه و سلطان شکل بگیرد، بنابر این عمیدالملک طراح قضیه مشروعیت بخشیدن به سلطنت شد و دیپلماسی فعالی را پیش برد تا اتحادی بین این دو منبع قدرت شکل بگیرد. سپس برای تحکیم بیشتر این اتحاد تلاش برای ازدواج طغرل و دختر خلیفه القائم بالله را بر عهده گرفت. اگرچه خلیفه دلش راضی به این ازدواج نبود اما کندری آن قدر فشار آورد تا اینکه ناخواسته میل خلیفه را تغییر داد، در این میان خلیفه از کندری شکایت کرد و او هم اقطاعات حکومت را که در اختیار خلیفه نهاده بود از خلیفه گرفت و علاوه بر فشار سیاسی بر دارالخلافه فشار اقتصادی را نیز اضافه کرد.
یکی دیگر از مواردی که به پایبندی سیاسی عمیدالملک گواهی میدهد اجرای وصیت طغرل مبنی بر جانشین کردن سلیمان به جای آلب ارسلان بود، درست است که سلیمان لیاقت کافی را نداشت اما اجرای این سیاست جرأت زیادی می خواست چون بعد از مرگ طغرل فضای سیاسی به نفع آلب ارسلان بود و حتی نظر خلیفه نیز به سمت او بود اما کندری این قمار را انجام داد و وقتی شکست خورد دوباره دلیلی جور کرد و از مهلکه گریخت. او گفت من وصیت سلطان را اجرا کرده ام و جوابی منطقی بود اما آلب ارسلان از خیلی قبل تر به کندری بی اعتماد شده بود. او همچنین بعد از مرگ طغرل برای آرام کردن و فرمانبری سپاه در خزانه را گشود و هر چه توانست بخشندگی کرد اما دیگر ستاره بختش روز به روز کم سوتر میشد.
نظر شما