سرویس فرهنگ و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی: راضیه بهرامیراد نویسنده کتاب «هناسه»، در سال ۵۹ متولد شد و در سال ۹۰ ابتدا در حوزه فیلمنامه مشغول بود اما بعد داستان کوتاه نوشت و سپس رماننویسی را آغاز و در سال ۹۶ اولین کتاب خود را چاپ کرد. کتاب «هفت هزار و سیصد و یک روز بعد» و «به هوای گرفتن پروانهها» داستانهای اوست. او در کتاب «هناسه»، از نگاهی دیگر به موضوع ادبیات مهاجرت و جنگ پرداخته است. محوریت رمان بر موضوع «معاودین» است. مُعاوِدین (بهمعنای: بازگشتگان) شیعیان اکثراً ایرانی ساکن عراق بودند که عمدتاً در دهه ۱۳۵۰، دولت عراق، اجازه اقامتشان را تمدید نکرد و آنان مجبور به ترک عراق و بازگشت به ایران و کشورهای خود شدند. تعداد معاودین در این مقطع، حدود ۶۰ هزار نفر اعلام شده است. پس از انقلاب اسلامی ایران نیز، تا سال ۱۳۶۳ ش، بیش از یک میلیون نفر از شیعیان ایرانی، کُرد و اتباع کشورهای دیگر اخراج شدند. در گفتوگوی پیش رو، خبرنگار ایبنا پرسشهای خود را درباره این رمان و مباحثی که در آن طرح و گسترده شده، با نویسنده اثر مطرح کرده است.
ابتدا مختصری از داستان کتاب هناسه را بیان کنید.
رمان هناسه درباره مهاجرت خانوادهای کرد از اهالی حلبچه است که طی جنگهای داخلی و ظلم رژیم بعث مجبور به ترک وطن میشوند. این رمان چگونگی زیست یک خانواده در حلبچه و نحوه مهاجرت و اسکان در سرزمینی جدید را روایت میکند. هناسه مادری جوان است که در طی رمان با سرگذشت او، خانواده، هموطنان و گوشهای از رنجی که ملت کرد کشیدهاند، آشنا میشویم. بازه زمانی روایت هم از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۶۸ هست. ناگفته نماند که شخصیتهای اصلی رمان سه گانه یعنی هناسه، بارام و بفرین واقعی هستند، اما معدودی از شخصیتها باتوجه به شرایط به داستان اضافه شده اند یا یک شخصیت جهت پرهیز از تکرار و جلوگیری از ازدیاد شخصیت، تلفیقی از چند نفر شده است، چون شیوه روایت رمان است نه مستند یا تاریخ شفاهی. بنابراین من نویسنده با توجه به بستر رمان سعی کردم علاوه بر حفظ بیشترین قرابت با واقعیت، از حسآمیزی غافل نشوم و عواطف و احساسات شخصیتها را نیز در خلال ماجراها بنویسم تا همذاتپنداری مناسب شکل بگیرد و در عین حال با اثری تاریخی و مستندگونه فاصله داشته باشم.
با توجه به اینکه داستان با محوریت موضوع «معاودین» است، بفرمایید که چه چیزی شما را به نوشتن درباره معاودین ترغیب کرد؟
بحث مهاجرت یکی از عواملی است که عمدتاً با آن مواجهیم که میتواند اختیاری یا اجباری، داخلی یا خارجی باشد و همانطور که میدانیم هر نوع مهاجرتی که صورت پذیرد بر زیست فرد و افراد جامعه مبدا و مقصد اثر میگذارد. اینکه فرد مهاجر با توجه به تعلق خاطری که به وطنش دارد چگونه در سرزمین جدید میتواند زندگی کند و چه مشکلاتی را پشت سر میگذارد برای من همیشه چالش برانگیز بوده. در جهان به دلایل متعدد مهاجرتهای مختلفی اتفاق میافتد. یکی از این مهاجرتها که عامل ایجاد آن جنگ است به دلیل ناگهانی بودن و ناتوانی مردم برای زیست در چنین شرایطی مهاجرت اجباری است که در این کتاب روایت شده است.
فرآیند تحقیقات شما برای نوشتن این داستان چطور بود؟
ابتدا با اعضای محترم خانواده مذکور مصاحبه شد و بعد تحقیقات در دو مرحله انجام گرفت، در تحقیقات کتابخانهای بعد از مطالعه کتابهای تاریخی، تطبیق زمانی اتفاقات در متون و اخبار ثبت شده بررسی شد و در نهایت برای درک بهتر محیط تحقیقات میدانی صورت گرفت که آن هم رجوع به پرور در نزدیکی شهر سمنان و بعد سفر به حلبچه بود. محیط پرور را بارها دیده بودم اما به عنوان کسی که برای اولین بار قرار است در چنین سرزمینی ساکن شود باید نگاه دوباره ای به آن میانداختم، حلبچه را هم ندیده بودم و با سفر به این شهر با مردمان و مناطق مهم آن آشنا شدم که این آشنایی کمک زیادی به من کرد، هم برای نوشتن رمان و هم ارتباط برقرار کردن با شخصیت هناسه و کردهای مهاجر.
