سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ساحل رضائی: این شاعر، نویسنده و پژوهشگر متولد سال ۱۳۶۱ در مشهد است. فاطمه اخوان مدرک کارشناسی علومتربیتی و ارشد رشته پژوهشگری دارد و اکنون به انجام کارهای پژوهشی به خصوص پژوهش میدانی مشغول است. نوشتن را در دوران کودکی از سن ۱۰ سالگی در قالب داستان و دلنوشته آغاز کرده و میگوید تا ۲۰ سالگی هنر نوشتنش را از همه پنهان نگه داشته است. فاطمه اخوان از دهه هشتاد به طور جدی وارد حلقههای ادبی خراسان و مشهد شد. با وی در مورد وضعیت شعر، ادبیات و محافل ادبی خراسان به گفتوگو نشستیم؛
نوشتن و سرودن را از همه پنهان نگه داشتم
فاطمه اخوان شاعر مشهدی با بیان اینکه از کودکی کلمات برایم بار معنایی خاصی داشتند، گفت: چیزهایی مینوشتم که شعر نبود اما بازی با کلمات بود و از آن دلنوشته و داستانهایی در میآمد؛ خیلی از شاعران ممکن است از سن کم با مطالعه کتاب شعر کودک شروع کرده باشند و از علاقه زیادشان به شعرهای کودکانه در کودکی بگویند اما برای من هرگز اینگونه نبود. همیشه تعدادی از کلمات را کنار هم میچیدم تا با آنها یک متن یا داستان بنویسم. کاری که دقیقاً افراد بزرگسال ممکن است امروز در کارگاههای شعر انجام دهند. اما من این کار کارگاهی را خودم با خودم شروع کردم و با کلمات بازی میکردم.
وی افزود: من نمیتوانم بگویم در راه شعر و شاعری کسی مشوق من بود. چرا که از همان کودکی که مینوشتم، نوشتن و سرودن را از همه پنهان نگه داشتم. اصلاً کسی از نوشتن من با خبر نبود تا اینکه وارد دانشگاه شدم. سال دوم دانشگاه وقتی که حدود ۲۰ سال سن داشتم، متوجه شدم یک سری نشستهای ادبی و شب شعر در دانشگاه برگزار میشود؛ کمکم من هم وارد این فضا شدم. سپس تصمیم گرفتم در این نشستها نوشتههایم را بخوانم و ارائه دهم. از این راه بود که به تدریج شعر گفتنم را علنی کردم و دیگران هم متوجه این موضوع شدند و پای من هم به حلقههای ادبی مشهد باز شد.
پای ثابت جلسات و انجمنهای ادبی بودم
فاطمه اخوان ادامه داد: وقتی به تازگی وارد نشستهای ادبی دانشگاه شدم، در یکی از روزها یک آگهی توجه من را به خود جلب کرد. آگهی از این قرار بود که در خانه فرهنگ محله بهار مشهد، یک کارگاه شعر برگزار شده است. مدرس آن کارگاه «حافظ ایمانی» بود. تصمیم گرفتم در آن کارگاه شرکت کنم و شرکت هم کردم. آن زمان بیشتر شعر کلاسیک در قالب غزل کار میکردم. قبل از ورود به این کارگاه وزن و قافیه را تا حدودی میشناختم زیرا در دبیرستان رشته علوم انسانی را خوانده بودم.
این شاعر مشهدی افزود: غیر از کارگاه شعر خانه فرهنگ در جلسات دیگری چون ارشاد، حوزه هنری مشهد و نگارخانه میرک هم شرکت میکردم و پایه ثابت این جلسات بودم. جلسه خانه میرک همیشه شلوغتر از دیگر جلسات بود. علاوه بر اینها در انجمنهای خصوصی هم رفت و آمد داشتم. مثل انجمن ادبی پروین که دبیرش دکتر «سرسالاری» بود و انجمن ادبی «نیاسا» با مدیریت «جلال کیانی».
