سينا عليمحمدي در نشست نقد و بررسی مجموعه شعر «جمعه-خیابان ولیعصر» آرش شفاعی درباره زبان شعری این شاعر گفت: آرش شفاعي پس از چاپ سه مجموعه شعر، هنوز به تشخص زباني كه ما از او انتظار داريم نرسيده است.
سپس عليمحمدي سخنانش را اينگونه آغاز كرد: من صحبتهايم را با كتاب شروع ميكنم، چون اين نقد كتاب است و نه فقط نقد شعرهاي آقاي شفاعي.
وي پس از توصيف طرح جلد كتاب گفت: شناسنامه اثر حكايت از اين دارد كه شمارگان آن 1100 نسخه است. خود اين جاي تحليل دارد و بايد از ناشر بپرسيم كه چرا شعر شاعري در اندازههاي آرش شفاعي كه شاعري تثبيت شده است (با اينكه دفتر شعر جوان اين كتاب را چاپ كرده؛ ولي او براي ما شاعري جوان و تازهکار نيست) بايد گفت اين شمارگان حتي اگر كتاب فقط براي اعضاي دفتر شعر جوان خريداري شود، كافي نيست.
وي سپس به محتواي كتاب اشاره كرد و ادامه داد: شروع این مجموعه «به احترام سليقه فيثاغورث» است و شما در ابتداي كتاب با يك نام مواجه ميشويد؛ ما فيثاغورث را به عنوان بنيانگذار رياضي نوين ميشناسيم و ميدانيم كه او همه پديدهها را از ديدگاه رياضي تجزيه و تحليل مي كرده است. خوب دو بخشي هم كه آقاي شفاعي در كتاب مجزا كرده، يعني «هندسه شهر كامل است» و «چهارراههاي احتمال» هر دو، تا حدودي مرتبطتند با شعر اول و گشايشي كه آقاي شفاعي براي كتاب انتخاب كردهاند.
اين منتقد افزود: از طرفي وقتي من اين كتاب را تجزيه و تحليل كردم، اين بيم را داشتم كه نكند ما بیشتر با منطق رياضي و اعداد و منطق چهارچوببندي شده و تعريف شده روبرو شویم تا با منطق مخيل و موزون و عاطفي و اجتماعي شعر (بهتر است بگويم منطق شعر تا منطق رياضي)؛ اما هرقدر جلوتر رفتم، چه در شعرهاي نيمايي چه سپيدها، به اين نتيجه رسيدم كه اين كتاب ميتواند بهنوعي بيانگر دغدغههاي واقعي آرش شفاعي باشد.
علیمحمدی ادامه داد: مجموعهاي كه بهواسطه شغل آرش شفاعي كه روزنامهنگار است، بهطور مستقيم با رسانه مرتبط است. اين مجموعه بهنظر من كاملا مجموعهاي است كه ميتوان از ديدگاه رسانه به آن نگاه كرد. حوزه تخصصي فعاليت ايشان در رسانه نيز يك حوزه اجتماعي است. نگاه ايشان همان تعريف معروف مارشال مك دوهان، تئوريسين معروف در حوزه رسانه را كه ميگويد «پيام، يك رسانه است»، به ذهن متبادر ميكند.
وی همچنین گفت: شعر براي آرش شفاعي دقيقا بهمثابه يك پيام است و بهمثابه يك رسانه؛ حداقل در اين مجموعه و در چهارچوب اين مجموعه- كه در مهمترين شعرش «هفت شعر براي پايتخت مردي به نام آغامحمدخان قاجار است» ما با شاعري طرف هستيم كه شعر برايش يك تريبون و يك رسانه است و حرف و پيامش را در قالب اين رسانه ميخواهد بيان كند.
