به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در مشهد، سومین سالگرد جلسه کتابخوانی «به وقت کتاب» صبح امروز در میان استقبال پرشور مخاطبان در کافهکتاب کنگدژ واقع در روستای تاریخی کنگِکهن برگزار شد. عباس ساعی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی در این رویداد گفت: در بخشی از مقالات شمس میخوانیم «از عهد خردکی، این داعی را واقعهای عجب افتاده بود. کس از حال داعی واقف نی، پدر من از من واقف نی. می گفت: «تو اولاً دیوانه نیستی. نمی دانم چه روش داری. تربیت ریاضت هم نیست و فلان نیست.» گفتم: «یک سخن از من بشنو! تو با من چنانی که خایه بط را زیر مرغ خانگی نهادند، پرورد و بط بچگان برون آورد. بط بچگان کلانتَرَک شدند، با مادر به لب جو آمدند، در آب درآمدند. مادرشان مرغ خانگی ست. لبلبِ جو می رود، امکان درآمدن در آب نی. اکنون، ای پدر، من دریا می بینم مرکَبِ من شده است و وطن و حال من این است. اگر تو از منی یا من از توام، در آ در این دریا و اگرنه، برو برِ مرغان خانگی! و این تو را آویختن است.»
وی افزود: ردپای این داستان در نفحات الانس اثر جامی نیز دیده میشود. مجدالدین بغدادی که در حوالی سال ۶۰۷ هجری قمری توسط علاالدین محمد در جیحون غرق شد.
این شاعر و نویسنده نامآشنا، ضمن خوانش و تفسیر داستان «بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان» اظهار کرد: اگر تخم مرغابیِ بط را زیر مرغ خانگی هم بگذاری باز می شود، در این داستان هم این نگاه جریان دارد که درست است که مارا مرغ خانگی پرورده اما اصل ما از چیز دیگری است:
تخم بطی گر چه مرغ خانهات
کرد زیر پر چو دایه تربیت
مادر تو بط آن دریا بدست
دایهات خاکی بد و خشکیپرست
میل دریا که دل تو اندرست
آن طبیعت جانت را از مادرست
میل خشکی مر ترا زین دایه است
دایه را بگذار کو بدرایه است
دایه را بگذار در خشک و بران
اندر آ در بحر معنی چون بطان
گر ترا مادر بترساند ز آب
تو مترس و سوی دریا ران شتاب
تو بطی بر خشک و بر تر زندهای
نی چو مرغ خانه خانهگندهای
تو ز کرمنا بنی آدم شهی
هم به خشکی هم به دریا پا نهی
که حملناهم علی البحر بجان
از حملناهم علی البر پیش ران
مر ملایک را سوی بر راه نیست
جنس حیوان هم ز بحر آگاه نیست
تو بتن حیوان بجانی از ملک
تا روی هم بر زمین هم بر فلک
تا بظاهر مثلکم باشد بشر
با دل یوحی الیه دیدهور
قالب خاکی فتاده بر زمین
روح او گردان برین چرخ برین
ما همه مرغابیانیم ای غلام
بحر میداند زبان ما تمام
پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر
در سلیمان تا ابد داریم سیر
با سلیمان پای در دریا بنه
تا چو داود آب سازد صد زره
آن سلیمان پیش جمله حاضرست
لیک غیرت چشمبند و ساحرست
تا ز جهل و خوابناکی و فضول
او بپیش ما و ما از وی ملول
تشنه را درد سر آرد بانگ رعد
چون نداند کو کشاند ابر سعد
چشم او ماندست در جوی روان
بیخبر از ذوق آب آسمان
مرکب همت سوی اسباب راند
از مسبب لاجرم محجوب ماند
آنک بیند او مسبب را عیان
کی نهد دل بر سببهای جهان
این پژوهشگر سرشناس ادبی گفت: در این داستان ذکر شده که سرنوشت طبیعی انسان این است که از زمین به آسمان برود همانطور که در قرآن آمده است قالب خاکی انسان روی زمین افتاده اما روح انسان در آسمان حرکت میکند در این داستان هم میگوید ما همه پرنده دریایی هستیم و زبان ما را دریا می فهمد نه خشکی.
عباس ساعی گفت: به این ترتیب سلیمان دریاست و ما پرندهایم و تا ابد در سلیمان سیر داریم و پرواز میکنیم. ما همیشه با سلیمان و دریا همراهیم افسوس که غیرت گاهی چشمبند ما میشود و ساحلی است که نمی گذارد دریا را ببینیم. به لحاظ جهل و افزونخواهی، دریا پیش ماست اما آن را نمیبینیم. حافظ هم گفته: بیدلی در همه احوال خدا با او بود.. او نمیدیدش و ازدور خدا را میکرد.
این شاعر و نویسنده سرشناس اظهار کرد: یک انسان تشنه هنگامی که رعد می خروشد دچار ترس می شود. در حالیکه از خاطر میبریم که تندر برای ما ابر بارانزا می آورد. فرد تشنه به آب به روی زمین توجه دارد در حالیکه از آبی که از آسمان میآِید غفلت میکند. تشنه به «سبب» نگاه میکند و به «مسبب» بیتوجه است. هرکس که خدا را ببینید هیچگاه به آفریده خدا توجه نمی کند.
در ادامه بخشهایی از غمنامه رستم و اسفندیار توسط مرجانه حسین زاده خوانده شده، همچنین هیراد هجری با خوانش اشعاری خراسانی و محمدکریم زندی با خوانش اشعاری اجتماعی زینتبخش مراسم بودند. رضا کلانتری هم در خصوص تاریخ خراسان اطلاعاتی را ارائه داد.
به گزارش ایبنا؛ کافهکتاب کنگدژ واقع در روستای تاریخی کنگ به مدیریت بیتا فرد امینی و محسن طالحی زوج هنرمند به تازگی راهاندازی شده است که برگزاری رویدادهای فرهنگی و کتابمحور را در دستور کار دارد.
نظر شما