امروز تعداد جلسات و شرکتکنندهها کم شده است
وی در خصوص تاثیر نشستهای ادبی خراسان بر شعرش گفت: در آن زمان جلسات شعر نسبت به این روزها خیلی شلوغ بود. امروزه هم تعداد جلسات و هم تعداد شرکت کنندهها کمتر شده است. آن زمان جلسات خیلی پربار بود و شاعران خیلی خوب خراسان در جلسات حضور داشتند. حضور همان شاعران مطرح خراسان باعث میشد ما جوانها با اشتیاق بیشتری در جلسات شرکت کنیم. برای من به شخصه اینگونه بود که وقتی از جلسه به خانه میرفتم، مشتاق بودم تا شعر دیگری بسرایم و هفته آینده آن را ارائه دهم. البته تا مطمئن نمیشدم که شعرم از لحاظ وزن و قافیه مشکلی ندارد، اصلاً در انجمن آن را نمیخواندم. میدانستم اگر مشکلی داشته باشد ممکن است واکنشهای منفی مرا از سرودن دلسرد و دور کند.
اخوان یادآور شد: همیشه هنگام خواندن شعرم در انجمن، چشم و حواسم متمرکز بر واکنش اعضای انجمن به شعرم بود. دقت میکردم بدانم از کدام بخش شعرم بیشتر لذت میبرند و واکنش مثبت نشان میدهند.
در دورهای شعرها بسیار شبیه به هم شده بود
وی افزود: دورهای بود که شعرها بسیار شبیه به هم شده بود. اینکه در جلسات تعدادی شاعر با تجربههای مشترک و سن و سال نزدیک به هم، دور هم جمع میشدند و شعرهای یکدیگر را گوش میدادند باعث شده بود زبان و تصویرهای شعرها خیلی شبیه به هم شود که البته این اتفاق ناخودآگاه بود.
این شاعر و پژوهشگر خراسانی ادامه داد: شروع جدی کار من با قالبهای کلاسیک بود. قالبهایی مثل غزل، مثنوی، چهارپاره، غزل مثنوی اما از یک زمانی به بعد تصمیم گرفتم شعر سپید را تجربه کنم. کمکم شعرهای سپید کوتاه نوشتم و آن شعرها تشویق خیلیها را برانگیخت.
وی افزود: شاعران و استادانی که من تاثیرشان را همیشه در شعرم احساس کردهام و با آنها بهتر و بیشتر از دیگر شاعران ارتباط گرفتم کسانی مثل رضا براهنی، احمدرضا احمدی، شمس لنگرودی، محمدباقر کلاهی اهری و فروغ فرخزاد هستند که همیشه خودشان و آثارشان را خیلی دوست داشتهام.
کتاب مستقل چاپ نکردم
اخوان در خصوص چاپ برخی از شعرهایش بیان کرد: تا به حال کتابی را به صورت مستقل چاپ نکردهام. اما تعدادی از شعرهایم وارد چند مجموعه شعر آزاد مشترک شاعران خراسانی شده است. یکی از آن کتابها به کوشش مرحوم «رضا بروسان» چاپ شد. دو مجموعه شعر دیگر هم به صورت مشترک از شاعران خراسان، به کوشش «مهدی آخرتی» و «محمد بهبودینیا»، توسط حوزه هنری خراسان چاپ شد که شعرهایی از من هم داخل آن دو مجموعه شعر بود.
وی خاطرنشان کرد: من هرگز در جشنواره ادبی خاصی شرکت نکردهام. جز یکی دو مورد در دوران دانشجویی که مقام هم آوردم. البته در یک جشنواره ترانه کشوری هم که توسط دانشگاه شریف برگزار شده بود شرکت کردم، که نتایجش تا مرحلهای مشخص شد و من هم در گزینشهای جشنواره قرار داشتم اما متاسفانه نه برندگان را اعلام کردند و نه از آنها تقدیر کردند!
شاعران زن و مرد برخوردشان با شعر متفاوت است
این شاعر مشهدی با بیان اینکه شاعران زن و مرد برخوردشان با شعر متفاوت است، گفت: اصلاً موافق تفکیک جنسیتی در شعر نیستم که بخواهم نام زنانه یا مردانه را به یک شعر بدهم و این کار را درست نمیدانم. مسلماً نوع نگاه یک زن با نوع نگاه یک مرد متفاوت است. این تفاوت در برخورد هر دو جنس با کلمات و کارکردی که از کلمات میکشند مشخص میشود. برای مثال طبیعتاً برخورد و احساس یک زن ممکن است با برخورد و احساس یک مرد، نسبت به وقایع فرق داشته باشد.