این شاعر اضافه کرد: در اين شعر صرف بحثهاي فرماليستي و بازيها و شگردهاي زباني و صرف درگيركردن عاطفه مخاطب، همه زيرمجموعهاي است براي حرفي كه يك روزنامهنگار شاعر ميخواهد بيان كند و در خدمت يك روزنامهنگار شاعر قرار گرفته است. من براي اين ديدگاهم همين شعر بلند (نميگويم هفت شعر) را شاهد مثال ميآورم. دقيقا اين شعر با منطق شاعرانه، يك گزارش توصيفي است با جوهره شاعرانه يك روزنامهنگار شاعر.
وي ادامه داد: در اين شعر ميبينيم كه يك روزنامهنگار شاعر دوربينش را روي كولش انداخته و از شهري كه روزگاري پايتخت مردي بهنام آغامحمدخان قاجار بوده، عكاسي كرده و اين گزارش توصيفي شاعرانه خلاق و مخيل او در زبان متجلي شده است. در بخش «آزادي چون قصيدهاي سنگين»، من به ایجاز این ترکیب فکر می کنم؛ چون خيلي موجز و فشرده است و سنگيني و استواري در خود قصيده وجود دارد و اين سليقه شاعر است كه تصميم ميگيرد با آوردن ترکیب «قصیدهای سنگین» بر روي آن تاكيد كند.
این منتقد سپس با خواندن شعر «شنبه-میدان آزادی» به نگاهي كه شاعر به ميدان آزادي به عنوان يك روزنامهنگار دارد اشاره کرد و گفت: نگاهي كه شاعر بهعنوان يك رسانه به شعر دارد، باعث میشود شعر مخاطبان بيشتري را به خود جذب كند؛ مثل اينكه در ميدان آزادي و در گوشه و کنار آن چه ميگذرد. برخلاف دوستمان آقاي هاتف كه سعي داشتند با نگاه تاويلپذيري با اين شعر برخورد كنند و چند مفهوم براي آن در نظر بگيرند، من صرفا بهعنوان يك گزارش توصيفي به آن نگاه مي كنم و آزادي را همان برج آزادي و ميدان آزادي در نظر ميگيرم كه حالت افراشته و ايستاده دارد.
علیمحمدی سپس درباره شعر «یکشنبه- ميدان انقلاب» گفت: در اين جا علاوه بر گزارش توصيفي، شاعر قدرت شاعرانگي خود را نشان ميدهد آنجا كه ميگويد «تر دامني اگر/ لب تر كن» و شاعر آگاهانه زبان را در اختيار گرفته است.
وی همچنین درباره شعر «دوشنبه- ميدان فردوسي» اظهار داشت: اينجا دقيقا شعر در اين بند دو نگاه متفاوت را به فردوسي و ميدان فردوسي دارد. يكي نگاه به فردوسي كه آنبالا نشسته و ديگري نگاهي كه فردوسي از آن بالا شهر را مينگرد. شاعر بهکلی در اين شعر معضلات اجتماعي شهر را عنوان ميكند.
این منتقد درباره شعر «سهشنبه- خاك سفيد» نیز گفت: این شعر كاملا فضاي توهمگونهای كه در آن منطقه وجود دارد را تداعي ميكند.
وی سپس درباره «چهارشنبه- ميرداماد» تصریح کرد: این شعر اشاره به معضلات دختران خياباني دارد؛ ولي شاعر در آن بيش از هرچيز در واجآرايي فلس فلسفه و ماهيت ماهي و بازياي كه با تور و عروس انجام داده، قدرتي چندوجهي در استفاده از كاركردهاي زباني را نشان مي دهد و علاوه بر آن پيام رسانهاي خود را نيز ايلاغ ميكند.
عليمحمدي درباره «پنجشنبه- ورزشگاه آزادي» گفت: اين بند ميتوانست بهتر و خلاقانهتر پرداخته شود؛ ولي تنها به هياهو و معضلات اجتماعي سرخ و آبي اشاره دارد.