تجربیات شخصی شما یا مشاهداتتان چگونه بر نوشتن این رمان تأثیر گذاشته است؟
شهر حلبچه نمادی از مبارزه در برابر نیروهای سرکوبگر رژیم بعث است. این شهر طی سالها آماج حملات، شکنجهها، تبعیدها، نسلکشیهای متعدد و در نهایت بمباران شیمیایی قرار گرفته است و این کتاب به یکی از حوادث تاریخی یعنی بمباران سال ۱۳۵۳ میپردازد که منجر به آواره شدن و مهاجرت اجباری عده زیادی از مردم به ایران شده است. نام حلبچه و شیمیایی شدن مردمانش هرساله در سالروز این اتفاق تکرار میشود. آشنایی من با این خانواده و اتفاقات تاریخی شهر حلبچه من را بر آن داشت تا به روایت از مهاجرتی که مربوط به بخشی کمتر گفته شده از تاریخ است جذب شوم.
چالشهای اصلی که شخصیتهای معاود در رمان شما با آن مواجه میشوند چیست؟
اول درد دوری از خانه، زمین، وطن و از دست دادن عزیزان است، در طول مهاجرت عده زیادی کشته و مجروح میشوند. با ورود به ایران مسئله اسکان یافتن و زندگی در اردوگاهها و بعد رفتن به روستا و شهری که فاصله زیادی با مرز دارد و آشنایی با مردمانی که زبان و آداب و رسوم متفاوتی دارند و بعضاً نگاه خوبی به کردها ندارند و همینطور بحث خیانت، دروغگویی، چگونگی دوستی با مردمان جدید، چگونگی تحصیل در مدرسه و رویای آباد کردن زمین چالشهایی است که شخصیتها کمابیش با آن مواجه هستند.
تضادها و تشتبهات فرهنگ و هویت در رمان شما چطور به تصویر کشیده شده است؟
سعی کردم با توجه به روایت راویان تفاوت و شباهت مناطق شهری و روستایی ایران و عراق را با توصیفی که از هرکدام از مناطق میشود به نمایش بگذارم. مثلاً کوهی که در روستای پرور قرار دارد برای هناسه نمادی از کوهی در حلبچه است یا اینکه زمستان شهر و روستای ایران چه تفاوت و شباهتی با زمستان حلبچه دارد و چه اتفاقاتی در این زمانها افتاده است و به لحاظ فرهنگی یکی از مواردی که جالب است بحث عزاداری است که عمدتاً به دلیل ترس از رژیم بعث حکومت نظامی، بمباران، مهاجرت و آوارگی و فرار و ترس از رژیم بعث خاکسپاری و عزاداری به شیوه متفاوتی انجام میشده است.
چه امیدهایی برای تأثیر اجتماعی این رمان دارید؟
امیدوارم این رمان مخاطب خود را پیدا کند و زیست مردمان مهاجر و چالش ها و امیدهایی که دارند را نشان دهد.
برنامهای برای نوشتن کتابهای بیشتر در این زمینه دارید؟
بله، این روایت به دلیل داشتن شخصیتهای متعدد و مستقل و ماجراهای متفاوت در سه مجلد قرار است که نوشته شود. رمان «هناسه» جلد اول از این سه گانه است که چاپ شده و انشاءالله دو جلد دیگر از نگاه بارام همسر هناسه و بفرین جاری هناسه که زندگی، دیدگاه، عملکرد، کنشها و ماجراهای متفاوتتری دارند نوشته خواهد شد.
فکر می کنید ادبیات چگونه میتواند به افزایش آگاهی و همدلی نسبت به این گروه از مهاجران کمک کند؟
با حسآمیزی و همذات پنداری که خاصه ادبیات است میتوان آلام و دردها و آرزوهای انسانی را به دور از شعارزدگی به تصویر کشید و روایت کرد. آشنایی با افراد مهاجر از یک طرف ما را با دغدغهها، رنجها، حسرتها و امیدهای آنها مواجه میسازد و از طرفی فرهنگ و آداب و رسوم آنها را نشان میدهد که معرف هر پناهجویی است که به نوعی از زیست در موطن خود محروم است. زندگی در عین زیبایی پر از رنج و چالش و دستانداز است و این دست اندازهای زندگی را ادبیات می تواند به خوبی روایت کند.
چطور ایده نوشتن یک سه گانه به ذهن شما رسید؟
ابتدا قرار بود یک کتاب نوشته شود، اما به دلیل تعدد شخصیتهای مستقل و ماجراهای فراوان با مشورت استاد مهدی زارع در حوزه هنری قرار شد در سه جلد نوشته شود.
از اول تصمیم به نوشتن سه گانه داشتید یا بعد از کامل شدن «هناسه» تصمیم گرفتید آن را به سه گانه تبدیل کنید؟
ابتدا یک طرح جامع و کلی نوشته بودم اما بعد که تصمیم به سهگانه شد طرح هناسه را جداگانه نوشته و بعد از تحقیقات شروع به نوشتن کردم.
در پایان، آیا تمها یا پیامهای خاصی وجود دارد که در طول سهگانه تکرار شوند یا توسعه پیدا کنند؟
به لحاظ شخصیت در رمان هناسه با همسر و جاری هناسه آشنا میشویم، اما در سه گانه سرگذشت این شخصیتها کاملتر معرفی شده و به روند مهاجرت، ظلم و ستم رژیم بعث و تصمیماتی که هرکدام از شخصیتها گرفتهاند نیز به طور مجزا پرداخته خواهد شد.
نظر شما