وی ادامه داد: علم روانشناسی هم معتقد است که زنها نسبت به مردها، جزئی نگرتر هستند و برعکس مردها نسبت به زنها کلی نگرتر. اما گاهی دیده میشود که مردی نگاهش جزئی باشد و به احساسات یک زن نزدیکتر باشد یا برعکس زنی باشد که کلی نگر باشد.
اخوان افزود: قاعدتاً مؤلفههای یک شعر مشخص میکند که آن شاعر زن است یا مرد. شعر خود من هم به شخصه مؤلفههایی دارد که مشخص میکند من یک زنم.
شاعران زن و مرد از نظر درخشش با هم برابرند
فاطمه اخوان در خصوص جایگاه زن در ادبیات فارسی هم گفت: در ادبیات فارسی وقتی به شعرها و حتی داستانها نگاهی میاندازیم، متوجه میشویم که زن چه در آثار زنان و چه در آثار مردان در نقشهای متفاوتی ظاهر میشود. حالا آن زن میتواند معشوق باشد، مادر باشد، همسر باشد، جنگجو و مبارز باشد، مظلوم واقع شده باشد و تحت ستم باشد و هر نقش دیگری. اما اگر بخواهم در رابطه با جایگاه زنان شاعر در ادبیات فارسی صحبت کنم باید بگویم ما در دورههای مختلف شاعران زن بسیار خوبی داشتهایم و داریم که همپا و همرده شاعران مرد در دوران خودشان، از نظر موفقیت و درخشش قرار داشتهاند.
وی ادامه داد: در حال حاضر هم ما شاهد این اتفاق هستیم که زنان شاعر و مردان شاعر با هم برابری دارند. اما دورهای بود که زنان شاعر بسیار در سکوت به سر میبردند. مثلاً زنان در جلسات خیلی کمتر نسبت به مردان صحبت میکردند و در خصوص شعر اعضا خیلی کم نظر میدادند و حتی گاهی اصلاً شعر نمیخواندند. اما خوشبختانه امروزه دیگر مثل قبل در سکوت نیستند. حتی خیلی از جلسات به دست زنان گردانده میشود و خیلی وقتها بیشتر بحثها و نظرها از سمت زنان آغاز میشود.
وضعیت ادبیات خراسان خیلی امیدوارکننده نیست
اخوان در خصوص جلسات شعر خراسان نیز خاطرنشان کرد: آن سالهایی که من به تازگی وارد فضای ادبیات شدم، نشستهای ادبی خراسان خیلی پر جنب و جوشتر از حالا بود. هر روز هفته در یک گوشه شهر حتماً یک نشست ادبی و شب شعر بود. واقعاً هم هر کدام شلوغ و پر شرکت کننده بود و بسیار از آنها استقبال میشد. اما این جلسات و شور و حالشان از اواخر دهه نود کمرنگ شد. تعدادی از جلسات که کلاً در همان دوران تعطیل شد. آن تعدادی هم که تداوم یافت، روز به روز خلوتتر شد. ولی خوشبختانه طی دو سه سال اخیر، دوباره نشستهای ادبی شکل گرفت. حتی انجمنهای خصوصی خیلی خوبی راه اندازی شده و این جای امیدواری است و بیانگر این است که دوباره حضور شاعران در نشستها در حال پررنگ شدن است.
این شاعر خراسانی ادامه داد: با توجه به اینکه انجمنهای ادبی دوباره شکل گرفته است و از حالت رکود در حال خارج شدن است، باز هم نمیتوانم بگویم وضعیت ادبیات خراسان خیلی امیدوار کننده است. حداقل در دههای که من شروع به کار کردم، شعرها در انجمنها به صورت خیلی دقیق و موشکافانه نقد میشد. در آن دهه شاعران خیلی خوب و قدر روی شعر شاعران جوان و نوجوان با دلسوزی وقت میگذاشتند و همه ما نقدها را به طور جدی میشنیدیم و آنها را روی شعرمان اعمال میکردیم و پیشنهادها را از جانب شاعران خوب میپذیرفتیم.
نقد روی شعر شاعران جوان کمتر اتفاق میافتد
وی افزود: نمیگویم این نقد و نظرها امروز دیگر نیست؛ هست اما نه به اندازه گذشته. امروزه نقد روی شعر جوانان خیلی کمتر از زمان ما اتفاق میافتد و کمتر شنیده میشود. به بیان دیگر میتوانم بگویم شاید در بین جوانان مطالعه، کار کردن و تمرکز روی شعر و نقد پذیری کمتر است. اگر به همین روال پیش برویم در آینده شاهد شعرهایی هستیم که نسبت به گذشته خیلی سطحیتر هستند. شاید در آینده، ادبیات ما شاعرانی داشته باشد با شعرهایی که مشخص است پشتشان هیچ مطالعه درستی نبوده است.