وي همچنين درباره «جمعه- خيابان وليعصر» اظهار داشت: خيابان وليعصر كه با نام مبارك حضرت بقيةالله مزين شده و بهقول شاعر بعد از ظهرها بويي از معنويت اين نام در آن نام ديده نميشود. شايد جوي قرمز در اين خيابان اشارهاي دو پهلو باشد كه ميتواند سنگ فرشهاي قرمز اين خيابان باشد و يا تشبيه و اضافه آن با خون، يك تصويرسازي زيبا ايجاد ميكند.
وي در انتهاي تحليلش از اين شعر بلند گفت: من فكر ميكنم اين هفت شعر از موفقترين شعرهاي رسانهاي ما است؛ اگر با اين تحليل به آن پرداخته شود، شايد بتواند يك ژانر خوب براي سرودن شعر باشد و اين نوع نگاه به شاعر كمك كند.
این شاعر سپس بهطور مختصر به چند نکته در شعر ارش شفاعی اینگون اشاره کرد: در سطر «من طبل طوفان را به موسيقي ملايم باد ترجيح ميدهم» شاعر خودش را معرفي ميكند. من اين نقد را به اين مجموعه دارم كه اجتماعي زده است و رويكرد عاشقانه و تغزل آرش شفاعي در آن ديده نميشود؛ درحاليكه ما او را غزلسرایی ميدانیم كه جوهره اصلي شعرش تغزل است- ولي اينجا حتي وقتي از عشق صحبت ميكند، ناگهان سر از مرگ درميآورد. همچنین «ميخندم، ميرقصم و ميچرخم» مرا به ياد چنين گفت زرتشت نيچه مياندازد؛ ولي به قول نزار قباني «شعر انتظار چيزي است كه انتظارش نميرود». نكته ديگر دايره واژگاني شاعر است كه واژههاي آركائيك را در كنار واژههاي دمدست امروزي قرار ميدهد؛ مثل شعري كه براي شاملو گفته و به خوبي واژههاي متفاوت را در كنار هم قرار داده است.
علیمحمدی در انتهای سخنانش گفت: متاسفانه آرش شفاعي پس از چاپ سه مجموعه شعر، هنوز به تشخص زباني كه ما از او انتظار داريم نرسيده است.
حبيب محمدزاده، نويسنده و منتقد نیز در این نشست درباره مجموعه شعر آرش شفاعی توضیح داد: «جمعه ـ خيابان وليعصر»، مجموعه شعر آرش شفاعي است كه در دو بخش شامل «هندسه شهر كامل است» با 24 شعر سپيد و «چهارراههاي احتمال» با 8 شعر نيمايي ، در مجموع در 76 صفحه به طبع رسيده است. پيش از اين مجموعههاي «تهران شبيه هر شب ديگر سياه بود» توسط نشرسوره مهر، «تا فراسوي رفتن» توسط نشر مديا و «تكههاي سرب در دهانم» توسط نشر صرير نیز از او منتشر شده است.
وي ادامه داد: همچنين شفاعي خاطرات حج خود را با عنوان «سنگ در سرزمين آينهها» و يادنامهي احمد زارعي را با عنوان «گريه پنهان» در دستور كار خود قرار داده است. شفاعي متولد سال 1354 در مشهد است و چند سالي است كه ساكن تهران شده، تحصيلاتش را در رشته كارشناسي برق ادامه داد و تاكنون خبرنگار گروه ادب و هنر، خبرنگار سياسي، معاون گروه اجتماعي و دبير سرويس اجتماعي بوده است.
اين نويسنده افزود: شفاعي برنده جشنواره شعر دانشآموزي، نفر اول مسابقه شعر عطر شهادت در سال 80، رتبه نخست مسابقه سراسري شعر حج سال 83 و برنده جايزه شبهاي شهريور سال 84 است.
