به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «مگر چشم تو دریاست»، خاطرات انسیه جنیدی مادر شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی تالیف جواد کلاته عربی در نشر ۲۷ بعثت است.
«لحظه شهادت محمد را حمید دیده بود. کنارش بوده، با فاصله یکی دو متریاش…» کتاب «مگر چشم تو دریاست» روایت زندگی انسیه جنیدی است. خودش میگوید: «این یک جمله پدرم خیلی درباره من صدق کرد از سال ۳۱ که زندگیام را با حاج آقا شروع کردم اتفاقهایی توی زندگی من افتاد که شاید اگر به خودم بود، نمیتوانستم توی حتی یکی از آنها مقاومت کنم…»
معمولاً رسم است که برای ثبت خاطرات شهدا به سراغ پدر یا مادر شهید میروند و در میان روایت خاطرات شهید نقبی هم به زندگی و خاطرات خود آنها میزنند. اما در کتاب «مگر چشم تو دریاست» جواد کلاته عربی سراغ جزئیات جالبی از زندگی زنی رفته است که چهار فرزندش شهید شدند. بار این عبارت «مادر چهار شهید» بسیار سنگین است و این سنگینی را باید در سطور خاطرات زنی جستوجو کرد که آنها را به دنیا آورد و رشد داد تا رسالت خود را ایفا کنند و در مقام شهید زندگی خود را به پایان برسانند.
خواندن زندگی انسیه جنیدی با نکات جالبی درباره زندگی در پیشوا و قم همراه است، تاریخی که در دل یک خانواده مذهبی با فرهنگ خاص خودش نهفته است. نکاتی از آن را در چند سطر جای دادیم تا از فراز و نشیب زندگی این زن خاص و مادر چهار شهید مطلع شوید.
نکته جالب درباره زندگی انسیه جنیدی، شناسنامه اوست: «خواهری داشتم به نام بتول. یک ساله بودم که مریضی گرفت و مرد. اسم و سن و سالش را هم گذاشت برای من! بتول جنیدی جعفری، متولد ۱۳۲۰، غیر از دوست و فامیل، بقیه من را به این نام میشناسند. به خاطر همین، همیشه سر سن و سال من توی خانه حرف و حدیث بود. هر کسی روی حدس خودش چیزی میگفت. کسی درست نمیدانست چه سالی به دنیا آمدهام… من اولین فرزند پدرم بودم که زنده میماند. شش تا بچه از مادرم مرده بود…»
انسیه درباره تحصیل حکایت خواندنی دارد که البته عجیب و تازه نیست در ایران دختران زیادی به دلیل نوع نگاه پدر و مادرشان نتوانستند مدرسه بروند. البته انسیه به دلیل سماجتش مدتی به مکتب خانه میرود. او درباره نوع نگاهش به مدرسه میگوید: «پیشوا یک مدرسه دولتی داشت که دخترانه و پسرانه اش قاتی بودند. بیشتر میرفتند همین مدرسه. بعضی ها هم میرفتند مکتبخانه. یک مدرسه دخترانه هم وقتی من ده ساله بودم باز شد. این مدرسه را ملک خانم راه انداخت که از تهران آمده بود. خودش مدیر مدرسه بود. همه معلمهایش را هم خانم گذاشته بود تا خانوادههای مذهبی دخترشان را بفرستند به این مدرسه.»
مدرسه دولتی که مدیر و معلمهایش مرد بودند، حرف آنجا را اصلاً نمیشد زد؛ اما پدرم مدرسه ملک خانم را هم قبول نداشت و میگفت خادمش مرد است و بازرس مرد میآید تویش. خدا رحمتش کند ملک خانم را توی مهمانیها چند دفعه من را دیده بود و به گوشش رسیده بود که «میرزاعمو اجازه نمیده انسیه درس بخونه.» خیلی سعی میکرد مادرم را راضی کند…»
انسیه در پانزده سالگی با پسرعمویش که روحانی است ازدواج میکند و برای زندگی به قم میرود. زندگی با یک روحانی و در شهری دور از خانواده برای انسیه مسائلی به همراه دارد که او در کنار به دنیا آوردن فرزندانش آنها را روایت میکند. از فرزند اولش که عمرش به دنیا نبود تا زندگی کنار خانواده دیگری در یک خانه مشترک تا اخلاق و مسائلی که زندگی مشترک به همراه دارد و فعالیت سیاسی که همسر روحانیاش دنبال میکند.
کتاب «مگر چشم تو دریاست»، خاطرات انسیه جنیدی، مادر شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی تالیف جواد کلاته عربی در نشر ۲۷ بعثت به بهای ۱۸۰ هزار تومان به چاپ رسیده است.
نظر شما