فاطمه اخوان با بیان اینکه مضمون تازهای وارد ادبیات نشده است، گفت: فکر نمیکنم اخیراً مضمون تازهای وارد ادبیات شده باشد. ما طی دورههای مختلف همیشه شعر عاشقانه، سیاسی، اجتماعی، طنز، هجو داشتهایم. پس مضمون جدید وارد ادبیات ما نشده است. تنها چیزی که شاید تغییر کرده باشد این است که مثلاً در شعر اجتماعی، شاید چیزی که در جامعه دهه چهل یا پنجاه دغدغه بوده است الان فرق کرده است. بنابراین دغدغههای شاعران است که در هر دهه متفاوت میشود نه مضامین و این تفاوت دغدغه در شعرهای اجتماعی خوب است و اصلاً مضر نیست.
شعر، کمک بزرگی به خودشناسی است
این شاعر و پژوهشگر مشهدی همچنین در بخش دیگری از صحبتهای خود در خصوص اشعارش گفت: بخش عظیمی از شعرهای من مونولوگ است. در شعرهایم مدام در حال صحبت کردن با خودم هستم. به نظر من شعر، کمک بزرگی به خودشناسی انسان میکند. من همیشه بخشهایی از شخصیت خودم را که شاید هنوز در تاریکی مانده است را با شعر جستوجو میکنم تا به دیگران بشناسانم.
اخوان افزود: ما انسانهایی که در یک دهه با هم زندگی میکنیم طبیعتاً تجربههای مشترکی داریم. از این جهت شاید شعر من بتواند به انسانهای هم دههام کمک کند تا خودشان را بهتر بشناسند. در نهایت ما باید مدام در جستوجو و کشف خودمان باشیم. من شعر را وسیله خوبی برای این جستوجو و کشف میدانم.
وی یادآور شد: طی این سالها، بارها شعرهای کلاسیک و سپیدم را جمعآوری کردم و تصمیم به چاپ کتابم گرفتم اما همیشه شک و دودلی و خیلی موانع دیگر از جمله مسائل و چالشهای اقتصادی از این اتفاق جلوگیری کرد. در حال حاضر هم نه کتابی چاپ کردهام و نه در دست چاپ دارم.
تنهایی آدم را زیر و رو میکند
فاطمه اخوان، در پایان گفتوگو دو شعر سپیدش را تقدیم خوانندگان ایبنا کرد:
در عکسها زنی اثیری بودم
از کره آتش
انگشتم را به سمت باد میگرفتم
باد شعلهور میشد
به درختها که زل میزدم
آشیانی برای پرندگان بود
به روزهای بهتری فکر میکنم
به آسمان آبی تبدار
به بارانهای موسمی
آتشکدهای خاموش بودم
آتشی زیر خاکستر
انباری از باروت که زبانه کشید
همه چیز واقعی بود
حتی تو
حتی روزهایی که پشت سر هم میآمد
بیقراری در شاخهی درختی بود
در سرعت وزش باد
و عطر مزارع اسطوخودوس
چوب صندل
و رایحهای که از صدای تو پخش میشد
همه چیز واقعی بود
وقتی که نامم را صدا کردی...
دم کردهی اندوه
دمنوش زعفران
و شبی که بیاندازه دوستت داشتم
ملغمهای از غم و شادی
درد کشیدن مرا آرامتر میکرد
تنهایی آدم را زیر و رو میکند
من جنگلی بودم مهیب
در دوردست
فراموشی مقدس بود
و درد
درد هنوز شعلهور بود
عشق زبانه میکشید
تا نارنجی پیراهنم را به غم بدل کند
چطور به تو تکیه کنم؟
تو شبیه کوه نبودی
من رودخانهای خروشانم
که تنها دستهایت را در آن شستی
برگهای افتاده از درخت
که رد پاهایت را پوشاند
تو شبیه کوه نبودی
درخت انجیر بودی
در سردسیر
از چشمم افتادی.
نظر شما