وي در ادامه سخنان شفاعی درباره این مجموعه را نقل کرد که گفته است: «اصلا به خاطر طرح جلدش هم كه شده كتاب «جمعه ـ خيابان وليعصر» را ميخريد. شك ندارم، اما بعد كه صفحاتش را ورق زديد و شعرها را خوانديد، به انتخاب خود آفرين ميگوييد.»
محمدزاده ادامه داد: شفاعي به جد معتقد است كه در اين مجموعه، شور به زندگي و مبارزه براي آن در تك تك شعرها نهفته و عيان است و در ستايش زيبايي، در ستايش صلح و زندگي و داراي رگههاي اجتماعي قوي است. نويسنده كتاب «جمعه ـ خيابان وليعصر» در جايي پرسيده است: «فكر ميكنيد وظيفه يك هنرمند، مثلا يك شاعر چيست؟ لابد ميگوييد او وظيفه دارد آثار هنري خوب و كاملي بيافريند. اشتباه ميكنيد؛ چون در ايران، يك شاعر علاوه بر اينكه اثري را ميآفريند، بايد خودش آن اثر را بهچاپ برساند و خودش نيز آنرا توزيع كند!»
این منتقد سپس برای شناخت وابستگيها و علاقههاي آرش شفاعي در نقد مجموعه شعر «جمعه ـ خيابان وليعصر» به شعرهايي كه تقديم شدهاند این گونه اشاره کرد: حسين تقديسی، شاعر كتاب «ماه مي رقصد بر پلهاي از آفريقا» در 53 صفحه از نشر پاندا، او شاعري سنتي است و هيچ ابايي هم ندارد كه به روشني، وابستگياش را به گزارههاي مربوط به شعر كهن نشان دهد.
وي درباره شیر پنجشیر توضيح داد: شير پنجشير، يا همان احمد شاه مسعود كه كودتاي خلق و تجاوز روسها به افغانستان، او را به چهره مشهوري مبدل ساخت و به او اين لقب را داد؛ چون به گمان عدهاي، چند بار توانست حملات روسها بر پنجشير را بهتنهايي دفع کند. هفته نامه «تايم» در تاريخ 11 جون 1984 نوشته است: «سه هفته پيش از آنكه تانكهاي شوروي (براي جنگي نابود كننده عليه مسعود) به حركت درآيند، ماهوارههاي آمريكايي حركات مذكور را تحت نظر داشتند و اين، عوامل امريكايي را قادر ساخت تا از تهاجم قريب الوقوع روسها، مجاهدين را آگاه سازند. سي آي اي به احمدشاه مسعود چهل فرستنده راديويي قابل حمل داده بود كه دريافت پيامهاي وي را ممكن ميساخت.
محمدزاده با اشاره به شعري كه به شاملو تقديم شده گفت: الف ـ بامداد، متولد 21 آذر 1304تهران، خانه شماره 134 خيابان صفيعليشاه، وي 2 مرداد 1379 درگذشت و در امامزاده طاهر كرج دفن شد. پدرش حيدر نام داشت كه تبار او به گفته احمد شاملو در شعر «من بامدادم» از مجموعه «مدايح بيصله» به اهالي كابل برميگشت. مادرش كوكب، از قفقازيهايي بود كه انقلاب بلشويكي1917 روسيه، خانوادهاش را به ايران كوچاند.
اين منتقد افزود: دوره كودكي را بهخاطر شغل پدر كه افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جايي به ماموريت ميرفت، در شهرهايي چون رشت، سميرم، اصفهان، آباده و شيراز گذراند. بههمين دليل شناسنامه او در شهر رشت گرفته شده و محل تولدش در شناسنامه، رشت است. در سال 1332 بعد از كودتاي 28 مرداد بهعلت اختناق سياسي موجود، مجموعه اشعار «آهنها و احساس» توسط پليس در چاپخانه سوزانده ميشود و با يورش ماموران به خانه او ترجمه «طلا در لجن» اثر ژيگموند موريس و بخش عمده كتاب «پسران مردي كه قلبش از سنگ بود» اثر موريوكايي همراه با تعدادي داستان كوتاه نوشته خودش و يادداشتهاي كتاب كوچه از ميان ميرود. با دستگيري مرتضي كيوان نسخههاي يگانهاي از نوشتههايش از جمله «مرگ زنجره» و «سه مرد از بندر بيآفتاب» توسط پليس ضبط ميشود كه ديگر هرگز به دست نميآيد.
محمدزاده در ادامه به ماجرای آغامحمدخان قاجار اشاره كرد و گفت: همه مردم كرمان بر آن عقيده بودند كه قشون شاه قاجار در سرماي زمستان كرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترك آن ديار خواهد شد. براي همين هر شب شعر ميخواندند و فحشهاي ركيكي به شاه قجر نسبت ميدادند. به دستور خان قاجار شهري پيرامون شهر كرمان بهصورت موقت ساخته شد تا در سرماي زمستان نيز محاصره ادامه يابد. قحطي شهر را فرا گرفت، سپس حمله عمومي و قتل و تعرض به نواميس و درآوردن بيستهزار چشم آغاز شد. او پس از فتح كامل جنوب ايران در واقع مقر حكمراني خويش را در تهران نهاد و آن را «دارالخلافه» ناميد؛ در حاليكه پايتخت وي هنوز ساري بود. در سال 1200 هجري قمري تهران بعد از چندي مقاومت گشوده شد. با اين وجود، تهرانيان از دم تيغ جان بدر بردند؛ شايد از آنرو كه اندكي پيشتر بيماري وبا، كارشان را ساخته بود.
وي افزود: سپس آغا محمدخان با سپاهي گسترده عازم قفقاز شد تا حاكمان آنجا را مطيع خويش سازد. در آنجا با مقاومت سرسختانه ابراهيم خليل خان جوانشير حاكم شوشي مواجه شد و سرانجام دست از محاصره اين شهر برداشت و به تفليس رفت. حاكم تفليس شهر را رها كرده و گريخت، آغامحمدخان دستور ويران كردن قسمتي از شهر و قتل عام مردم را داد و بارديگر سربازان وي در اين شهر به دستور او به تجاوز به ناموس مردم دست زدند. تمام كليساهاي شهر ويران شد و روحانيون مسيحي دستبسته به رود ارس انداخته شدند. در نهايت آغا محمدخان با پانزده هزار تن از دختران و حتي پسران شهر كه آنان را به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت. اينان براي سوءاستفاده جنسي و نيز براي بردگي به ثروتمندان فروخته شدند.
محمدزاده سپس با اشاره به شعر«ماه سربلند من» گفت: احمد كاظمي، در سن 18سالگي در صف مبارزين جنوب لبنان حضور پيدا كرد. او بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزء اولين كساني بود كه به سپاه پاسداران پيوست و از فرماندهان مدير و خلاق بود. با شروع جنگ تحميلي، وی با يك گروه پنجاه نفره در جبهههاي آبادان حضور يافت و مبارزه را آغاز كرد.
وی در ادامه افزود: وي در راهاندازي و شكلگيري نيروي زميني سپاه بهعنوان معاون عملياتي نيروي زميني، خدمات شاياني ارائه كرد، در سال 1384 طي سه ماه فعاليت شبانهروزي، بيش از 100سفر به تمامي يگانهاي نيروي زميني داشت و وضعيت آنها را از نزديك بررسي ميكرد. وي، شب شهادت در جلسهاي، ضمن آنكه حسرت ميخورد كه چرا شهيد نشده، سفارش كرد كه بايد در اردوهاي راهيان نور از همه شهدا بگوييد، از خودتان نگوييد، از ديگران بگوييد. از نيروي هوايي ارتش، از هوانيروز ارتش، از شهداي ارتش و جهاد بگوييد، او جانباز 45 درصد بود و نقش موثري در پيروزيهاي عمليات جنگي نظير، آزادسازي مناطق شمال غرب از دست ضد انقلاب، شكست حصر آبادان، فتح خرمشهر و فتحالمبين ايفا كرد.
محمدزاده در ادامه به نقد موردي بخش «حالا با روزنامههاي رنگي/ كاغذباد درست ميكنيم و به كفتران سياه و سفيد محل نميدهيم» از شعر اول کتاب(باران) پرداخت. وی «کشف رابطهها»ی این چند سطر را اینگونه دستهبندی کرد:
1- انتقال خبر با روزنامههاي رنگي انجام ميشود. در قديم با روزنامههاي سياه و سفيد انجام ميشد. در قديمتر با كبوتران سياه و سفيد (با كمي تسامح) انجام ميشد. اين شامل مسير تكنولوژي و اهميت اطلاعات است.
2 - روزنامهها بيجان هستند و كبوتران جاندار؛ اما ديگر به كبوتران اهميتي داده نميشود ( تقابل سنت و مدرنيسم)
3- ميل به پرواز را ميشود هم با پر دادن كبوتر و هم با ساختن كاغذباد ارائه كرد. در همان مسير، در اين ميان، كاغذباد انتخاب ميشود.
4 – همچنين كاغذباد، نام كتاب شعر سيد رضا محمدي و نام فيلم كوتاهي از علي زماني عصمتي است كه با همكاري شركت برق منطقهاي گلستان تهيه شده است.
ايراد: معمولا كاغذباد، کارکرد كودكانه دارد و كبوتربازي از سن و سال جواني شروع ميشود. در تعريفي كه تا كنون شاعر ارائه ميدهد و با توجه به نسبت «كودكي» در سابقه تاريخي شعر كه نماد «پاكي و سادگي و آرامش» است، بدون هيچ رويكرد تازهاي، فارغ از سابقه پيشين كلمات، كاركرد نامناسب عرضه ميشود.
این منتقد سپس «كشف معنا» را در این سطرها اینگونه بیان کرد:
1- جدول را از سر بيكاري، اعتياد، بي حوصلگي و گاهي آرامش پر ميكنند.
2- جدول شامل كلمات قطعه قطعه شده است. جدول محتوي حروف از هم پاشيده است.
3 – شهيد يكبار در جنگ تكه تكه شده و اينبار در جدول كلمات افقي و عمودي از هم ميپاشد.
4- تغيير فرهنگ با كنايهاي زيبا بهتصوير كشيده ميشود .
محمدزاده اضافه كرد: در مقايسه ميان كشف رابطهها و كشف معنا در اين شعر، چنين بهنظر ميرسد كه دريافت رابطهها، هرچند كه با كمك مخاطب انجام پذيرد، باز هم كمكي به برجستگي معنا و تصوير نميكند؛ اما كشف معنا، هر چند كه از انديشهاي فربه، رنج ميبرد اما بهشدت در حافظه ميماند و ايجاد لذتبخشي ميکند.
وي در انتها گفت: درباره بخش پاياني شعر هم كه بهگونهاي ميتوان آنرا «شعر خنثي» نامید، تنها از تركيب سازي (اضافه تشبيهي) استفاده شده كه قصد پايان دادن به شعر و مشخص كردن ترجيح شاعر را دارد و اين بهسادگي دست ميدهد كه با شعر ساده تفاوت چشمگير دارد.
جلسه نقد و بررسي كتاب «جمعه: خيابان وليعصر» نوشته آرش شفاعي كه چندي پيش توسط دفتر شعر جوان منتشر شد، دوشنبه 11 آبان در قالب دويست و پنجاه و هشتمين نشست هفته كانون ادبيات ايران، در سالن اجتماعات اين كانون با حضور آرش شفاعي، سينا عليمحمدي، حبيب محمدزاده و جمعي از علاقمندان به شعر و ادبيات برگزار شد.
نظر شما